0

خاطره/گامی به سوی ایران/قسمت اول

 
amirpetrucci0261
amirpetrucci0261
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 27726
محل سکونت : http://zoomstar.ir/

خاطره/گامی به سوی ایران/قسمت اول

حوادث تابستان 69 معجزه آسا اتفاق افتاد . در حالی که یاس و نومیدی ، از چهره همگان پیدا بود و خوش بین ترین ما نیز حداقل اسارت را بالای چندین سال پیش بینی می کردیم . ازلابه لای اخبار کوتاه و بی اهمیت روزنامه ها ، کلنه «رسائل» جلب توجه می کرد . این کلمه ، در خبر کوتاهی از یک مصاحبه آمده بود . مفهوم آن ، این بود که بین افسران ایران و عراق مکاتباتی صورت گرفته است ؛ ولی اینکه مکاتبات در چه سطحی است ، مضون آن چیست و به کجا انجامیده است ، حلی عراقیها هم اظهار بی اطلاعی می کردند . این کور سوی امید ، با حوادثی که پیش آمد ؛ آینده را روشن تر کرد . درگیری صدام با آمریکا و انگلیس  و فرانسه به صورت لفظی ، به واسطه اعدام باز وفت ، به خارج از روزنامه ها کشسیده شده بود و بوی تحریمهای مختلفی به مشام می رسید . صدام ، در مصاحبه های مختلف ، به این مطلب اشارهع داشت و خود را ذقدرتمند می دانست و به مردم توصیه ایستا دگی و مقابله با آمریکا می کرد .
سیاست های پشت پرده همیشه از سیاستهای ظاهری مهمتر هستند و نقش تعیین کننده دارند و معمولا به جز سیاستگذاران و دست اندرکاران ، نه کسی از این امور خبری دارد و نه از آ« سر در می آوذد و چه بسا برای همیشه در پشت پرده باقی بماند و آشکار نشود .
حوادث تابستان 1369 و ادامه آن ، برای مدت دتقریبی 6 ماه ، از جمله حوادث نادر و منحصر به فردی بود که علی رغم انتشار دهها کتاب و صدها مقابله و نوشته از سوی سیاستمداران و صاحبنظران جهانی ، هنوز در پرده ابهام باقی مانده و اسرار آن فاش نشده است .
نقطه عطفی که در سال 67در جنگ و نبرد فاو پیش آمد ؛ راه را برای نفوذ دوباره ارتش عراق تا اعماق خاک ایران فراهم آورد . مملکتی که تا چندی قبل از آن والفجر 10 – سنگین ترین شکست را به عراق وارد کرده بود ، راه عقب نشسینی را تا دروازه های اهواز و دزفول و گیلان غرب و ...
دنبال می کرد و ارتش شکست خورده عراق ، با روحیه به دست آمده ، به کسب غنائم و بالا بردن آمار اسرا مشغول بود و در کنار دخالتهای آشکار و پنهان آمریکا برای به پایان رساندن مطلوب جنگ ، سر نوشت را طور دیگری رقم می زد .
در نیمه اول سال 69 ، عراق در اوج اقتدار ظاهری و یااحیانا غرور پیروزی دروغین ، نه تنها داعیع لغو قرار داد 1975 را داشت ، که ادعای ارضی خود را به اعماق خاک ایران رسانده بود  . مقالات روزنامه ها در ان دو سال ،  تکرار مکرر این ادعا بود . پنداری موضوع انشای واحدی را برای دانش آموزان  داده اند .و آنها در یک محور مشترک ، با جملات مختلف ، به توصیف آن موضوع پرداخته اند . مقالات رئزنامه ها و تفاسیر تلویزیون ، پر از ادعا و مردم فریبی بود که در بعضی مواقع بسیار افراطی و ناشیانه هم بود . مسائلی همچون شاخ شدن با آمریکا از طریق جریان بلزوفت – جاسوس انگلیسی ایرانی الاصل – و بعد از آن ، زلزله که فاجعه ای درد ناک بود ، برای جلب دوستی هر چه بیشتر و تفاهم برای رسیدن به مفهومی مشترک از قطعنامه 598 ، راه کوتاهی برای اختلافات پیش آمده بود . تمایل به تفاهم ، قبل از زلزله بوده است یا بعد از آ« ، و مکاتبات ربطی به زلزله یا بلزفت دارد یا خیر و نامه ها از کجا شروع شده بود ، همه مسائلی نما مشخص برای ما بودند .
