تقریبا سال 65 بود که برای اعزام به پایگاه شهید بهشتی مراجعه کرده بودیم ، که حسن آقا را دیدم و از دیدارش خیلی خوشحال شدم ، البته سابقه دوستیمان برمی گشت به محله مان که در یک جا بودیم . اردیبهشت سال 65 بود که با هم اعزام شدیم به کردستان ، و سه ماهی در سقز بودیم ، در برگشت تصمیم گرفتیم به یکی از لشکرها که در جنوب هستند ملحق شویم .
تقریبا اوایل شروع عملیات کربلای 5 بود که به تیپ 110 خاتم الانبیا اعزام شدیم و به یکی از گردانها به نام امام سجاد پیوسته و در عملیات کربلای 5 شرکت کردیم و تا اواخر بهار 66 با هم بودیم که مقطعی به تهران برگشتیم . ایشان مجددا با لشکر 27 اعزام شدند و در عملیات بیت المقدس 2 به شهادت رسیدند . خاطره ای که از این عزیز همیشه در ذهن من هست سادگی او است ، که چه در تهران و چه در جبهه از نظر اخلاق و روحیات برای همه الگو بودند و این خصاص او ، موجب ابراز علاقه بچه ها نسبت به او می شد . دوم اینکه ، ایشان تلاش زیادی می کردند که توان علمی بچه ها با توان نظامی شان افزایش یابد و اگر مروری به گذشته داشته باشیم ، می بینیم که تحصیلات علمی او عالی بود. وقتی با بچه های بسیجی بودند خیلی کوشش می کردند تا بضاعت علمی خود را به بچه ها منتقل کنند تا بچه های دیگر نیز سطح علمی شان بالا برود تا در سالهای بعد از جنگ برای اسلام و انقلاب اسلامی مثمر ثمر واقع شوند .
راوي:حمید رضا رحیمی ( از همسنگران شهید حسن صابری )