نژاد آریایی تاریخ یا افسانه. نویسنده: فرناز خطیبی
اگر از هویت ایرانی ها سوال کنی، اولین چیزی که به ذهنشان می رسد آریایی بودن است، اما اغلب آن ها آریایی بودن را این گونه تعریف می کنند: «آریایی ها اقوامی هستند که هزاران سال قبل از دشت های جنوب سیبری مهاجرت کردند....»
اگر از هویت ایرانی ها سوال کنی، اولین چیزی که به ذهنشان می رسد آریایی بودن است، اما اغلب آن ها آریایی بودن را این گونه تعریف می کنند: «آریایی ها اقوامی هستند که هزاران سال قبل از دشت های جنوب سیبری مهاجرت کردند. آن ها در حرکت خود به سمت مناطق گرمسیر سه دسته شدند: بخشی به اروپا و بخشی نیز به هند رفتند و گروهی ساکن ایران شدند که این گروه نیز خود سه دسته اند: مادها، پارس ها و پارت ها.»
این تعریف توصیفی نه چندان قرین به واقع و حتی کژتاب، واقعیت تاریخی هویت ایرانیان است. سلایق نژادپرستانه و سیاست های قوم گرایی درباره آریاییان تنها گریبان گیر ایرانیان نبوده و بخشی از ترک های ترکیه و هندوهای قائل به سیستم کاست هند را نیز شامل می شود، اما سوال این جاست آیا نشانی از آریاییان در اسناد و مدارک تاریخی یا باستانی دیده می شود؟ شباهت های زبانی میان زبان های هندو اروپایی می تواند موید وجود قومی مجزا به نام آریاییان باشد یا تمام داستان ساخته و پرداخته ذهن ملی گرایان قرن بیستم است؟
اولین بازتاب نژاد آریایی در تاریخ معاصر:
پیش از هر توصیفی باید بدانیم شناخت ما از آریایی ها و آنچه از آن ها می دانیم با دانش پیشینان ما از نژاد آریایی بسیار متفاوت است. شناخت ما از آریاییان محصول دستاوردهای زبان شناسی و باستان شناسی قرون نوزدهم و بیستم میلادی در تلاش برای شکل دادن به مفهوم نژاد و آغاز ملی گرایی در قرن بیست و یکم میلادی در کشورهای اروپایی است. این شناخت در آغاز کوششی علمی برای شناخت پیشینه اقوام غربی بود که به تدریج وارد سیاست شد و در سال های اوج جنگ دوم جهانی با معنای نژاد سفید به ادبیات نژادپرستی وارد شد.
برای بسیاری از کسانی که با تاریخ اروپا آشنایی دارند، واژه آریایی پیوستگی عمیقی با ایدئولوژی آلمان نازی دارد. نشان افتخار صلیب شکسته که سمبل نازی ها در آلمان بود، همان نشان قدیمی آریایی های عنی «سواستیکا» است که بر روی ظروف سفالین خود می کشیدند.
اولین بار قرن ها پیش از هیتلر و در اواخر قرن هجدهم میلادی سر و کله واژه آریایی در متون علمی پیدا شد؛ ویلیام جونز؛ هندشناس معروف، در کتاب خود به مشابهت هایی میان زبان فارسی و سانسکریت اشاره کرد. او به هم خانوادگی این زبان ها اعتقاد داشت و این دو زبان را از خانواده زبان های هندو اروپایی می دانست.
در قرن نوزدهم میلادی اروپاییان در جست و جوی پیشینه تاریخی و قومی انسان غربی، به مطالعه اقوام شرقی از جمله اخلاف آریاییان پرداختند. در این دوره با تاکید بر اولویت موقعیت جغرافیایی در شکل گیری قومیت ها، اقوام تقسیم و گسترش آن ها در کشورها منبعی برای شکل دادن به مفهوم نژاد و در پی آن ملیت گرایی شد.
در قرن نزودهم میلادی انسان شناسی فرهنگی ناتوان از تعریف نژاد بود و توصیف نژاد را به یافته های علمی و طبیعی مرتبط می دانست. در این نگاه، انسان محصول طبیعت بود و نژاد ماحصل تاثیر طبیعت بر روی انسان ها. نژاد آریایی به عنوان یکی از معروف ترین یافته های علم جدید، ثمره مطالعات علمی در باب نژاد غربی پیش از رمانتیسیسم است که بعدها برای جدا کردن هویت مسیحی اروپاییان از نژاد سامی و دین یهود وارد سیاست شد. برای مثال ارنست رنان، جامعه شناس فرانسوی، اعتقاد داشت تضاد میان نژاد آریایی و سامی مانند محوری است که تمام عالم به حول آن می چرخد.
شروع انقلاب کوپرنیکی و اوج گیری اکتشافات علمی طی قرون متمادی منجر به کاهش قدرت واتیکان در عرصه سیاست شد که با شکل گیری ملیت گرایی مدرن، آخرین لطمات به سلطه کتاب مقدس در دنیای سیاست زده شد. انسان شناسان و مورخان قرن نوزده با کشف مشابهت های زبان های غربی با سانسکریت و پی بردن به نژاد هندو اروپایی توانستند تنها موانع موجود برای ارتباط جوامع خود با دنیای کلاسیک (روم و یونان باستان) را بردارند. در این نگاه پیشینه انسان اروپایی به دور از مذهب، نژاد آریایی و محل سکونت او در محدوده جغرافیایی انسان غربی است.
آریایی یعنی نژاد سفید:
یافته های علمی و تاریخی پیرامون اقوام هندو اروپایی دستاویز سیاست های نژادپرستانه در اروپا، به ویژه در آلمان، در بازه زمامداری نازی ها شد. در این دوران، آریا معادل نژاد سفید آلمانی و مسیحی در برابر یهودیان جامعه آلمان به کار گرفته شد. تفاوت آلمانی ها با سایر اقوامی که در آلمان زندگی می کردند این بود که آن ها آریایی بودند و سایرین پیشینه ای ناآریا یا سامی داشتند، یعنی آن ها (آریایی تبارها) می توانستند در خاک خود بمانند و سایرین باید می رفتند.
دستاویز آلمان ها برای برتر دانستن نژاد آریا، مطالعات محققانی چون آرتور دو گوبینو بود. چهار جلد کتاب او با عنوان «نابرابری نژاد بشر» در آلمان بسیار مشهور بود که سازنده پایه های ملی گرایی آلمان شد. نازی ها در کنار این کتاب از تحقیقات فیلسوف انگلیسی آلمانی چمبرلین (منتشر شده در 1899) در وصف آریایی ها نیز استفاده می کردند.
در کتابی با عنوان «پایه های قرن نوزدهم»، چمبرلین آلمان را بهترین مکان برای شکل گیری نژاد اروپایی جدید می داند و مسیح را پیامبری با نژاد خالص آریایی توصیف می کند. در کنار این دو، از دیگر اشخاصی که تاثیر بسزایی در شکل دادن به توصیف آریایی در دیدگاه سیاسی قرن بیستم داشتند، می توان به دانشمند و متخصص متون مقدس، پل دولاگارد اشاره کرد.
در دیدگاه دولاگارد، مسیح انسانی جهانی، ورای مسیح یهودی ها و یابنده حقیقت نهایی، پاک و وارث قلمرو خداست که مناسب جامعه آلمانی است. دولاگارد، یهودیان را نقطه ضعفی در ملی گرایی آلمانی و دین مسیحیت می دانست. نتیجه تحقیقات متفکران قرن نوزده برای آلمانی ها، باور به برتری نژادی آلمان آریایی و شکل گیری پایه های نژادپرستی در دولت آلمان نازی در سال های جنگ دوم جهانی و ضدیت با یهود شد.
ایران و آریایی ها:
پیشنیه اطلاع از نژاد آریایی در ایران به سال های پایانی زمامداری قاجار و تلاش ایرانیان برای شکل دادن به هویت ملی ایرانی باز می گردد. به رغم آن که ایرانیان با واژه آریا که در متون کهن چون اوستا آمده آشنایی داشتند، ولی تا شروع جریان ملی گرایی و وارد شدن شرق شناسان به کشور برای مطالعه تاریخ ایران، ایرانیان درک درستی از مفهوم آریا، نژاد آریایی و همسانی جمعیتی خود نداشتند.
آقاخان کرمانی و فتحعلی آخوندزاده دو تن از اولین روشنفکرانی بودند که تلاش می کردند ملی گرایی ایرانی را تعریف کنند و در این میان مطالعات غرب درباره آریاییان را بسیار راهگشا می دانستند.
در آن دوران بخشی از روشنفکران علت عقب ماندگی ایران از اروپا در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و نظامی را حمله اعراب به ایران می دانستند. از نظر آن ها ایرانیان شباهت فرهنگی و کلامی با اروپاییان داشتند و جداشدن از ریشه آریایی، مسبب عقب ماندگی آن ها بوده است. همزمانی این نظریات با کاوش های فرانسوی ها در شوش و تخت جمشید و گسترش حفریات باستان شناسی در گوشه و کنار کشور برای شناخت ایران باستان، منجر به شکل گیری افراطی و مبالغه آمیز پیشینه نژاد آریایی در ایران شد. این توصیف جانبدارانه و نادیده گرفتن تاریخ ایران پس از اسلام، با روی کار آمدن رضاشاه و تغییر نام خود به پهلوی (نام زبان ایرانیان باستان در دوران اشکانی و ساسانی) تشدید شد و تصویری مبالغه آمیز و گمراه کننده از نژاد آریایی و مفهوم هویت ملی در ایران باقی ماند.
آریا به چه معناست:
دانستن یک پیشینه درست و علمی از نژاد آریایی ضروری است. دانش ما از آریاییان ماحصل شناخت روشنفکران دوران مشروطه از علم انسان شناسی در غرب و برگرفته از کشفیات آن هاست. آریایی در متون تاریخی موجود در میان ایرانیان و هندوان سرنوشتی بسیار متفاوت از دانش معاصر دارد و واقعیتی تاریخی است که کم و کیف آن به دلیل کمبود منابع مطالعاتی به درستی مشخص نیست.
در اوستا و متون مقدس هندیان مانند «ریگ ودا» بارها به واژه آریایی بر می خوریم. آریایی را می توان هم برای اقوام «هندو اروپایی» و هم «هندو ایرانی» پیش از تفکیک آریایی هند و آریایی ایران و زبان آنان به کار برد.
در توصیف شاخه آریایی مستقر در ایران، واژه آریا معادل ایرانی است و مخالف آن واژه انیران به معنای غیرآریایی است. به جز زبان های هندی و فارسی، واژه آریا در زبان ها هندو اروپایی نیز با همین لفظ آمده است. برخی دانشمندان واژه آریا را در اصل کلمه ای با منشا خاور نزدیک (ماخوذ از زبان اوگاریتی در سوریه باستان) به معنای همدم و خویشاوند می دانند. با این حال آریا کلمه ای آشنا برای زبان های هندو اورپایی است که سخنوران زبان های هندو ایرانی، همه آریایی خوانده می شوند.
در اوستا، آریا کشور آریایی ها و محل ظهور زرتشت است. بخش ابتدایی نام کشور ایرلند نیز مرتبط با آریایی است. آریاییان در توصیفات، کهن مردمانی دارای اسب و ارابه توصیف شده اند و این دو عامل سبب برتری آن ها بر مردمان بومی شده و از این رو آریا به معنی آقا، ارباب و اشراف زاده نیز معنی شده است.
در زبان فنلاندی «اویا» به معنی برده و برگرفته از واژه «آریا» به معنی ارباب است که ماخوذ از مراودات فنلاندی ها با همسایگان هندو اروپاییشان در طول تاریخ است.
در «رگ ودا»، پرستندگان خدای «ایندرا» در برابر پرستندگان دیوها و در اوستا پیروان زرتشت در برابر اهریمن، آریا خوانده می شوند. برخی از سروده های «ریگ ودا» آریا را به معنی دارنده پوست روشن و سفید با جامه متفاوت در برابر دشمنانشان- سیاهان توصیف کرده اند که در خانه های خود آتش دارند. این توصیف از آریایی در هند وارد ایدئولوژی کاست شد و طبقات بالای کاست، خود را آریایی با نژادی متفاوت می خواندند.
در اوستا نیز آریایی ها مردمانی اشراف زاده هستند. هر چند واژه آریا از ابتدا همراه با تفاوت نژادی بوده، اما در متون مقدس به زیستن قبایل آریایی، جنگجویان آریایی و غیرآریایی در کنار یکدیگر اشاره شده است.
آریاییان در داده های تاریخی:
اولین حضور آریاییان در تاریخ به میانه هزاره دوم قبل از میلاد و اقوام هوری (ساکنین شمالی میان رودان) باز می گردد. در آن دوران اقوام هندو آریایی، طبقه ای اشرافی و مجزا از سایرین بودند. در هنگام منشعب شدن اقوام آریایی، بخشی از آن ها به جای رفتن به هند از طریق ایران خود را به شرق رسانده و در میان رودان سکونت گزیده اند. از ایشان تنها بخشی از نامِ مردان و خدایان در زبان های قرون سیزده، چهارده و پانزدهم قبل از میلاد و سرزمین های معروف به هلال حاصلخیزی باقی مانده است.
حضور آریایی ها در خاور نزدیک لزوما نمی تواند موید این باشد که همان اقوام هندو آریایی از هند به اروپا رفته و در کناره دریای سیاه ساکن شده اند. همزمان با حضور آریایی ها در خاور نزدیک، بخشی از آنان از طریق پنجاب وارد هند شدند. دانشمندان زیادی بر این باورند که آریایی ها پیش از مهاجرت، در محدوده سغد، خوارزم، بلخ و دشت های شمالی این سرزمین ها تا سرحدات ولگا و قزاقستان زندگی می کردند. این محدوده تا پیش از مهاجرت، خالی از اقوام بومی ایرانی بود و اثری از حضور آن ها در این محدوده نیست.
رومن گیرشمن، باستان شناسی معروف، معتقد است که حوالی دو هزار سال قبل از میلاد، آریایی ها در دو گروه سرزمینشان را ترک کردند. گروهی به شمال میان رودان رفتند و گروهی دیگر وارد ایران شدند. با عبور از دشت کویر وارد افغانستان شمالی شده و از طریق هندوکش خود را به هندوستان رساندند. اقوام ایرانی دیرتر از سایر اقوام هندو آریایی، در قالب گروه های مختلف با زبان های متفاوت اما همگی از شاخه زبان های ایرانی وارد فلات ایران شدند. اولین گروه این مهاجرین مادها و پارس ها بودند (قرون ده و یازده قبل از میلاد).
در متون تاریخی آشور از مادها برای اولین بار در 836 قبل از میلاد یاد شده است. آثار مادها در اطراف همدان، سیلک، گودین تپه و سایر تپه های باستانی ایران به دست آمده است. پس از مادها، پارس ها از شمال شرقی ایران به تدریج حرکت کرده و ساکن مناطق مرکزی ایران شدند. حضور کلمات مشابه میان زبان سغدی و پارسی باستان، موید حضور پارس ها در شمال شرقی ایران است. در دوران جنگ سرد، باستان شناسان شوروی در دشت های آسیای مرکزی به دنبال حضور اقوام هندو اروپایی می گشتند و فرهنگ های بسیاری را نماینده آریاییان معرفی می کردند که هیچ کدامشان به درستی اثبات نشده و مطالعه بر روی آن ها همچنان ادامه دارد.
هر چند مطالب گفته شده موید حضور اقوام آریایی و مهاجرت آن هاست، اما بیشتر این نظریات کاملا قابل اثبات نیست و درباره آن ها شک بسیاری وجود دارد. آنچه می توان گفت مهاجرت دست دسته و گروهی اقوام دشت های شمالی به سمت جنوب در بازه های زمانی مختلف است که به مرور در سرزمین های جنوبی ساکن شدند و با اختلاط با مردم بومی سرزمین های جنوبی، کشور و قلمروهای جدید شکل دادند.
این مردم به زبان های مختلفی صحبت می کردند، ولی ریشه زبانی و برخی آداب فرهنگی و باورهایشان با یکدیگر مشترک بوده است. آن ها این باورها و زبان های متفاوت را با خود به سرزمین های جدید آوردند و با آداب مردم بومی آمیختند. در مقایسه اقوام تازه وارد هند با ایران، ساکنین جدید ایران فرهنگ مهاجر را در طول تاریخ بیشتر بسط دادند. همچنین آب و هوا و جغرافیای ایران بیش از هند با سرزمین پیش از مهاجرت اقوام جدید شباهت داشته و آن ها به راحتی با اقوام کهن ا زجمله عیلامیان سازگار شدند.
آریایی ها و مشکل ژنتیک:
در کنار شناسایی مشابهت های تاریخی و زبانی، گروهی از دانشمندان سعی کرده اند با ساتفاده از آزمایش ژنتیک در میان اقوام مشهور به آریایی، ژن آریایی را کشف کنند. در این آزمایش های تغییرات و جهش در دی.ان.ای کروموزم Y بررسی می شود. برای مثال آزمایش های ژنتیکی که در کشور هند برای شناسایی آریایی ها انجام شده، نشان داده است که در طبقات بالایی کاست در مقایسه با اقوام آسیایی، شباهت ژنتیکی بیشتری به اروپاییان وجود دارد، اما آزمایش های دیگری نشان داد اقوام کوچ روی شهری آسیای مرکزی نیز مشابهت ژنتیکی (در میتوکندری دی.ان.ای) با هندی ها دارند.
هرچند این قبیل آزمایش ها می تواند در شناسایی اقوام کهن راهگشا باشد، اما باید در نظر داشت که نتایج آن ها صددرصد قابل اتکا نیستند.
این آزمایش ها به دلیل دسترسی نداشتن به نمونه خالص یک نژاد، اطلاع نداشتن از خلوص ژنتیکی یا اختلاط های احتمالی که در طول هزاران سال رخ داده است، توانایی شناسایی نژادهای ترکیبی حال حاضر جهان را دارند و نمی توانند قطع به یقین، گذشته تاریخی یک قوم یا کشور را بازسازی کنند. مثلا درباره آریایی ها تنها می توان به مشابهت های ژنتیکی میان ساکنین هزاره دوم قبل از میلاد آسیای مرکزی و هندی های امروزی پی برد. آزمایش های مشابه و قابل اتکا درباره آریایی های مقیم فلات ایران و ساکنین امروز ایران انجام نشده است.
در خاتمه می توان گفت مهاجرت از آغاز همراه انسان بوده و باعث تکامل جسمانی و فرهنگی او شده است؛ در مهاجرت انسان ها از اقوام و نژادهای مختلف با یکدیگر آشنا و ترکیب می شوند و گروه های جدید می سازند؛ برخی از فرهنگ خود را وام می دهند و بخشی نیز وام می گیرند و جامعه ای نو تشکیل می دهند. مهاجرات میان تمام مردمان رخ داده و چهره تمام کشورها را در طول تاریخ دگرگون ساخته است. همان گونه که امروز شاهد مهاجرت گروهی از مردمان خاورمیانه به سرزمین های مختلف هستیم، اقوام آریایی نام، دو هزار سال قبل به سرزمین های مختلف کوچ کردند و با مردمان بومی ترکیب شدند و جمعیتی نو ساختند.
تا امروز یافته ای قطعی از آن ها و مهاجرتشان در تاریخ نداریم. شاید آن ها نمی خواستند قومی مجزا و متفاوت باشند و تفاوت نژادیشان سندی در تاریخ برای افتخارات قومی و دستمایه نزاع های نژادپرستانه باشد. آن ها نخواستند، ما نیز نخواهیم.