تابستان 69 و هوای گرم اردوگاه ، با اخباری که می رسید ، کلافه کننده بود . شمکالیها سر در گریبات فرو برده بودن و از لابه لای کلمات روزنامه ها ، حقایق زلزله را می جستند و شاید اسامی بستگانشان را می دیدند . چقدر دوست دداشتند که خبری ، شایعه ای تصویری و یا هر چیزی بیابند و آنها را دلشاد و خوشحال و یا حتی نارات و دلتنگ کند . کسی حوصله بازی نداشت . مسابقات تعطیل شده بود. کمی یازیادی غذا هم توجه کسی را جلب نمی کرد . برنامه های تلویزیونی، غیر از اخبار ، مشتری چندانی نداشت . تابستان ، با حرارت شدید خورشید ، ته مانده امید را بر باد می داد . سر گردانی ، آغازی برای ایجاد تلاطمی در دریای افکار انسان است . تا زمانی که اندیشه مسیر خاصی را طی می کند ؛ این اقیانوس ، آرامشی فریبنده دارد و مانند آتشی زیر خاکستر است . دلیل آرامی دریا همین است . آب نمی داند که چه کند ، با باد به رقص در می آید و با هر نسیمی ،  به هر سو خوانده می شود . لمیده بر پهنای افق و در انتظار طلوع و غروبی دیگر است . و آنگاه که نسیمها در تعارض یکدیگر ، دست به دامان آب می زنند ، تلاطم آغاز می شود . آب روی آب بند نمی شود و امواج سرکش و پر خروش ، تاب و تحمل هیچ چیزی را ندارد . دل دریا را به هم می زنند و دلشوره آب به دریا ساحل برخورد می کند و کشتیها را به بازی می گیرد .
نسیم فریبنده آزادی ، بدون هیچ نشانه ای از حقیقت ، دریای آرام افکار را به تلاطم وا می داشت و. رفتارها تند ، توانها فرسوده و بیشتر لسرا عصبانی مزاج شده بودند . این وضع ، ربطی بخ خواب و بیداری و یا پیری و جوانی نداشت . روح سر گردان ، متلاطم است و روح متلاطم ؛ مخرب و ویرانگر . حصتر اسارت اگر در کنترل فعالیتهای جسمی موفق باشد ، در موردذ روح کارایی ندارد . روح خیلی دیر تسلیم می شود ، چون میدان حرکتش وسیع است . آرامش ظاهری یک سال واندی ار دوگاه را نسیمی به هم می زند که در ایران فاجعه ای به بار آورده است .
بیماری خفته تب انتظار دوباره بالا گرفت و منتظران تبدار ، مشغول هذیان گویی شدند . عمل و عکس العمل ، دو جلو ظاهری از فعالیت روح به حساب می آید و هر دو موجود زنده ای ، با توجه به کیفیت فعل و انفعالات روحی ، اعضا و جوارح خود را به حرکت وا می دارد . رو در محیط بسته اسارتی ، دست به دامان خیال ، فکر را به پرواز در می آورد. و در اندیشه دستیابی به نتیجه این پرواز ، جلوی ای در ظاهر می جوید . آن وقت می بینید که اعمال و رفتاری از انسانهای بی تفاوت سر می زند که نه تنها دیگران ، که خودشان هم هرگز تصور آن را در یک وضعیت عادی نداشته اند .
زلزله ، نسیمی بود که گذری کوتاه داشت ... و بعد ، کلمه رسائل ، که از قول یک مسئول عراقی بیان شده است ، نشان می داد که نامه هایی بین دو طرف رد و بدل شده است . . اینها ذهنیت اسرا  را به انتظار جدیدی می کشانید . ماهها بود که نام ایران ، از صفحه روزنامه ها محو شده بود و تقریبا همه خود را برای تداوم طولانی این زندگی آماده می کردند .
تبلیغات افراطی ، بیرحم و بسیار عجیبی که صدام در رابطه با قومیت عرب ، پیوستگی مداوم اعراب ، یکی بودن آنها و اراجیفی از این قبیل در نشریات و رادیو تلویزیون مطرح می کرد ، بوی شک و تردید می داد ، از استقبال گرمی که از فهد داشت و بعد ، تعاومی 4 – 0 شورای همکاری عربی ) شامل اردن – یمن – عراق و مصر که در عرض یک سال و نیم ؛ 4 جلسه سران در بغداد – عمان – قاهره و سنعا برگزار کرد و سپس کنفرانس سران کشورهای عربی که با سر و صدای زیادی در بغداد تشکیل شد و موارد کوچک و بزرگ دیگری که همه نشانه ظاهری از همبستگی و همسویی در دستیابی به اهداف مشترک عربی داشت ، اما پشت پرده سیاست ، صحنه واقعی این فیلم نمایشی در جریان بئد که از کجا شروع شد و چه کسی عامل اصلی آن بود ، این هم جزء آن مواردی است که تاکنون مشخص نشده است .
اوایل تابستان 69 ، زمزمه اختلاف بین صدام و امیر کویت ، از حد شایعات فراتر رفت و به صفحه روزنامه ها کشیده شد . ما حصل اختلاف ، بر دئ محور می چرخید .
در خواست امیر کویت برای باز پس گیری میلیارها دلار کمک بلاعوض که در طول هشت سال جنگ به عراق پرداخت کرده بود . مهمترین دلیل امیر کویت ، این بود که صدام در طول هشت سال چنگ ؛ به اهداف از پیش تعیین شده نرسیده و با شکست خود ، به حیثیت عربی ضربه زده است و اکنون باید خسارات آن را پرداخت کند .
به دنبال امیر کویت ؛ پادشاهی سعودی نیز تقاضای مشابهی داشت .
-    صدام ضمن رد این ادعا ، ائولا اظهار می کرد که هشن سال جنگ با ایران ، جهت حفظ دروازه های شرقی وطن عربی بوده و او در این دفاع موفق بوده است . ثانیا پولهای مورد بحث ، به صورت کمک بلاعوض و « قرض الپس نده » بوده ؛ نه وام مدت دار . ثاثا این ادعای پول در حالی است که تا 2 سال بعد از خاتمه جنگ ، از منطقه بی طرف و تعدادی از چاه های نفتی برده می شود و اینها هم باید حساب شود .
پادر میانیهای شاه اردن و مبارک و رفت و آمدهای بی وقفه و سریع ، سودی نداشت . صدام بر مرکب حماقت سوار شده ، تاخت می زند و جولان می داد . اواسط مرداد ماه ، 1367 در آخرین ماه سال اسارت ، فرو رفته در دنیای نا امیدی ، پرسه زنان و بی هدف در اردوگاه راه می رفتیم . چه می خواستیم ، خودمان هم نمی دانستیم . صبح 6/11/ 69 حرکات مشکوک نگهبانان ، ما را متوجه خود ساخت . شب قبل ، عزل ابراهیم – مرد شماره 2 عراق – جهت گفتگو با ولیهد کویت به عربستان رفته بود و سفیر آمریکا 3 روز پیش ، بغداد را ترک کرده بود .
پرواز هلی کوپتر ها بر فراز آسمان ، به شکل غیر مترقبه دیده می شد . همه این اخبار ، خبر از وضعیتی می داد که پیش بینی اش برایمان مشکل بود . نگهبانها سراسیمه وارد آسایشگاه شدند . تلویزیون را روشن کردند و رفتند . تلویزیون ، مارش نظامی می نواخت و هر چند یک بار اعلام می کرد که خبری مهم پخش خواهد شد. سپس در اولین بیانیه بیان داشت که انقلابیون کویت ، کویت را آزاد کردند ؛ شهر کویت سقوط کرده است و کنترل آن در دست انقلابیون قرار دارد و امیر کویت گریخته است .
نزدیک ظهر ، اعلامیه ای مبنی بر که انقلابیون کویت ، از عراق کمک خواسته اند ، پخش شد و در اعلتمیه ای ، خبر از اجابت این درخواست داده شد . عراقیها در کویت حضور نظامی پیدا کردند و با نمایشی مسخره و آن قدر آبکی که همه ماهیت کار را به خوبی می شناختند ، بعد از 48 ساعت ، یک پست نخست وزیری – که معلوم هم نشد وجود خارجی پیدئا کرده یا خیر – ایجاد شد و عراق اعلام کرد که نیروهای خود را از کویت بیرون می برد . تبلیغات وسیعی به راه افتاد و تلویزیون ساعتها بازگشت ستون های نظامی را نشان می داد .
نخست وزیر کویت ، طی نامه ای ، از عراق درخواست کرد که کویت به پیکره ی اصلی اش متصل شود . صدام برای مشروعیت دادن به این تجاوز و پاسخ به این درخواست ، به تشیکیل جلسات حزبی در سطح منطقه ای ، عمومی و خصوصی و در نهایت ، مجلس شورای ملی کرد ، در تمامی این جلسات ، همه متفق القول بودند که پذیرش ایسن درخواست ، الزامی است . رئیس مجلس ، در مقابل صدام که گفته بود : حالا موضوع را به رای بگذارید ! کف زده و نمایندگان هم برخاسته و کف زده بودند . رئیس مجلس به صدام گفته بود : این کار رای گیری لازم ندارد ، این ابراز احساسات خودش رای ماست .
به این ترتیب  ، کویت به عنوان استان نوزدهم عراق ، به عراق ملحق شد نام شهرها ، محله ها و مدارس را عوض کردند و چند روز بعد ، اسرای کویتی را در نزدیی اردوگاه ما اسکان دادند و غنائم کویتی حتی به سربازان اردوگاه ما نیز رسید . نخست وزیر قلابی با کابینه اش به بغداد آمد و دیگر از او خبری نشد .
تب و تاب پیروزی صدام آرام آرام فروکش کرد . مبارک با صدام مخالفت کرد و روابط حسنه تعاونی – یا همان شورای چهار جانبه همکاری عربی – به همان پوچی که ریخته شده بود ، به روابط خصمانه تبدیل شد . عکسهای مبارک ، در شهرهای عراق پاره می شد . مصریهای مقیم عراق کم هم نبودند ، به تظاهرزات علیه مبارک پرداختند . امیر کویت ؛ منفورترین چهره روز نشان داده شد و شعار « از  زاخو تا دریا »، روی صفحه تلویزیون نقش می بست . دستیابی وسیع به دریای آزاد ، به طور گسترده ، از آرزوهای عراق به شمار می رفت و برای توجیه این کار ، نقشه های قدیمی ، روزنامه ها را سیاه می کرد . مفسران و صاحب نظران امور تاریخی و جغرافیایی ، به تجزیه و تحلیل پرداختند که در اصل، کویت یکی از استانهای عراق بوده است .
در کنار این تب و تاب و جنب و جوش عراقیها ، اردوگاه یکپارچه ماتمسرا شد . این کور سوی امیدی که به واسطه زالزله و شروع روابط نسبی ، نوری گرفته بود ، به خاموشی گرایید . شبها تکیه کلام همه نا امیدی بود . شمسایی سرش را تکان می داد و دائم می پرسید : پس ما چی ؟
ما به شوخی به او پاسخ می دادم هیچی !
خلاصه با ورود اسرای کویتی ، وضعیت عادی اردگاه نیز به هم ریخت . جیره غذایی بسیار کم شد و اجناسی که می خریدیم ، بسیار گران به دستمان می رسید . گویی فرماندهان فرصتی برای رسیدگی به اردوگاه نداشتند . به سختی می توانستیم از لا به لای رئزنامه ها مطالبی خارجی پیدا کنیم که در مورد حمله عراق به کویت باشد ؛ هر چه بود ، تبلیغات داخلی بود .
ادامه دارد....

سه شنبه 21 دی 1389  7:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها