0

علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا

حضرت علی اکبر

 

 


حضرت علی‌اكبر علیه السلام ، فرزند امام حسین علیه السلام ، شجاع‌ترین جوانان بنی‌هاشم بوده است. مادرش لیلا دختر ابی مُرَّة بن مسعود ثقفی است. ایشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدینه متولد شد. آن حضرت از جدش امیرالمۆمنین علی علیه السلام نقل حدیث كرده است. بنابر گزارش تاریخ نویسان، پسران امام حسین علیه السلام شش نفر بوده‌اند، به نام‌های عبدالله، جعفر، محمد، علی‌اكبر، علی‌اوسط و علی‌اصغر.(1)


 

 

از نگاه دشمن

ابوالفرج اصفهانی نقل كرده است كه روزی معاویه از اطرافیان پرسید: سزاوارترینِ مردم به خلافت چه كسی است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترینِ مردم به خلافت، علی بن الحسین(علی‌اكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بنی‌هاشم و سخاوت بنی‌امیه و امتیازات ثقیف با هم گردآمده است. بر اساس صحیح‌ترین روایت، حضرت علی‌اكبر علیه السلام از همه فرزندان امام حسین علیه السلام بزرگ‌تر بوده است.(2)

 

رمز مانایی و جاودانگی

علی‌اكبر علیه السلام «ناز» جوانی را با «نیاز» به پروردگار همراه كرد و بدین‌گونه صورت زیبا را با سیرت دل‌ربا در آمیخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جوانی، هرگز وی را از دایره ادب، به ویژه در برابر پدر، خارج نكرد.

این آموزگار جوان، رمز مانایی و جاودانگی را به جوانان آموخت: حق محوری، ادب و فروتنی. ادبش در برابر پدر، تنها به دلیل روابط عاطفی نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتدای خویش می‌دانست. پدر نیز فقط بدان سبب كه علی فرزند او بود، بدو عشق نمی‌ورزید؛ بلكه او را جوانی نجیب، پاك‌دامن و پرهیزكار می‌دید و ازاین‌رو، او را گرامی می‌داشت. گرچه هیچ پدری نمی‌تواند امام حسین علیه السلام باشد، و هیچ جوانی علی‌اكبر علیه السلام ؛ راه حسینی بودن و علی‌اكبر گونه بودن، به روی همه پدران و پسران باز است.(3)

احساس مسئولیت او در برابر خاندان اهل بیت(علیه السلام)، به اندازه ای بود كه در اوج تشنگی، همواره سهم آب خود را به كودكان و زنان حرم می داد و خود، تشنه لب می ماند . سرانجام نیز با همان عطش به میدان رفت و از دستان پیامبر سیراب شد

مایه آرامش خیمه ها

یكی از عمیق ترین پیوندهای جمعی، پیوند خانوادگی است . خانواده به عنوان نخستین و مهم ترین نهاد اجتماعی، بخش عمده ای از تربیت و فرهنگ سازی جوامع انسانی را بر عهده دارد. علی اكبر(علیه السلام) به سه طایفه سرشناس عرب منسوب است . از سوی پدر، زاده ای هاشمی از نسل رسول الله صلی الله علیه وآله است و از سوی مادر و پدربزرگِ مادری، با بنی امیه و بنی ثقیف پیوند خونی دارد. جالب آنكه اكبر (علیه السلام) هرگز به خویشی خود با بنی امیه كه حكمرانان جامعه اسلامی بودند، افتخار نكرد. هر زمان كه او را به بنی امیه و بنی ثقیف نسبت می دادند، بی توجه به این امر، با كمال افتخار فقط خود را یك هاشمی از نسل نبی مكرم صلی الله علیه وآله و امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) معرفی می كرد. این گونه شواهد تاریخی، نشانه تأثیر فراوانی است كه وی از خاندان پدری خود گرفته است .

حضور علی اكبر(علیه السلام) در میان خانواده آن قدر پرخیر و كارگشاست كه امام حسین (علیه السلام) بارها وی را بر آرامش خاطر دادن به زنان و دختران بی قرار خیمه ها، نزد آنان می فرستاد. تكیه گاه زنان و كودكان، بعد از امام حسین (علیه السلام)، علی اكبر (علیه السلام) بود و برای همین، زمانی كه اكبر (علیه السلام) راهی میدان می شد، وابستگی خیمه ها را به خود احساس می كرد.(4)

 تمام عاطفه ها بر دست و پای او، بر گردن و ردایش و بر دلش پیچیده بودند. تنها، پایبندی به هدف مقدسش بود كه او را از آمیختگی با خانواده جدا كرد و با خداوند درآمیخت.

احساس مسئولیت او در برابر خاندان اهل بیت(علیه السلام)، به اندازه ای بود كه در اوج تشنگی، همواره سهم آب خود را به كودكان و زنان حرم می داد و خود، تشنه لب می ماند . سرانجام نیز با همان عطش به میدان رفت و از دستان پیامبر سیراب شد.(5)

 

سقایی همدانی‌ها در روز عاشورا

وفاداری به آرمان ها

هر كس عاشورایی دارد و كربلایی؛ لحظه ای كه باید میان سپاه حسین(علیه السلام) و یزید، یكی را برگزیند. اگر پای بندی به هدف ها و وفاداری بر ارزش ها در او باشد، سپاه حق را با همه رنج ها، تهمت ها مصیبت ها برمی گزیند و اگر كوچك ترین تردیدی به دل راه دهد و پایداری بر آرمان ها را فراموش كند، در گرداب پر زرق و برق باطل گرفتار خواهدشد. یافتن راه درست، كاری خطیر است و مانایی در این انتخاب، امری بسیار پرارزش و خطیر تر است.

«شب عاشورا است . فردا همه یاران به شهادت می رسند.» این را امام حسین(علیه السلام) به همه گفته است همه جا تاریك است . امام حسین (علیه السلام) از همراهان خود می خواهد كه از سیاهی شب استفاده كنند و او را رها سازند: «اینك من از حق خود گذشتم . دشمن فقط مرا می خواهد . اگر رهایم كنید، هیچ كس با شما كاری ندارد. نمانید . شب تاریك است و صبح، نزدیك . این اتمام حجت است

در تشویش آن شب، علی اكبر (علیه السلام)، عباس بن علی (علیه السلام) و چند تن از فداییان حسین (علیه السلام) گفتند: چرا چنین كنیم؟ برای آنكه پس از تو بمانیم!؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد! تیری نیندازیم، ‌شمشیری نزنیم و تو را رها كنیم؟ نه به خدا، جان و مال و خانواده مان را فدایت می كنیم! همراهت می جنگیم تا شریك سرانجامت شویم. خدا زندگی پس از تو را سیاه كند.. .(6)

نسیم وفاداری در حنجره این مردان پیچیده بود؛ ماندند تا شریك سرانجام حسین(علیه السلام) شوند.

 

امان نامه

روز عاشورا است . سپاهیان در دو سوی میدان آماده نبرد می شوند. در سویی سراسر ایمان و ایثار، ولی با تعداد كم و در سویی دیگر، سراسرِ جهل و طمع و با تعداد فراوان، آن چنان كه تا چشم كار می كند، آدم است . امان نامه آورده اند؛ برای عباس (علیه السلام) و برادرانش كه نسبتی با شمر دارند و امان نامه ای برای اكبر (علیه السلام). علی اكبر (علیه السلام)، امان نامه را می خواند:«إنَّ لك قرابهً بلأمیرالمۆمنین، یزیدبن معاویه ؛ تو فامیل یزیدی، زیرا مادرت از نسل ابوسفیان است.» اكبر (علیه السلام) از مادر، نسبتی با یزید دارد و همین، بهانه ای است كه خیال تطمیع او را در سر بپرورانند تا شاید امام حسین (علیه السلام) را تنها بگذارد. نمی دانستند علی اكبر (علیه السلام) یك عمر زیسته بود تا در ركاب پدر و امام خود، امام حسین (علیه السلام) جان خویش را فدا كند و یك عمر قد كشیده بود تا زیر پای امام حسین (علیه السلام) خدمتگزارش باشد . خشم در صدای اكبر (علیه السلام) آشكار بود: «من از نسل حسینم و علی و محمد...».(7)

این آموزگار جوان، رمز مانایی و جاودانگی را به جوانان آموخت: حق محوری، ادب و فروتنی. ادبش در برابر پدر، تنها به دلیل روابط عاطفی نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتدای خویش می‌دانست. پدر نیز فقط بدان سبب كه علی فرزند او بود، بدو عشق نمی‌ورزید؛ بلكه او را جوانی نجیب، پاك‌دامن و پرهیزكار می‌دید و ازاین‌رو، او را گرامی می‌داشت

آنگاه كه باید میان پسر و خدای پسر، یكی را برگزید

گرچه در اسلام درباره مهر و محبت پدر به فرزند، سفارش فراوانی شده است،‌باید مراقب بود كه این محبت، انسان را از یاد خدا باز ندارد، و در مقام انتخاب، میان عشق به فرزند و عشق به خداوند، دل‌بستگی به فرزند، بر عشق به آفریدگار پیشی نگیرد؛ چنان‌كه امام حسین(علیه السلام) با وجود عشق شدید به جوانش، علی‌اكبر(علیه السلام) ، آنگاه كه می‌بایست در عروجی ملكوتی به دیدار خدایش بشتابد. نگذاشت كه چهره دلربای جوانش، او را از این دیدار باز دارد. عمان سامانی در اشعار عارفانه‌اش تصویری بسیار زیبا از این انتخاب به دست داده است:

كرده‌ای از حق، تجلی ای پسر                    زین تجلی، فتنه‌ها داری به سر

از رخت مست غرورم می‌كنی                     از مراد خویش دورم می‌كنی

گه دلم پیش تو، گاهی پیش اوست             رو كه در یك دل نمی‌گنجد دو دوست

بیش ازین، بابا دلم را خون مكن                  زاده لیلی، مرا مجنون مكن

همچو چشم خود به قلب دل متاز                همچو زلف خود، پریشانم مساز

حایل ره، مانع مقصد مشو                         بر سر راه محبت سد مشو

نیست اندر بزم آن والا نگار                         از تو بهتر گوهری بهر نثار

هر چه غیر از اوست سد راه من                  آن بت است و غیرت من، بت شكن(8)

 

پی نوشت ها:

1 ـ جمعی از نویسندگان ، دائره المعارف تشیع ، ج 11 ، ص 418 .

2 ـ سید مصطفی حسینی دشتی ، معارف و معاریف ، ج 4 ، ص 233 ، 319 .

3- سایت راسخون

4-مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 257.

5- لهوف، ص 78.

6-. تاریخ طبری، ج7 ؛ ابوالقاسم پاینده، ص 3015

7- سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، تاریخ امام حسین (علیه السلام)، ج4، صص 1 و 2 ؛ مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 257.

8-گنجینه اسرار و قصاید ،صص62 و63.

 فرآوری : فاطمه زین الدینی

تبیان

 


 

منابع:

سایت راسخون.

سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

دوشنبه 18 شهریور 1398  12:44 AM
تشکرات از این پست
mansoor67 mohammad_khoshghamat
mansoor67
mansoor67
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 3583
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا

شبه پیغمبر عزیزاهلبیت احمدی

گل پسرشاه عرب را چون یدی

ای شهیــــد کربلا را نـور عین

عاشقم بر روی ماهت سرمدی

فی البداهه: منصور مقدم 17/6/1398

دوشنبه 18 شهریور 1398  1:09 AM
تشکرات از این پست
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا

دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی

ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی

چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی

لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی

باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی

یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی

آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی

داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی

این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی

از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی

نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی

نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی

گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی

دوشنبه 18 شهریور 1398  9:49 AM
تشکرات از این پست
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا


قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده
کربلا محو رخ احمد مختار شده

دور تا دور سرت آیینه می چرخانم
بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده

تا کمی راه روی این دل من می لرزد
قد طوبایی زهراست پدیدار شده

چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم
قامتت شانه به شانه با علمدار شده

گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا
تشنه ی وصلی و هنگامه ی دیدار شده

تا صدای تو شنیدم که پدر زود بیا
گفتم ای وای علی بی کس و بی یار شده

نیزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم
وسط معرکه این یاس گرفتار شده

کوچه ای باز شدو هر که زره آمدو زد
ماجرای تو شبیه درو دیوار شده

زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست
نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شده

دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد
تن تو طعمه هر گرگ جگر خوار شده

بین محراب دو ابروی تو از هم شد باز
صورتت جلوه ای از حیدر کرار شده

خیز و زیر بغلم گیر و سوی خیمه ببر
ای جوانم ز غمت دیده ی من تار شده

اربا اربایی و کس معنی آن کی فهمد
این عبا تا به ابد محرم اسرار شده

دوشنبه 18 شهریور 1398  9:50 AM
تشکرات از این پست
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا


نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد
نداشت فایده هر قدر که تقلّا کرد

دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرب و بلا کمی تماشا کرد

پدر کنار تن او شبیه ابر گریست
کشید آه و نگاهی به «ارباً‌ اربا» کرد

گذاشت صورت خود را به صورت پسرش
دوباره مرگ خودش را پدر تمنّا کرد

دل امام دو عالم به یک نگاه شکست
نشست و زخم قدیمیِ کوچه سر وا کرد

شکافت بیشتر از پیش از دو سو پهلو
نداشت فایده هر قدر نیزه را تا کرد

کسی ز خیمه رسید و به دست زینبی‌اش
امام مرده‌ی خود را دوباره احیا کرد

دوشنبه 18 شهریور 1398  9:51 AM
تشکرات از این پست
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا


 ای قامتت هبوط بهشت پدر، علی
وی روح و جان من، قدمی پیش تر، علی

ای روی و خوی و صوت تو آئینه ی رسول
با خنده می روی به کدامین سفر، علی

نازل کدام آیه شد ای مصطفای من
آهنگ جبرئیل لبت خوش خبر، علی

عطر تبسّم تو کند زنده، وحی را
قالو بلی شنیده پدر از پسر، علی

رِندانه می روی به تمنّای فتلگاه
هل من مبارزت ز عطش بیشتر، علی

آه ای جوان خوش بر و رویم سخن بگو
دیگر مکن ز غصّه مرا خون جگر، علی

محراب کوفه آمده تا کربلا مگر
که فرق گیسویت شده تا عمق سر، علی

در اشهدت ضمیر«محمد» حضوری است
خود را مگر در آینه کردی نظر، علی

منعم مکن که «یا ولدی» مرهم من است
من داغدیده ام که شدم نوحه گر، علی

از من نیایش پدرانه ولی ز تو ...
دستی بکش به گوشه ی چشمان تر، علی

جمعی به انتظار قدوم تو مضطرب
قومی نگر به هلهله، بی درد سر، علی

با پیکرت چگونه به سوی حرم روم
بابا ز نعش توست زمینگیرتر، علی

تا عمّه ات نیامده برخیز ای جوان
نعش مرا به دست جوانان ببر، علی

دوشنبه 18 شهریور 1398  9:52 AM
تشکرات از این پست
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا


  امیرالمؤمنین! صحرای محشر را تماشا کن
به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن
ولی‌الله! ولی‌الله دیگر را تماشا کن
دوباره خاطرات جنگ خیبر را تماشا کن
پیمبر را پیمبر را پیمبر را تماشا کن
بگو الله اکبر جنگ اکبر را تماشا کن
به تن پوشیده با دست حسین‌بن‌علی جوشن
زده بر یاری فرزند زهرا بر کمر دامن
خدا گوید تعالی‌الله پیمبر گویدش احسن
خوراک ذوالفقارش جرعه‌جرعه خون اهریمن
کند تحسین به دست و بازویش هم دوست هم دشمن
بیا ای شیر داور شیر داور را تماشا کن
سپر گردیده پیش نیزه و شمشیر، پا تا سر
رخش قرآن، تنش فرقان، دلش یاسین، لبش کوثر
نبی خلق و نبی خلق و نبی خُلق و نبی منظر
زمین کربلا صحرای بدر و او چو پیغمبر
در امواج خطر از بیم شمشیر علی‌اکبر
فرار و ترس یک دریای لشکر را تماشا کن
جبین، بشکسته تن، خسته دهن، خونین دو ‌لب، عطشان
به دیدار پدر در خیمه‌گه بشتافت از میدان
سرشکش از بصر جاری شرارش در جگر پنهان
زبان چون چوب خشکیده، نفس چون شعلۀ سوزان
سرشک عمه، اشک چشم خواهر را تماشا کن
زبانش در دهان باب و خونش جاری از حنجر
وجودش باغ گل از تیغ و تیر و نیزه و خنجر
گلو خشکیده، دل تفتیده، چشم از اشک خونین تر
پدر گفت ای همای من مزن از تشنگی پرپر
که سیرابت کند با دست خود امروز، پیغمبر
برو سقایی جدت پیمبر را تماشا کن
برو بابا! که اکنون چشم در راه‌اند قاتل‌ها
برو بابا که دریا گردد از خون تو ساحل‌ها
برو بابا! که زخمت گل کند تا حشر در دل‌ها
برو تا شعلۀ داغ تو گردد شمع محفل‌ها
برو پرپر بزن در خون خود مانند بسمل‌ها
جمال بی‌مثال حی داور را تماشا کن
دوباره در اُحد رو کرد آن پیغمبر ثانی
دوباره کربلا را کرد با یک حمله طوفانی
ز تیر و نیزه دشمن کرد بر رویش گل‌افشانی
تنش گردید از شمشیر، چون آیات قرآنی
هزاران زخم خورد و شد هزاران بار قربانی
بگرد ای آسمان؛ صدپاره پیکر را تماشا کن
دریغا! گشت نقش خاک، سرو قد دلجویش
جدا گردید تا پیشانی از هم طاق ابرویش
پدر بشتافت از میدان  و رو بگذاشت بر رویش
ز اشک دیده زینب شست خون از جعد گیسویش
بیا «میثم»! خدا را دیدۀ دل بازکن سویش
به سرتاپای او زخم مکرر را تماشا کن

دوشنبه 18 شهریور 1398  9:53 AM
تشکرات از این پست
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:علی‌اكبر علیه السلام، شیرجوان کربلا

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود

روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته

بی خود از خود، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را

آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را

بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید

بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت: لاحول ولاقوه الابالله

مست از کام پدر، زاده لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی

نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد

با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است

ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری

زخم ها با تو چه کردند؟ جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای

پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا

گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید

باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!

کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!

مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!

من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم

ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی

مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم

باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم

دوشنبه 18 شهریور 1398  9:55 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها