بحث بررسی کیفیت تبلیغات و بازاریابی فیلم های روی پرده سینمای ایران از ابتدای امسال تاکنون را طی هفته های گذشته بر اساس رقم فروش آنها پی گرفتیم.
اینکه فیلم های اکران شده تا چه حد از ظرفیت های تبلیغات در رسانه ها، محیط شهر و فضای مجازی بهره می برند و آیا اصولاً استفاده آنها از این مجاری برای معرفی بهتر آثارشان هوشمندانه و بجا هست یا هیچ تأثیری در افزایش فروش فیلم ایجاد نمی کند. در هر حال فارغ از اهمیت ابعاد هنری در فیلمسازی و چشمداشت به جوایز و نامزدی ها در جشنواره های داخلی و خارجی، اغلب این اقتصاد سینماست که عمر فلان فیلمساز و تهیه کننده را تعیین می کند. این اقتصاد هم مبتنی بر میزان فروش و نحوه بازگشت سرمایه فیلم ها در جریان اکران عمومی است.
یتیم خانه ایران
طلسم فیلم تاریخی سیاسی نمی شکند؟!
«یتیم خانه ایران» آخرین ساخته ابوالقاسم طالبی بعد از یک ماه اکران به زحمت به مرز نیم میلیارد رسید تا در کنار شکست فیلم هایی مثل «امکان مینا» یا فروش متوسط «سیانور»، این فرضیه تکراری شکل قاعده به خود بگیرد که چرا آثاری با محتوای سیاسی و تاریخی، در گیشه خوشبخت نمی شوند. فیلم در تهران تنها ۵۵۰ میلیون فروخته و البته تعداد سینماهای زیادی هم نداشته است. دیگر مشکل فیلم عدم استفاده از بازیگران مطرح و محبوب گیشه بود که امکان مانور تبلیغاتی روی این بخش را گرفت. علیرام نورایی بازیگر نقش اول این فیلم که همچنان هر از گاهی جور حضورش در یکی ـ دو فیلم سیاسی را پس می دهد، در اغلب پوسترها و تبلیغات فیلم نقش محوری دارد و حتی دیده شدنش در سریال نسبتاً موفق «آسپرین» هم کمکی به گیشه «یتیم خانه ایران» نکرد. فیلم حتی با شعار پرداختن به بخشی پنهان مانده از تاریخ ایران که می تواند برای قشر علاقه مند به این عرصه جذاب باشد، نتوانست تماشاگران بالقوه خود را تشویق به حضور در سالن های نمایش دهنده اش کند. گرچه گناه خلاء بهره گیری از این پتانسیل غیر از پروسه تبلیغاتی فیلم و سازندگان، به گردن نهادهای مسئولی هم هست که می توانند بستر را برای ترغیب مشتاقان چنین مضامینی جهت تماشای آن هموار کنند. اقدامی که سالهاست فقط درباره برخی فیلم های خاص در قالب ارائه بلیت های رایگان یا نیم بها و… صورت می گیرد و خیلی افکار هنری و حمایتی پشت آنها نیست و از دیدگاه های سیاسی نشأت می گیرد. ضمن اینکه مسئله قحطی و خشکسالی بزرگ در ایران طی سالهای ۱۲۹۵ و ۱۲۹۷ در بحبوحه جنگ جهانی اول، حتی روی کاغذ هم برای تماشاگر امروزی چندان دلچسب نیست. شاید چنین موضوعی در سینمای هالیوود دستمایه ساخت آثاری چشمگیر شود که جلوه های ویژه و تروکاژ در آنها حرف اول را می زند، ولی در سینمای ایران، نتیجه معمولاً برای عامه سینماروها ایده آل از آب در نمی آید. «یتیم خانه ایران» حتی در تلویزیون هم تیزرهای فراوانی دارد؛ یعنی آنچه از خیلی فیلم ها دریغ می شود، ولی همین امتیاز هم نتوانسته باری از روی دوش آن بردارد: رجوع به آرای تماشاگران فیلم هم شما را با نظراتی متفاوت و متناقض مواجه می کند. برخی از لفظ افتضاح برای توصیف آن استفاده کرده اند و گروهی آنرا تماشایی و دارای ارزشهای بوم شناسانه تاریخی می دانند که روشنگری آن اهمیت دارد.
این زن حقش را می خواهد؛ بدون تبلیغ!
امسال دو فیلم با موضوع اسیدپاشی روی پرده رفت که بعد از «لانتوری» با آن همه حواشی و سر و صدا، «این زن حقش را می خواهد» با همین تم کاملاً زیر مجموعه آن قرار گرفت. ساخته محسن توکلی بدون ادعاتر از آن بود که بتواند خود را از سایه «لانتوری» خارج کند و با جنجال سازی های کاذب مخاطب جذب کند.
فیلم تنها با ۱۲ سالن شروع کرد و روزهای نخست به قدری فروش آن نازل بود که دفتر پخش رغبتی برای ارائه آمار فروش نداشت. پس از آن هم این رقم خیلی صعود نکرد تا فیلم پس از یک ماه با دویست و چهل میلیون تومان از کورس رقابت خارج شود. میترا حجار، لعیا زنگنه، کامران تفتی و… هم در مقام کست فیلم هیچکدام مهره ای نبودند که بتوانند اثری مثبت روی فروش بگذارند. فیلم از حیث تبلیغات هم دچار فقر در ایده پردازی و نوگرایی بود و معدود جلسات نمایش خصوصی و مردمی آن هم چندان خبرساز نبودند. فیلم از کاستی های متعددی در همه زمینه ها رنج می برد و از سوی منتقدان به شدت با سردی رو به رو شد. مردم هم بازخوردهای خوبی در برخورد با فیلم نداشتند و مرور نظرات آنان فضایی مملو از بی میلی و تمسخر را به دست می دهد.
میترا حجار در نقش اول فیلم چند سالی است در گیشه با شکست مواجه می شود و «خاکستر و برف»، «خداحافظی طولانی»، «دلتنگی های عاشقانه»، «خاک و آتش» به عنوان آثاری که او نقش اصلی زن را در آنها داشته همگی شکست تجاری خورده اند. حتی «آتش بس ۲» هم که دو میلیارد فروخت، ربطی به حضور حجار نداشت. آنونس های فیلم هم چنان با بد سلیقگی ساخته شده بودند که آثار دهه ۷۰ را تداعی می کردند و این برای تماشاگر امروزی دافعه دارد. کارگردان و عوامل هم از گفت و گو با رسانه ها به عنوان بخشی از ابزار اطلاع رسانی درباره فیلم سرباز زدند تا ناکامی های آن در اکران افزایش یابد. فیلم سرانجام همانطور که بی سر و صدا روی پرده رفته بود، کنار رفت. در آسیب شناسی علت فروش نازل چنین فیلم هایی، باید مقصر اصلی را کیفیت فیلم و همان پایه اصلی آن فیلمنامه و در مراحل بعد کاستی های کارگردانی و… دانست. در این صورت، قطعاً از تکرار چنین شکست هایی در آینده چه برای سینمای ایران و چه سازندگان آن جلوگیری به عمل خواهد آمد.
