پرستش غیر خدا، عین بتپرستی است. بتها نمیتوانند از خود دفاع کنند؛ مگر با استدلالهای ضعیفی که شیطان، در گوش بشر وسوسه میکند!

یکی از انواع مبارزات پیامبران الهی که در قرآن کریم به آن بسیار پرداخته شده است، مبارزه نرم و منطقی است. هر چه دست منطق و استدلال یک دین پُرتر باشد و به عبارت دیگر از قدرت ایدئولوژیکی بیشتری برخوردار باشد، کمتر نیاز به استفاده از قدرت سخت و مبارزه نظامی دارد. بلکه همین قدرت استدلالی و محتوایی، باعث قویتر شدن پشتوانه قدرت نظامی آن نیز خواهد شد. به بیان سادهتر هر چه دین، حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد، هم طرفداران و پا به رکابانش بیشترند و هم نیاز کمتری به مبارزه مسلّحانه و سخت پیدا میکند. یکی از داستانهای قرآنی که تجسّم کامل مبارزه با کفر، شناخته میشود، داستانهای حضرت ابراهیم (علیه السلام) و به خصوص، بتشکنی ایشان است. در این نوشتار ضمن بررسی ابعاد گوناگون آن، به سؤالات پیرامون آن نیز نظر میکنیم.
اولویّت منطق و استدلال
همه پیامبران الهی برای مبارزه با انحرافات و ضلالت بشریّت و جامعه زمان خود، بر بشارت و انذار آنها نسبت به پیام الهی و ابلاغ راه حق، تأکید داشتهاند. قرآن کریم میفرماید: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبين [نور/ 54] بگو: از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر اطاعت كنيد. پس اگر رويگردان شويد، بر پيامبر است آنچه به او تكليف كردهاند، و بر شماست آنچه بر شما تكليف كردهاند. و اگر از او اطاعت كنيد هدايت يابيد. و بر پيامبر، جز تبليغ آشكار هيچ نيست.» و یا اینکه؛ بر اجباری نبودن قبول دین بلکه، منطقی بودن قبول دین، اشاره کرده و میفرماید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها [بقره/ 256] در قبول دين، اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابراين، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست.» به هر حال؛ سعی دین اسلام و همه ادیان الهی بر اقناع و رشد فکری انسان، قبل از درگیری و القاء اجباری دین است. چرا که قبولاندن اجباری دین، برای خداوند، کاری آسان است امّا اینگونه دینداری ارزشی نخواهد داشت؛ لذا میفرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنين [یونس/99] و اگر پروردگار تو مىخواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى به (اجبار) ايمان مىآوردند آيا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟! (ايمان اجبارى چه سودى دارد).»
بتشکنی ابراهیمی
حضرت ابراهیم (علیه السلام) در دوران بتپرستی عمیق، مبعوث شد و قطعاً وظیفه اصلی ایشان، ابلاغ پیام الهی مبنی بر توحید، بیدار کردن دلها و هدایت اختیاری انسانها بوده است. در آن زمان و هر زمان دیگری که بتها پرستیده میشوند، قبل از آنکه لازم باشد خودِ بت شکسته شود، باید موانع فکری و درونی انسانها را از میان برداشت. چه بسا خرافات و موانع فکری، محکمتر از بتهای ظاهریاند. این کار، مستلزم تحمّل سختی و مرارت انبیاء و اولیاء و مؤمنین فراوانی بوده، تا بتوانند طرز فکر جاهلانه را در هم شکنند. قرآن کریم در این باره میفرماید: «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ [نحل/35] آيا پيامبران وظيفهاى جز ابلاغ آشكار دارند؟!» یعنی یکی از اهداف ارسال رسولان الهی و نزول وحی، قرار دادن افکار و اذهان انسانها در مسیر درست، و کنار زدن خرافات و پردههای ظلمتی است که مانع از به کار افتادن فکر برای تشخیص راه و حقیقت میشود. اگر ذهنها بیدار شود دیگر شکستن بتهای چوبی، سنگی و... کار چندان سختی نیست.
با تَبَر تفکّر
همانطور که گفته شد شکستن حصار افکار و آزاد کردن و بیدار کردن ذهنها، بر شکستن بتهای ظاهری اولویّت دارد. ارتباط تفکّر و ایمان با یکدیگر بسیار مورد تأکید دین اسلام است تا جایی که پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله) میفرمایند: «فِكْرَةُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ لَا يَنَالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إِلَّا مَنْ قَدْ خَصَّهُ اللَّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّوْحِيد [1] فكر كردن يك ساعت، بهتر است از عبادت يك سال. و نمىرسد به مرتبه تفكّر، مگر كسى كه مخصوص باشد به نور معرفت الهى، و اعتراف داشته باشد به توحيد و يگانگى وى!» سؤالی که در این زمینه ممکن است مطرح شود این است که چرا حضرت ابراهیم (علیه السلام) وقتی وارد بتخانه شد تا بتها در هم شکند، ابتدا اینگونه با آنها وارد بحث شد: «فَرَاغَ إِلىَ ءَالِهَتهِِمْ فَقَالَ أَ لَا تَأْكلُُونَ مَا لَكمُْ لَا تَنطِقُونَ فَرَاغَ عَلَيهِْمْ ضَرْبَا بِالْيَمِينِ [صافّات/91-93] (او وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد و از روى تمسخر گفت: "چرا (از اين غذاها) نمىخوريد؟! (اصلًا) چرا سخن نمىگوييد؟!" سپس به سوى آنها رفت و ضربهاى محكم با دست راست بر پيكر آنها فرود آورد (و جز بت بزرگ، همه را درهم شكست).» مگر بتها میتوانند صحبت کنند و جواب انسان را بدهند؟!
طبق مطالبی که گذشت، دو نکته در جواب این سؤال، گفتنی است:
قرآن؛ کتاب استدلال
قرآن کریم در معرّفی خود میفرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبينا [نساء/174] اى مردم! دليل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد و نور آشكارى به سوى شما نازل كرديم.» این آیه، بیانگر این نکته است؛ که استدلال و برهان، روح دین اسلام و نیز لازمه روشنگر بودن قرآن کریم است. بنابراین؛ اشاره قرآن کریم به صحبتهای حضرت ابراهیم (علیه السلام) با بتها، در واقع، نوعی از بیان استدلالی بر بطلان بتپرستی و اثبات توحید است که از زبان آن حضرت در قرآن بیان شده است.
مناظره با شیطان
اصلیترین مانع در انواع جهادهای فی سبیل الله، وسوسهها و القائات شیطانی و نفسانی است. در واقع، حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای انجام کار بزرگ و پرخطر بتشکنی، برای جواب دادن به شیطان، از راه استدلال با او وارد میشود و با پرسیدن سؤالاتی از بتها، در واقع شیطان و استدلالهای کافرانه او را به چالش میکشد و پس از فتح میدان جنگ نرم، به سختی و با شدّت بتها را سرنگون میسازد.
نتیجه اینکه؛ گفتار حضرت ابراهیم (علیه السلام) با بتها در واقع، بیان روش استدلال در مقابل شرک و بت پرستی از طرفی؛ و ذکر ضرورت انقلاب و بتشکنی بر پایه منطق و عقل است.
م.رفیعی
پینوشت
[1]. مصباح الشريعة(منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم (عليه السلام))؛ ناشر: اعلمی، بيروت، سال چاپ: 1400 ق، ص114.
منبع:
کانال نشر معارف قرآن و حدیث