فقط خودت باش!
شاید دراین دوره و زمانه، این عبارت، شعاریترین عبارتی باشد كه میتوان عنوان كرد.
با این همه فشارها، سیخكها و سیخونكها، سلیقههای گوناگون كه گاه خیلی فراتر از جایگاه شان عمل میكنند؛ و نقابهایی كه برای خود میسازیم به اجبار یا از سرتملق و... آیا میتواند"خودی" هم وجود داشته باشد؟
راستش، این سوژه وقتی به ذهنم آمد كه مطلبی در مورد زندگی و مرگ مرشد هندی یوگا "ماهاریشی یوگی" میخواندم. او همواره در جواب این سئوال كه با این همه تضادهای زندگی چه میكند، میگفت: فقط خودت باش.
اما به طور دقیقتر منظور او از این عبارت چه بود؟ آیا داشتن وجودی با جنبههای مختلف شخصیتی كه گاه این جنبهها متضاد به نظرمیرسند، طبیعی است؟ واقعیت این است كه نوع دوست و با محبت بودن یا بد طینت و منفعتجو بودن، بیباكی و ترس، بدبینی و خوشبینی و موارد شبیه آن، همه ویژگیهای خفته دردرون ما هستند كه بنا به دلایلی خودمان به آنها اجازه نمود و ظهورمیدهیم.
بسیاری از ما از هردو بخش تاریك و روشن وجودمان هراس داریم و میترسیم به درون خود بنگریم. این ترس باعث شده، خود واقعیمان را فراموش كنیم و ندانیم دراصل چه كسی هستیم و چه میخواهیم؟
برخی ازما دوست داریم دقیقا یكی ازهمان نقابهایی را داشته باشیم كه شاید برای گذران زندگی و امرارمعاش آسانترو بهترساختهایم. مصداق این برخیها را باید زیاد ببینیم. مجسم كنید كارمندی راكه وقتی دربرابرمدیرش قرارمیگیرد، به شدت كرنش میكند. این همان زمانیاست كه درواقع وجودش را آن گونه كه میخواهد نمود میبخشد.
به عبارتی، او حقیرانه با تكیه برناتوانیهایش، معبری برای حفظ منافعش میجوید. درحالی كه میتوانست با قدرت تواناییهایش، درحستجوی راه و امكاناتی برای رشد آنها و حفظ منافع جمع باشد؛ كه دراین چارچوب منافع خودش نیز لحاظ میشد.
"دبیفورد" میگوید برای بیرون آوردن روشنایی باید به درون تاریكی رفت، تاریكیها را خوب دید، فهمید و شناسایی كرد... به واقع چگونه میتوان بدون شناخت بد، خوب را تشخیص داد یا بدون احساس ترس، شجاعت را شناخت. و یا بدون آشنایی با نفرت، عشق را حس كرد.
عشق، این واژه مرموزی كه هفت خط به نظرمیرسد اما سرشار از احساس قوی انسانی است، چگونه به دست میآید؟ آیا درمسیرپرپیچ و خم خود با تنفر، خشم، حسادت و پنهانكاری و مواردی از این دست روبرو نمیشود؛ آیا به عباتی حاصل كشاكش تمامی این احساسها نیست؟ حتی احساسهایی كه پنهان میكنیم و یا از آنها میترسیم؟
بنابراین، چه خوب است واقعیتها را بشناسیم و به جای سركوب و نفی زشتیها و كاستیهای خودمان، آنها را بپذیریم و بعد، خود را ببخشیم؛ تا بتوانیم دیگران را نیز با همان ویژگیهای خودشان بپذیریم و ببخشیم.
این نگرش به ما كمك میكند نه تنها از قضاوت نسبت به خودمان پرهیز كنیم بلكه درمورد دیگران نیز پیشداوری روا نداریم و به این گونه بتوانیم دروازه های دل خود را بگشاییم و نسبت به همنوعان خود سرشاراز حس مهرو همدلی باشیم. چراكه تنها خودمان هستیم بدون هیچ نقاب و برچسبی؛ بیدار، هوشیار، مصمم و استوار.
همشهری آنلاین - معصومه كیهانی