کاروانیان در ادامه مسیر خویش پس از ورود به کربلا بالاخره به امر امام حسین(ع) توقف کردند. هنگامی که امام حسین(ع) به تلاوت قرآن مشغول بود، گروهى از لشکریان پسر سعد براى اطلاع از احوال امام(ع) و یاوران او نزدیک خیمه آمدند.
کاروان اباعبدالله(ع) هر اندازه به روز عاشورا نزدیکتر میشدند بر معرفتش نسبت به امام حسین(ع) افزودهتر و عطش آنان برای رسیدن به لقای خداوند بیشتر میشد. گویی ندای امام(ع) در هنگامه قیام در گوشهای ایشان همواره طنینانداز بود آن هنگام که فرمود: «هرکس قصد دارد نفس خویش را در راه ما قربانی کند و آماده ملاقات با خداست، با ما حرکت کند؛ مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا». لذا هر اندازه کاروانیان به مکان عروجشان نزدیکتر میشدند، این دو ویژگی در کلام و رفتارشان نمایانتر از گذشته میشد: شوق ایثار و جانبازی در راه امام و نیز شوق رسیدن به لقای خداوند. از این جهت این کاروان در معیت امام عالم روز به روز تزکیه میشد و سلوک نورانی خود را گام به گام طی میکرد.
اما در مقابل، سپاه کفر هر اندازه به عاشورا نزدیکتر میشدند، بر شدت قساوت قلبشان افزودهتر میشد لذا قلبشان پذیرای حرف حق نبود و نصیحتهای خیرخواهانه امام(ع) و سایر حضرت را بر ضد خواستههای نفسانی و دنیایی خویش میدانستند.
کاروانیان در ادامه مسیر خویش پس از ورود به کربلا بالاخره به امر امام حسین(ع) توقف کردند. امام(ع) به اصحاب خویش فرمود خیمهها را نزدیک یکدیگر سراپا کنید. آنگاه به خرگاه خود رفته و تمام شب را او و اصحابش به دعا و استغفار و زارى به پایان آوردند. ضحاک بن عبد اللَّه میگوید در آن هنگام که امام حسین(ع) به تلاوت قرآن مشغول بود، گروهى از لشکریان پسر سعد براى اطلاع از احوال امام(ع) و یاوران او نزدیک خیمه آمدند. حسین این آیه را تلاوت کرد «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛ مردم کافر خیال نکنند ما بر اثر علاقه به آنها ایشان را مهلت دادهایم بلکه مهلت دادن ما به ایشان از نقطه نظر این بوده تا گناهشان زیادتر شود و به عذاب دردناک مبتلا شوند. خداى متعال بندگان مؤمن را به وضعى که شما هستید وا نمىگذارد مگر براى اینکه بد از خوب تمیز داده شود.»
یکى از آنها به نام عبد اللَّه بن سمیر که مردى مضحک و سواره و خونریز و پردل بود به مجردى که آیه شریفه را شنید با گستاخی گفت به خداى کعبه سوگند ما همان خوبانیم که از شما امتیاز پیدا کردهایم. بُرِیر گفت اى بدکار شگفت است که مانند تو از جمله خوبان و نمونه آنان باشى، عبداللَّه پرسید تو کیستى؟ جواب داد من بُرِیرم.
بامداد بود که حسین(ع) یاران خود را براى نماز صبح آماده کرد؛ پس از انجام تکلیف الهى به آنها که سى و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بودند، دستور صفآرایى داد. زهیر را در سمت راست لشکر و حبیب را در سمت چپ لشکر قرار داد و پرچم نصرت را به دست برادر بزرگوارش ابوالفضل(ع) داد و چنانچه فرموده بود خیمهها را پشت سر قرار دادند و فرمود هیزمها و نیهای پشت خیمهها را در خندقى که اطراف خیمهها احداث شده بود ریخته و آنها را افروختند؛ البته علت این کار، پیشبینى براى جلوگیرى از دشمن بود تا مبادا هنگام زد و خورد لشکر از پشت خیمهها دستبردى بزند.
***هر اندازه کاروانیان به عروجشان نزدیک تر می شد دو ویژگی ............و.................در آنان نمایان تر میشد.***