0

به محراب رفتگان کربلایی(حضرت رقیه س)

 
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

به محراب رفتگان کربلایی(حضرت رقیه س)

 رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است. گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين (ع) كمتر به چشم مي‏خورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اينكه ايشان همان فاطمه بنت الحسين (ع) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (ع) دو اسم داشته‏اند و امكان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد. 

گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتب تاريخي آمده است: «در ميان كودكان امام حسين (ع) دختر كوچكي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (ع) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مي‏داشتند، هر فرزند دختري كه خدا به ايشان مي‏داد، نامش را فاطمه مي‏گذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (ع) وي را علي مي‏ناميد.»

بر اساس نوشته‏هاي بعضي کتاب‏هاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيش‏تر همسر امام حسن مجتبي (عليه‏السلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليه‏السلام) به عقد امام حسين (عليه‏السلام) درآمده است. مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار مي‏آيد. بنا به گفته شيخ مفيد در کتاب الارشاد، کنيه ايشان بنت طلحه است.

 

 اسيری حضرت رقيه

حضرت رقيه در واقعه عاشورا حدود سه يا چهار سال سن داشت كه بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بني‌هاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت. 
اما داستان شهادت حضرت رقيه (ع). از درون خرابه‌هاي شام، صداي كودكي به گوش مي‌رسيد. همه آنهايي كه در ميان اسرا بودند، خوب مي‌دانستند كه اين صداي رقيه، دختر كوچك امام حسين (ع) است. او حالا از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي‌گرفت. انگار كه خواب پدرش را ديده بود. يزيد دستور داد سر امام حسين (ع) را به دختر كوچك نشان دهند و او را ساكت كنند، اما وقتي حضرت رقيه (ع) و امام حسين ع باز هم به هم رسيدند، اتفاق جانسوزي افتاد.

 

اين بار، پدر در سوگ رقيه نشست

چقدر بي‌تابي دخترم! اين همه دلشكستگي چرا؟ مگر دست‌هاي كوچكت در امتداد نيايش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نكرد؟ اينك آمده‌ام در ضيافت شبانه‌ات و در آرامش خرابه‌ات. كوچك دلشكسته‌ام! پيش‌تر نيز با تو بودم و مي‌ديدمت. شعله بر دامان و سوخته‌تر از خيمه آه مي‌كشيدي و در آميزه خار و تاول، آبله و اشك، صحراي گردان را به اميد سر پناهي مي‌سپردي. 
مهربان دلشكسته‌ام! صبور صميمي! مسافر غريب و كوچك من! 
مگر نگفتي كه بابا كه آمد، آرام مي‌گيرم. اين همه ناآرامي چرا؟ مگر نگفتي بابا كه آمد سر بر دامانش مي‌گذارم و مي‌خوابم؟ نه …، نه دختركم نخواب! مي‌دانم اگر بخوابي، ديگر عمه نمي‌خوابد. 
مي‌دانم خواب تو، خواب همه را آشفته مي‌كند. 
نه … نخواب دخترم! 
دخترم! بگذار لب‌هاي چوب خورده‌ام امشب ميهمان بوسه‌اي باشد از پيشاني سنگ خورده‌ات؛ از گيسوي پريشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌هاي معصوم تازيانه ديده‌ات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خورده‌ات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم. 
نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد. 
و چنين شد كه رقيه (س)، هنگامي كه سر پدر در آغوشش بود، جان سپرد.

در بعضی روایات آمده است: حضرت سکینه سلام الله علیها در روز عاشورا به خواهر سه‌ساله‌ای (که به‌احتمال قوی همان حضرت رقیه (ع) باشد) گفت: «بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود.»

امام حسین (ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (ع) صدا زد: «بابا! مانعت نمی‌­شوم. صبر کن تا تو را ببینم.»

امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت و لب‌های خشکیده‌اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که:

العطش العطش، فان الظما قد احرقنی

بابا بسیار تشنه ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است.

امام حسین (ع) به او فرمود: «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم». آنگاه امام حسین (ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت:

یا ابه این تمضی عنا؟

بابا جان کجا می‌روی؟ چرا از ما بریده‌ای؟

امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پرخون از او جدا شد.

 

 

سن مبارک حضرت رقیه در لحظه وفات شهادت گونه اش، سه یا چهار سال بوده است و برخی نیز آن را پنج سـال و هـفت سال گفته اند. علّامه بیرجندی در «وقایع الشهور» و «ریاض القدس» وفاتش را در روز پنجم صفر سال 61 ق دانسته اند.آنـچه خیلی دلخراش و جانسوز است، نحوه وفات و جان دادن رقیه است که در این جا به کیفیت وفات آن نازدانه با توجّه به منابع موجود اشاره می شود:

1.آنچه در کامل بهائی آمده است که پیش تر به آن اشاره شـد.

2.آنـچه در برخی کتاب ها همچون: نفس المهموم، دمعة الساکبه و... آمده، به این شرح است: حسین (ع) دختر خردسالی داشت که سن مبارکش 3 یا 4 سال بود. شبی از خواب پرید، در حالی که سخت پریشان به نظر می رسید، جویای پدر شد و پرسـید: «پدرم کجـاست که من هـم اکنون او را در خواب دیدم؟» بانوان وقتی این سخن را از او شنیدند گریستند و کودکان دیگر نیز ناله و زاری سردادند. چون صدای شیون آنان بلند شد، یزید از خـواب برخاست و پرسید: «این گریه و زاری از کجاست؟» پس از جستجو وی را از جریان با خبر کردند. آن ملعون گفت: «سـر پدرش را نـزد او بـبرید!»آن سر مقدس را در زیر سرپوشی قرار دادند و در مقابل او نهادند. کودک پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدرت حسین است.» دختر امام حسین(ع) سرپوش را بـرداشت، و چـون چشمش به سر مبارک پدر افتاد، ناله ای از دل کشید و بی تاب شد و گفت: «یا اَبَتاه! مَنْ ذَا الَّذِی خـَضَبَک بِدِمائِک؟ یا اَبـَتاهُ! مـَنْ ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَک؟ یا اَبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذِی اَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنِّی؟ یا اَبَتاهُ! مَنْ لِلْیتِیمَةِ حَتّی تَکبُرَ...؟ یا اَبَتاهُ؛ لَیتَنِی تَوَسَّدْتُ التـُّرابَ وَلا اَری شَیبَک مُخْضِباً بِالدِّماءِ؛ ای پدر! چه کسی تو را به خونت رنگین کرد؟! چه کسی رگهای تـو را برید؟! ای پدر! چه کسی مرا در خـردسالی یتـیم کرد؟! ای پدر! چه کسی یتیم تو را بزرگ خواهد کرد؟! ای پدر ای کاش من در خاک آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمی دیدم.» آن گاه لبهای کوچک خود را بر لبهای پدر نهاد و گریه شدیدی کرد و از هوش رفت. هـر چه تلاش کردند به هوش نیامد و این عزیز حسین(ع) در شام به شهادت رسید.محدث قمی اضافه می کند: «بعضی این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند و مضمونش را یکی از اعاظم رحمه الله به نظم آورده است و من در این مقام بـه هـمان اشعار اکتفا می کنم.»

 

***حضرت رقیه (س) در چه روزی به شهادت رسیدند؟****

 

 

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

دوشنبه 19 شهریور 1397  11:22 PM
تشکرات از این پست
mansoor67 saraalighanbari1360 sahel401 morteza237 masoud71 alii10 frinaz azim88 ar6681 fstahami ms57bd45 nargesza 13321342 alirezazaeri aza1393 fatemehza ma1393 fsmuosavi rozgol aliada faraji5 niny200527 asker1333 lotfi64431 kafokhon mr_nariiman mokary amayen unknown omiddeymi1368 reza313 nazaninfatemeh rbahar91 mohammadaf iustminers mirafzaly ronika1393
دسترسی سریع به انجمن ها