اروند؛ حال احتضار سینمای جنگ
سینمای جنگ سالهاست از حیث برگشت سرمایه وضع مناسبی ندارد و مردم هم به آن امیدی ندارند. سینمایی که بخش عمده ای از تولیدات دهه ۶۰ و تا حدودی ۷۰ را از آن خود کرده بود، با افزایش رویکرد سینماگران از طیف های مختلف و با توانایی های متفاوت، از حیث کیفی نزول کرد. اینک سالهاست فیلمهای زیادی متعلق به این سینما در جدول پرفروش ها دیده نمی شوند و سه گانه «اخراجیها» نیز که گیشه خوبی داشت، بیشتر به دلیل ماهیت کمدی اش با اقبال سینماروها همراه شد. «اروند» سومین فیلم پوریا آذربایجانی که دو ساخته قبلی اش هم فروش نا امید کننده ای داشتند، اثری از سینمای جنگ است و همین ویترین، کلی از تماشاگران را از تماشای آن منصرف کرد. البته حضور فیلم در جشنواره فجر ۳۴ سیمرغ سیمین بهترین دستاورد هنری و فنی را برایش به ارمغان آورد، اما این توفیق کمکی در جهت تبلیغات آن نکرد. فیلم از اواخر مهر روی پرده رفت و فروش های روزانه دو ـ سه میلیون آن که در خوش بینانه ترین حالت از مرز چهار ـ پنج میلیارد فراتر نرفت، اگر چه موجب نشد به دلیل پایین بودن کف فروش، زودتر از موعد از پرده پایین بیاید، اما حتی یک ماه و نیم دوام آوردن در کورس اکران هم باعث نشد به فروش کلی بالاتر از ۱۸۳ میلیون دست یابد. این ناکامی در گیشه البته گویا موجب نشده که سازندگان خیلی سرخورده شوند، چرا که کارگردان فیلم در گفت و گویی، ضمن گلایه از بی مهری مسوولان در قبال ساخته اش، گفت باز هم فیلمی در این ژانر خواهد ساخت و از ادامه مسیرش باز نخواهد گشت. اگر صحبت سازندگان درباره ساخت این فیلم با بودجه شخصی را بپذیریم، فروش ۱۸۳ میلیون برای اثری که چند بازیگر چهره از جمله سعید آقاخانی، طناز طباطبایی، پانتهآ بهرام، مهرداد صدیقیان دارد و از سکانس های جنگی بهره برده، بی تردید شکست سنگینی است. فیلم گرچه بازخوردهای مثبتی را از منتقدان گرفت و نقدهای نسبتاً خوبی روی آن نوشته شد، اما با تبلیغات محدود و بدون نوآوری، نتوانست از این پتانسیل هم سود جوید. سعید آقاخانی کمدین سالهای پیش، بعد از «خداحافظی طولانی» و «من دیه گو مارادونا هستم» و این اواخر هم با «آبا جان»، در نقشهایی جدی جلوی دوربین رفته و الحق غافلگیر کننده هم ظاهر شده، ولی این قابلیت خیلی برای عامه سینماروها جذاب نبوده و نتوانسته به گیشه هم کمک کند. فیلم هایی نظیر «اروند» که به مضامین ارزشی می پردازند و لزوم ساخت آنها حس می شود، بدون کمک های دولتی و حمایت های خاص، اغلب محکوم به شکست هستند و این بسیار تأسف بار و ناگزیر است.
ربوده شده؛ متوسط کم طرفدار
«ربوده شده» مصداق بارز فیلم هایی است که با وجود استفاده از مظاهر سینمایی بدنه و امتیازهایی که سبب جلب تماشاگران می شوند، به جهت محاسبات نادرست از ایده تا اجرا و در نهایت اکران، کاری از پیش نمی برند. فیلم نیکی کریمی ستاره سالهای نه چندان دور سینمای ایران را با خود داشت، روزبه بمانی چهره شناخته شده موسیقی را به عنوان بازیگر و خواننده به خدمت گرفت و می توانست با فیلمنامه ای قرص و محکم تر از پس جدال با گیشه با قدرت بر آید و دست کم خرج خود را در بیاورد. با این وصف بر اساس فرمول بارها تجربه شده استفاده از چهره های محبوب موسیقی در فیلم ها که اغلب ثمربخش نبوده، «ربوده شده» هم محکوم به شکست شد. فیلم از اواخر مهر با ۱۰ سینما استارت زد، اما فروش های روزانه چهار ـ پنج میلیونی اش که به زحمت تا هشت میلیون می رسید، از همان روزهای نخست، احتمال بازگشت سرمایه و سود آوری را منتفی کرد. این جریان اگر چه در نیمه های اکران با افزایش سینماها به ۱۵ ـ ۱۶، امیدها را برای بهبود روند فروش قوت بخشید، اما در نهایت بیش از ۱۴۱ میلیون تومان در تهران و شهرستانها به جیب فیلم نریخت. رقمی به شدت پایین و دوراز انتظار. پنجمین فیلم بیژن میرباقری همچون سه ساخته قبلی اش گیشه مناسبی نداشت و بر خلاف نخستین اثرش، «ما همه خوبیم» حتی در میان منتقدان هم روی خوشی ندید.
ناگفته نماند سازندگان در جریان اکران «ربوده شده»، تلاشهای کم رمقی برای بازار گرمی فیلم داشتند که اثرگذار نبود. آنان با برگزاری مسابقه ای در فضای مجازی از تماشاگران خواستند با ضبط ویدئوهای کوتاه بگویند اگر جای کاراکتر نیکی کریمی در فیلم بودند، چه می کردند. پرسشی که توقع می رفت سینماروها را برای تماشای فیلم و سر در آوردن از قضیه، ترغیب کند، اما چون جایزه آن مشخص نبود، طبعاً موجی ایجاد نکرد. ضمن اینکه تلویزیون هم با بهانه هایی نظیر بازی روزبه بمانی به عنوان خواننده ممنوع التصویر در سینما و نیز پخش آنونس های فیلم از Gem، از روی آنتن بردن تیزرهای آن خودداری کرد تا روند تبلیغات پروژه را حسابی مختل کند.
شکست تجاری این فیلم به نیکی کریمی و وجهه او نیز لطمه زد تا به شمار پروژه های بدون گیشه او از جمله «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت»، «مرگ ماهی»، «تمشک»، «زندگی جای دیگریست»، «بشارت به یک شهروند هزاره سوم»، «تلفن همراه رئیس جمهور»، «من همسرش هستم» و… ـ فارغ از نقش اول یا دوم بودن او در آنها ـ طی سالهای اخیر بیفزاید.
دلبری؛ واماندگی قابل پیش بینی
«دلبری» فیلمی منتسب به سینمای دفاع مقدس که البته جنگ را در پس زمینه خود می بیند، از همان زمان نمایش در جشنواره، اعم از اکران در سینماهای مردمی و کاخ فستیوال، بازخوردهای گرمی نداشت. عقبه ای که منجر شد تا فروش آن در نمایش عمومی در مرز ۱۳۸ میلیون متوقف شود و جزو قعرنشینان جدول اکران ۹۵ جای گیرد. فیلم تقریباً از هیچیک از مولفه های گیشه پسند بهره ای نبرده بود.
نه هنگامه قاضیانی، نه آتیلا پسیانی و بی شک نه عباس غزالی هیچکدام بازیگران گیشه پسندی نیستند و نمی توان به آنان امید بست. این فروش پایین که به رغم پخش بی حد و حصر و دست و دلبازانه تیزرهای فیلم از تلویزیون همراه بود، ثابت کرد واکنش های سرد مردم و منتقدان در زمان جشنواره فجر پارسال در مواجهه با آن، بی دلیل نبوده. به ویژه اینکه ماجرای کم افت و خیز فیلم در لوکیشن محدود یک واحد مسکونی می گذشت و این قضیه، برای تماشاگران عام یک دافعه محض در سالن تاریک سینما محسوب می شود.
فیلم البته ایده تأثیرگذاری دارد که قوام نیافته و سازندگان گویا محو جان بخشی به این ایده شده و از دیگر ملزومات ساخت یک فیلم معمولی هم غافل مانده اند. اینکه یک جانباز قطع نخاع که قدرت تکلم هم ندارد، تنها با نمای POV شناسانده می شود، در اجرا خیلی درخشان در نیامده و در حد یک فکر باقی مانده است. دلبری به عنوان یک فیلم اول، برای کارگردانش آمد نداشت، ولی احتمالاً تجربه شکست آن در گیشه با وجود برخی حمایت های دولتی که مصداق آن پخش بی رویه تیزرهایش بود، سازندگانش را مجاب خواهد کرد حتی در صورت مهم نبودن مسئله بازگشت سرمایه، روی فروش ساخته های بعدی شان برنامه بریزند و مهندسی تبلیغات آنرا در نظر داشته باشند.
بانی فیلم