0

مراد آیاتی از قرآن کریم که خداوند را دارای گنجینه‌ها و خزائنی می‌داند چیست؟

 
taha_h
taha_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1394 
تعداد پست ها : 5282
محل سکونت : تهران

مراد آیاتی از قرآن کریم که خداوند را دارای گنجینه‌ها و خزائنی می‌داند چیست؟

قرآن کریم در ارتباط با خزانه‌های نعمت‌های الهی و چگونگی نزول و فرستادن این نعمت‌ها، می‌فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛[1] و خزائن همه چیز، تنها نزد ما است ولى ما جز به اندازه معیّن آن‌را نازل نمى‌‏کنیم.

مفسران قرآن با بررسی واژه‌های کلیدی این آیه؛ یعنی واژه‌های «شى‏ء»، «خزائن»، «قدر» و «معلوم» نظریاتی را در ارتباط با معنای آن مطرح کرده‌اند که در این مختصر، بعضی از این دیدگاه‌ها به صورت خلاصه بیان می‌شود.

1. از آن‌جا که آیه شریفه در سیاق بیان رزق و روزی انسان و حیوان قرار گرفته، ناگزیر منظور از کلمه «شى‏ء» نبات و توابع آن، یعنى حبوبات و میوه‌‏ها خواهد بود، و منظور از خزانه‏‌اى که نزد خدا است و خدا آن‌را به اندازه معلوم نازل مى‌‏کند، بارانى است که از آسمان نازل مى‌‏شود و نباتات را مى‏‌رویاند، در نتیجه حبوبات و میوه‌‏ها عاید بشر شده، انسان‌‏ها و حیوانات با آنها زندگى مى‌‏کنند.[2]

2. بعضى دیگر از مفسران می‌گویند؛ مقصود از این‌که فرمود خزائن هر چیزى نزد خدا است، این است که قدرت مطلق خداوند خزانه هر چیزی است که بخواهد ایجاد کند. پس براى خدا از انواع موجودات؛ مانند انسان، اسب، درخت خرما، و...، از اعیان و صفات اعیان و آثار و افعال آنها، امور مقدرى است، که دائماً از آن مقدورات جز به مقدار معلوم و عدد معین محدود، خارج نمى‌‏شود.

بنابر این، مراد از «هر چیز» نوع هر چیز است، نه شخص و فرد. به عنوان نمونه از انسان، نوع انسان مقصود است نه زید و عمرو، مراد از «قدر معلوم» کمیت و کیفیت معین از افراد است.[3]

3. بعضى از مفسران معناى دیگرى براى آیه ذکر کرده‌‏اند که منظور از «خزائن» عناصر مختلفى است که ارزاق و چیزهاى دیگر از آن ترکیب مى‌‏شوند، و خداى تعالى از آن عناصر مقدار زیادى را در عالم مشهود ما آماده کرده که با عروض ترکیب‌‏هاى پى در پى، پایان نمى‌‏پذیرد. به تعبیر دیگر، مراد اسباب کلیه است که در ترکب مرکبات مؤثرند؛ از قبیل نور، حرارت، نسیم دائم و منظم و غیر آن، که موجود است و انسان در ادامه زندگیش به آنها احتیاج دارد.

پس هر یک از این اشیای مورد حاجت آدمى جزء جزء‌ش، همچنین قواى فعاله‌‌اش در آن خزینه‌‏ها ذخیره شده‌‌اند، و آن خزینه‌‏ها به جهت عظمت مقدارش و به خاطر اجزاى جدیدى که با انحلال ترکیب مرکبات به سبب مردن، یا فساد و رجوعشان به عناصر اولیه پدید مى‌‏آید، به هیچ وجه پایان نمى‌‌پذیرند.[4]

بنابر این معنا، منظور از «شى‏ء» در آیه شریفه نوع از هر چیزی است، نه شخص و فرد. و مقصود از خزائن، مجموع اصول، عناصر و اسباب مادى خلقت است؛ لذا از این‌که فرمود «هر شى‏ء نزد ما خزائنى دارد» یعنی مجموع اشیاء، موجود در مجموع خزائن است، نه این‌که موجود در یکى از آنها باشد، و مقصود از «نزولش به قدر معلوم» تکوّن(شکل گیری) عدد محدودى از آن خزائن در هر دوره و عصر است، این‌که در هیچ عصرى تمامى خزائن را مصرف نمى‌‏کند.

4. علامه طباطبائی(ره) ضمن طرح اقوال مفسران در موضوع آیه و بیان اشکالات آنها، می‌گوید این آیه از درخشنده‏‌ترین آیاتى است که حقیقتى را بیان مى‌‏کند که بسیار دقیق‌‌تر از این توجیهات است.  

وی نخست معنای لغوی «خزائن» و «قدر» را چنین بیان می‌کند: «خزائن» جمع «خزانه» است و خزانه به معناى مکانى است که مال در آن انبار و محافظت و ذخیره گردد.[5] و کلمه  «قدر» (به فتح قاف و دال)، یا (تنها به فتح قاف) به معناى مبلغ، مقدار و کمیت متعین هر چیز است.[6]

علامه طباطبائی آن‌گاه به بیان تفسیر آیه می‌پردازد و می‌گوید معنای دقیق آن عبارت است از ظهور اشیاء از منبع و اصل خود؛ که آن منبع قبل از ظهور بر این اشیا شمول و احاطه داشته است؛ زیرا ظاهر جمله «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ» با در نظر داشتن عمومیتش که از سیاق نفى آن استفاده مى‌‏شود، همچنین با در نظر گرفتن تأکیدش به کلمه «من» شامل تمامى موجودات که اطلاق «شى‏ء» بر آن صحیح باشد مى‌‏شود، بدون این‌که حتى یک فرد از آن استثناء باشد. مگر آن‌که سیاق آیه فردى را استثناء کند، (و آن فرد عبارت از موجودى است که مشمول کلمه «نا» و کلمه «عند» و کلمه «خزائن» بوده باشد)، و از آن گذشته تمامى دیدنى‌‏ها و ندیدنى‌‏ها مشمول این عام هستند.

از آن‌جا که موضوع حکم در آیه شریفه کلمه «شى‏ء» است، و این کلمه از عمومى‌ترین الفاظ است که هیچ فردى از موجودات از دائره شمول آن بیرون نمى‌‌ماند. مثلًا شخص زید یک فرد انسانى آن است، و نوع انسان هم که وجودش در خارج به وجود افرادش است، فرد دیگرى از آن است. و آیه شریفه براى این فرد خزینه‌‏هایى نزد خداى سبحان اثبات مى‌‏کند. حال باید دید معناى خزینه‌‏ها از یک فرد زید چیست، و چگونه از این فرد آدمى، نزد خدا خزینه‌‌هایى وجود دارد؟

چیزى که مسئله را آسان مى‌‏سازد این است که خداى تعالى این شى‏ء را که گفتیم موضوع حکم است، نازل از ناحیه خود مى‌‏‌داند، و نزول معنایى است که مستلزم یک بالا و پایینى، و بلندى و پستى؛ مانند آسمان و زمین باشد، و چون به وجدان مى‌‏بینیم که زید از جاى بلندى به جاى پستى نیفتاده، مى‌‏فهمیم که منظور از انزال، انزال معمولى که مستلزم فرض پستى و بلندى است نمى‌‏باشد، بلکه مقصود از آن همان خلقت زید است؛ نظیر آیات: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ»؛[7] و آهن را نازل کردیم. «وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ»؛[8] و براى شما هشت زوج از چهارپایان ایجاد کرد.

بعد از روشن شدن معناى نزول(به معناى خلقت)، این نکته را یاد آور مى‌‏شویم که در جمله «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»، نزول را توأم با قدر کرده، اما توأمى لازم که به هیچ وجه انفکاکش ممکن نیست؛ به دلیل این‌که آن‌را با تعبیر حصر (جز به قدر معلوم نازل نکردیم) بیان نموده است. «بایى» که بر سر قدر است، یا باء سببیت است، یا باء آلت و یا مصاحبت، هریک از اینها که باشد نتیجه یکى است، و مى‌رساند که کینونت و ظهور زید به وجود، توأم با همان حدود و اندازه‌‏هاى معلومى است که دارد، پس وجود زید وجودى است محدود، چگونه محدود نباشد با آن‌که خداى تعالى فرمود: «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ».[9] و اگر وجود زید محدود نباشد محاط خدا واقع نمى‌شود؛ زیرا چیزى که حد و نهایت ندارد محال است محاط واقع شود.

این «قدر» چیزی است که به وسیله آن هر موجودى متعین، و متمایز از غیر خود مى‌شود. مثلاً در زید که خود یک شى‏ء است و از عمرو و غیر عمرو متمایز است، حقیقتى است که آن‌را از دیگر افراد انسان جدا مى‌‏سازد، همچنین از اسب، گاو، زمین و آسمان متمایز مى‌‌کند، به طورى که مى‌توان گفت زید عمرو نیست، و هیچ فرد دیگر انسان نیست، نیز اسب و گاو نیست، و زمین و آسمان هم نیست. و اگر این حد و این قدر نبود، این تعین و تمایز از میان مى‌‏رفت و هر چیزى همه چیز مى‌شد. این سخن در باره وجود زید بود، همچنین وجود قوا و آثار و اعمال زید محدود و مقدر است، دیدنش مطلق و در هر حال و در هر زمان و در هر مکان نیست، و هر چیزى را نمى‌‏بیند و با هر عضوش صورت نمى‌‏گیرد، بلکه در حالى و مکانى و زمانى معین و چیزهایى مخصوص و با عضوى خاص و در شرایطى معین صورت مى‌گیرد، و اگر دیدن زید على الاطلاق بود، باید به تمامى دیدنى‌هاى خاص نیز احاطه پیدا کند، و دیدن دیگران که دیدن خاص است دیدن او هم باشد، نظیر این بیان در تمامى خصائص وجودى و توابع او نیز جریان دارد. بنابر این «قدر» عبارت است از خصوصیت وجودى و کیفیت خلقت هر موجود.

پس از روشن شدن معناى نزول و قدر مى‌‌پردازیم به وصف «معلوم»: «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ». این قید با کمک سیاق کلام این معنا را می‌رساند که قدر هر موجودى براى خداى تعالى در آن زمانی که نازل مى‌شود و نزولش تمام و وجودش ظاهر مى‌گردد، معلوم است. پس هر موجودى قبل از وجودش معلوم القدر و معین القدر است، آیه شریفه «وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»،[10] هم به همین معنا است؛ چون ظاهر آن این است که هر چیزى با مقدار و اندازه‌‏اى که دارد نزد خدا حاضر و براى او معلوم است.

بنابر این جمله «عنده بمقدار» در این آیه همان معناى جمله «بقدر معلوم» در آیه مورد بحث را افاده می‌کند، و با آن قدر معین و معلوم مى‌‏شود، و از ابهام و مجهول بودن در مى‌‏آید.

خلاصه این‌که قدر هر چیزى از نظر علم و مشیت مقدم بر خود آن چیز است، هر چند که بر حسب وجود مقارن با آن و غیر منفک از آن است.

با توجه به روشن شدن این نکات، اکنون مى‌‏گوییم خداى تعالى در جمله «عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ»، این معنا را اثبات نمود که هر چیزى قبل از نزولش به این عالم و استقرارش در آن، خزینه‌‏‌هایى نزد او دارد، و قدر را بعد از آن خزینه‌‌ها، و همدوش نزول دانسته. نتیجه این بیان این مى‌‌شود که هر چیزى قبل از نزول، مقدر به قدر و محدود به حدى نیست، و در عین حال باز همان شى‏ء است.

این نکته شایان توجه است که این خزائن تمامش ما فوق عالم مشهود ما است؛ چون خداى تعالى آنها را به وصف «عنده- نزد خدا» وصف نموده، این وصف در آیه «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»،[11] بیان شده است که هر چه که نزد خدا است ثابت و لا یزال و لا یتغیر است. پس خزائن خدا هر چه باشند امور ثابتى هستند که دست‌خوش زوال و تغیر نمى‌‏شوند، و چون مى‌‏دانیم که اشیاء در این عالم مادى محسوس، متغیر و فانى هستند و ثبات و بقایى ندارند، مى‌‏فهمیم که خزائن الهى ما فوق این عالم مشهودند.[12]

علامه در خاتمه توصیه مى‌‏کند با توجه به دقت و سنگینی بحث، اگر خواننده‌‏اى نتوانست نکات مطرح شده را متوجه شود و برایش مشکلى لا ینحل ماند، مى‏تواند براى توجیه آیه شریفه به نظریه‌ای که قبل از بیان نظریه خود(دیدگاه سوم در این نوشتار) نقل کرده اعتماد نماید؛ زیرا آن وجه از وجوه دیگر بهتر است.
 
 
 
 
 
 
 

[1]. حجر، 21.
[2]. تفسیر فخر رازى، ج 19، ص 174. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏1، ص 375، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[3]. کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج ‏5، ص 156- 157، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش.
[4]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏4، ص 452- 453، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
[5]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص 140، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
.[6] همان.
[7]. حدید، 25.
[8]. زمر، 6.
[9]. «او به هر چیزى محیط است». حم سجده، 54.
[10]. رعد، 8.
[11]. «آنچه نزد شما است فانى مى‏‌شود و آنچه نزد خدا است باقى است». نحل، 96.
[12]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص 140- 145؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان، ج ‏12، ص 206- 213، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.

 

 

 

 

 

منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa46031

چهارشنبه 17 آذر 1395  4:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها