من محمد حافظی هستم در سال 1374 که به خدمت مقدس سربازی اعزام شده بودم. از همان اوایل در کمیسیون نگهداری از اسرای جنگ تحمیلی (کمیته بهداشت و درمان) مشغول به کار شدم و بیشتر کارهای اداری کمیته را انجام می دادم. کار مهمی که من انجام دادم پیرامون مراحل فوت اسرای عراقی بود که این کار را زیر نظر هلال احمر جمهوری اسلامی و پزشک قانونی انجام دادم.
من محمد حافظی هستم در سال 1374 که به خدمت مقدس سربازی اعزام شده بودم. از همان اوایل در کمیسیون نگهداری از اسرای جنگ تحمیلی (کمیته بهداشت و درمان) مشغول به کار شدم و بیشتر کارهای اداری کمیته را انجام می دادم. کار مهمی که من انجام دادم پیرامون مراحل فوت اسرای عراقی بود که این کار را زیر نظر هلال احمر جمهوری اسلامی و پزشک قانونی انجام دادم.
شرح این مراحل به این ترتیب است که برای فوت شدگان از طرف پزشک قانونی با ذکر علت فوت، گواهی فوت صادر می شد و آنها را برای دفن موقت به بهشت زهرا در قطعه خاصی، مطابق آداب شرعی دفن یک میت مسلمان، دفن می کردیم. در پایان جنگ تحمیلی برای اینکه شهدای غریب را تحویل بگیریم، باید اجساد این فوت شدگان را تحویل می دادیم که نبش قبر آنها طبق موازین اسلامی ضروری بود و دشواری کار من از همین جا شروع می شود. روز اول که اقدام به این کار کردیم هشت جنازه در آوردیم. آن قدر این کار دشوار بود که همکاران من شب آن روز نتوانستند راحت بخوابند و در نهایت با قرص مسکن خوابیدند. چون انگیزه ما بازگشت شهدا و آزادگان مان بود، با رنج و مشقت وصف نشدنی این اقدام را تحمل کردیم. در مجموع 890 جنازه را به مدت ده روز بعد از نبش قبر برای تحویل آماده کردیم. گفتنی است که اطلاعات دقیق را برای هر جنازه باید ثبت می کردیم از جمله تاریخ فوت، تاریخ نبش قبر، هویت چگونگی فوت و اینکه در کجا فوت شده است.
این شهدا را به معراج شهدا تحویل دادیم و بعد از آن به هفده استان که اردوگاه اسیرداری بود و اسیر مدفون داشتیم رفتیم که به دیگر استان ها من خودم تنها می رفتم و با همکارانی که به من معرفی می کردند کارمان را شروع می کردیم. در مجموع 1172 نفر نبش قبر شدند و به معراج شهدای تهران منتقل شدند که از آنجا به پادگان ابوذر برای تبادل منتقل شدند. در آنجا طی مراسم خاصی با امضای سردار میر فیصل باقرزاده و ژنرال حسن الدوری جنازه اسیران تحویل و شهدای آزادگان مان را تحویل گرفتیم. زمانی مشخص می شود که این مسئولیت چقدر سخت و ملال آور بود که بدانید من در آن روزها جوان بودم و از نظر روحی آمادگی چنین اقدامی را نداشتم. در حقیقت تنها انگیزه ای که باعث می شد که ما رنج و سختی این اقدام را فراموش کنیم، این بود که با این اقدام می توانستیم شهدای آزادگان را تحویل بگیریم و خدمتی به خانواده محترم آنها کرده باشیم و از اینکه دوستان آگاه یا ناآگاه به من زخم زبان می زدند و در مزاح خود مرا (محمد گور کن) خطاب می کردند، هیچ ابایی نداشتم. به هر تقدیر اسرای مدفون مسلمان بودند و از طرفی خدمت به خانواده شهدا از وظایف همه ماست. امیدوارم که این اقدام ناچیزم در کمیسیون نگهداری اسرا مورد رضایت خداوند متعال قرار گرفته باشد. ذکر این نکته را نیز ضروری می دانم که از بین اسرای مدفون شده ای که ما نبش قبر می کردیم یکی از آنها از هم نپاشیده بود و تازگی داشت که او را با همان قد کامل یک انسان داخل تابوت گذاشتیم و مهم تر اینکه در بین شهدای آزادگان ما تعدادی که اجساد مطهر آنها از هم نپاشیده و این تازگی را داشتند زیاد بودند.