0

خاطراتی از حجاب در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی

 
bahes110
bahes110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1397 
تعداد پست ها : 631
محل سکونت : قم

خاطراتی از حجاب در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی

اواسط سال ۵۷ با چادر مدرسه می رفتیم؛ مثل گذشته مدیرمانع نمی شد. قبل از انقلاب حتی اونایی که روسری داشتن؛ بقیه مسخره شان می کردند و اونو کم عقل و سفیه و... حساب می کردند؛ ولی اون روزا چادرعلامت عاقلی وانقلابی و مذهبی و روشنفکری بود؛ توی تظاهرات همه چادر مشکی می پوشیدن تا اگه ساواک و پلیس و سربازا حمله کردن؛ شناخته نشن و راحت فرار کنن. بعضی بی حجابا هم با روسری شرکت می کردن و شعارمرگ برشاه و خمینی ای امام می دادن؛ بعضی ها هم در خانه ها را می زدند و چادر می خواستند تا توی تظاهرات شرکت کنن؛ یه روز یه دختربی حجاب تیر خورد؛ گفت "چادر بدین" .

خانم ها که تظاهرات می آمدند؛ مردان خانواده را هم می آوردند. به فتوای امام خمینی شرکت در تظاهرات برای زنان بدون اجازه پدر و همسر اشکالی نداشت. برای همین؛ زنان همدوش مردان تظاهرات می رفتند و بعضی ها را ساواک و پلیس می گرفت؛ مردها برای آزادی آنها جلوی کلانتری و زندان تجمع می کردند و شعار می دادند تا آزادشان می کردند. وقتی خانم ها را آزاد می کردند؛ همسر و پدرو برادرانشان با افتخاروشادی تحویل می گرفتند؛ انگارعروس می بردند؛ دوباره راهی خیابانها؛ و دوباره تظاهرات را ادامه می دادند.

روزهای خوبی بود؛ همه مردم یک صدا و یک دل و صمیمی فقط سقوط رژیم پهلوی را می خواستن و آمدن امام خمینی و هدفشون حکومت اسلامی بود. همه به هم کمک می کردند.خبری از مسخره کردن و توهین به چادری ها نبود؛ در ایران قبل از انقلاب سیاسی؛ انقلاب فرهنگی اتفاق افتاده بود؛ چادریک ارزش و اعتبار برای خانم ها شده بود؛ طوری که بی حجاب و بدحجاب احساس کمبود و نقص در خود می کردند؛و سعی میکرد؛ پوشش بیشتری داشته باشه.

 

                                               سلام.خوش آمدید 

 

بالاخره انقلاب پیروز شد و رژیم پهلوی سقوط کرد و امام خمینی (ه)به عنوان اولین ولیّ فقیه؛ اعلام حکومت اسلامی کرد.

از روزهای اول انقلاب یعنی اوائل سال ۵۸ امام به خانم ها دستور دادند؛ چادر بپوشنن؛ وقتی دستور امام را شنیدم؛ از شدت خوشحالی می خواستم پرواز کنم. آخه آنقدر توهین و تمسخر و... تحمل کرده و سکوت کرده بودم که  این دستور مثل آزادی از زندان و شکنجه چندین ساله بود.

حال؛ چادر فاطمه زهرا سلام الله علیها را که با آزادی کامل وعمل به دستورخدا انتخاب کرده بودیم؛علامت عشق به خدا وعشق به ائمه علیهم السلام و عشق به قرآن و افتخار به مسلمانی ودین اسلام بود که سیاهی چادررا به نورعشق تبدیل می کرد؛ و شعاع نورانی آن؛ دلها را به خود جذب می کرد.

امّا این جاذبه؛ جاذبه نفسانی نبود؛ بلکه احساس معنوی عبادت خدا و نورانیّت باطن بود؛ که ذرّه ای را دیگران درک می کردند و به خانم محجّبه احترام می گذاشتن. وقتی در کوچه و خیابان با چادر را ه می رفتم و خانم های چادری را می دیدم؛ زیبایی حجاب و حکمت دستور خدا را می یافتم.

در کوچه و خیابان؛ ناموس حرمت پیدا کرده بود. دزدی ناموس مثل قبل از انقلاب آن هم علنی؛ دیگر وجود نداشت.

سال ۵۸ انگار خدا دوباره روح خودش را در مردم ایران دمیده بود؛ مردم آنقدربزرگ شده بودند؛ آنقدر درک عمیق پیدا کرده بودند؛ که گناه چشم ومزاحمت زنان که قبل از انقلاب فرهنگ عمومی و پذیرفته شده بود؛ ذلت و خواری و کم خردی به حساب می آمد.

امنیّت زنان برقرار شده بود. دیگراز مزاحمت مردان مست و ... و عروسک های بزک کرده خبری نبود. همه هشیار شده بودند. غیرت در رگ مردان چنان به جوش آمده بود که همه خانم ها را ناموس خود و خواهر و مادر خود می دانستند؛ زنان نیز عزّت را در حجاب و عفاف و داشتن حریم با مرد پیدا کرده بودند.

خداترسی ؛ تبدیل به عشق خدا شده بود؛ همان طور که عاشقانه برای نگه داشتن اسلام؛ جلوی گلوله ها رفتن؛ حال؛ با همان عشق برای ساختن ایران اسلامی سر از پا نمی شناختن. همانهایی که اگریک ساعت وقت خوابش کم می شد؛ تا شب گرفته و ناراحت بود؛ حال؛ از صبح تا پاسی از شب؛ هرجایی که توان کمک و فعالیت داشت می رفت.

همه گوش به فرمان امام خمینی؛ دنبال بازسازی خرابی ها و شکل گیری حکومت اسلامی بودند. حجاب هم یکی از ارکان انقلاب فرهنگی بود که امام خمینی روزهای اول انقلاب به رعایت آن با پوشش چادر دستور دادن.

روحش شاد که زنان ایرانی را دوباره عزت بخشید و زن مسلمان را در جایگاه خودش قرار داد.

 

یک شنبه 25 شهریور 1397  4:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها