وقف از صدقات جاریه ای است که موجب پاداش اخروی می شود.
اهمیت و آثار وقف در اسلام
یکی از ارزش های اجتماعی و فرهنگی در اسلام سنت حسنه وقف است؛ گرچه اصل وقف و جاودانگیِ مالی ریشه در تاریخ بشر دارد و همه جوامع کم و بیش نسبت به آن اهتمام داشته اند؛ اما اسلام در حد گسترده به آن میدان داده و آن را به عنوان صدقه جاریه خوانده است. اصولاً میل به جاودانگی و ماندگاری، ریشه در فطرت انسان دارد و انسان دوست دارد نامش، کارش و آثارش بماند و جاودان شود. وقف پاسخی به این ندای بشر است.
یکی از ارزش های اجتماعی و فرهنگی در اسلام سنت حسنه وقف است.
وقف تجلی نوع دوستی و دیگرخواهی است. اسلام که دینی اجتماعی است با تأکید بر وقف، این حس نوع دوستی را بارور کرد. گرچه کلمه وقف در قرآن نیامده اما ده ها تعبیر انفاق، احسان، حسنه، سبیل الله، ایثار، باقیات الصالحات و صدقه کلیدواژه هایی هستند که حاکی از اهمیت وقف است؛ زیرا وقف بر همه این ها قابل تطبیق است و از مصادیق بارز آن هاست.وقف خود یکی از راه های تعظیم شعائر است؛ زیرا وقف مساجد، مدرسه ها، حوزه ها، حسینیه ها در نهایت موجب تقویت اسلام است.
آثار وقف
فوائد و آثار فراوانی بر وقف مترتب است. برخی از این آثار عبارتند از:
1- کسب رضایت الهی
حضرت موسی علیه السلام از خدا پرسید: علامت رضایت تو از بنده چیست؟ خدا فرمود: «إِذَا رَأَيْتَ نَفْسَكَ تُحِبُّ الْمَسَاكِينَ وَ تُبْغِضُ الْجَبَّارِينَ فَذَلِكَ آيَةُ رِضَايَ؛[1] اگر دیدی مساکین را دوست داری و ستمگرها را دشمن، این علامت خشنود من است».
یکی از مصادیق محبّت و دوستی به فقرا انجام وقف است. حضرت علی علیه السلام در تمام وقف نامه ها هدف خود را رضایت الهی مطرح می کند؛ در نامه 24 می نویسد: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ؛[2] این همان چیزی است که بنده خدا علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام انجام می دهد درباره دارایی خود، برای به دست آوردن خشنوید خدا».
یکی از مصادیق محبّت و دوستی به فقرا انجام وقف است.
2- ذخیره آخرت و برزخ
وقف از صدقات جاریه ای است که موجب پاداش اخروی می شود. قرآن کریم بارها بر این نکته تأکید کرده است؛ در روایات داریم شش چیز بعد از مرگ مومن به او می پیوندد.
«سِتُّ خِصَالٍ يَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ بَعْدَ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ يَقْرَأُ فِيهِ وَ قَلِيبٌ يَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ يَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ يُجْرِيهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ يُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَهُ؛[3] اثر شش چیز بعد از مرگ مؤمن به او می پیوندد: فرزندی که برای او آمرزش بخواهد، نوشته ای که از خود به یادگار گذارد، درختی که کاشته باشد، چاهی که حفر کرده باشد، صدقه ای که آن را جاری کند و روش نیکویی که بعد از او به آن عمل شود».
3- استمرار کمک های مادی
وقف ماندگارترین نوع صدقه است. نگاهی به تاریخ زندگی واقفان بزرگ و آثارشان این حقیقت را روشن می سازد. در حقیقت وقف حل ریشه ای کمبودها و مشکلات مردم است، مقطعی نیست، سال ها ثمربخش است؛ وقف ارزش افزوده دارد، آینده نگری است.
4- برخورداری از نام جاودان و دعای خیر مردم
نام واقف همراه وقف است؛ بسیاری از موقوفه ها با نام واقف شناخته می شود. مردمی که از وقف بهره مند می شوند او را دعا می کنندو به نیکی یاد می کنند.
5- آثار وقف با توجه به موضوع
موقوفات به جهات مختلفی تقسیم می شود؛ با توجه به نوع وقف آثار موردی فراوانی بر آن مترتب است؛ مانند:
1. افزایش کارآفرینی و اشتغال: این مهم در موضوعات عمومی به چشم می خورد.
2. گسترش علم: مدارس علمی، کتب، حوزه ها، دانشگاه ها، رسانه های عمومی نقش کلیدی در توسعه درس و فهم دارد، ده ها شخصیت تربیت می شوند.
3. تکریم اهل بیت (علیهم السلام): وقف برای ائمه علیهم السلام، عزاداری و زیارت آن ها موجب تکریم اهل بیت علیهم السلام و پیوند مردم با آن بزرگواران است.
وقف برای ائمه علیهم السلام، عزاداری و زیارت آن ها موجب تکریم اهل بیت علیهم السلام و پیوند مردم با آن بزرگواران است.
4. تقویت مساجد: بسیاری مساجد از موقوفات بهره مند پابرجا هستند، وقف بر مسجد، موجب ارتقاء این مکان مذهبی و بالندگی است.
5. افزایش گرایش به معنویت: موقوفات در هر شهر و منطقه ای، خود نوعی تبلیغ ارزش های معنوی مانند ایثار، فداکاری و تعاون بر نیکی است.
6. فقرزدایی و شکوفایی اقتصادی: وقف بر فقرا و مستمندان که سابقه فراوانی در تاریخ دارد، نمادی از فقرزدایی است. آوارگان، درماندگان، بلازدگان، بیوه زنان، یتیمان و قشرهای محروم همواره در معرض آسیب های اجتماعی هستند. وقف، این آسیب ها را کاهش داده و موجب شکوفایی و سرمایه گذاری اقتصادی می شود.
منبع: کتاب سیری در رجزها و شعارهای عاشوراییان، در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی، ص126- 128.
پی نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج67، ص27.
[2]. نهج البلاغه، نامه22.
[3]. خصال صدوق، ج1، ص323.