0

چرا به حضرت محمد، امین می گفتند؟

 
taha_h
taha_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1394 
تعداد پست ها : 5282
محل سکونت : تهران

چرا به حضرت محمد، امین می گفتند؟

امین در معنایی متضاد با خائن به کار گرفته می شود؛ یعنی کسی که در امانت خیانت نمی کند و مورد اطمینان و اعتماد طرف مقابل است که به او اعتماد می کند.[1]

 

با توجه به این که پایه‏هاى اخلاق فردى و اجتماعى پیامبر (ص) در دوران جوانیش چنان استوار شد که بین مردم، شخص امین و مورد اطمینان به شمار می آمد؛ از این رو مردم به آن حضرت "امین" می گفتند.

 

نقل شده است: کاروانى از مکّه به بازار بُصرى در شام رفت. راهبى در آن جا بود. گفت: بپرسید ببینید در این کاروان از اهل حرم کسى هست یا نه؟ گفتند: بلى. پرسید: احمد بن عبد المطلب ظهور نکرده است؟ چون او باید در این ماه ظهور کند! و او آخرین پیامبر خدا است و از مکّه خروج و به مدینه هجرت مى‏کند. راوى مى‏گوید: وقتى که به مکّه برگشتیم پرسیدیم: تازه چه خبر است. گفتند: خبر محمّد امین (ص) است که ادّعاى پیامبرى مى‏کند.[2]

 

گفتنی است که پیامبر اسلام (ص) هم امین و مورد اعتماد خداوند بود و هم امین برای مردم، به همین دلیل در قرآن و روایات آن حضرت به عنوان "امین" معرفی شده است. به عبارتی تمام پیامبران، امین وحی پروردگار هستند.

 

خداوند سبحان در قرآن به نقل از حضرت هود (ع) بیان می دارد که به قومش عرضه داشت: رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏کنم و من خیرخواه امینى براى شما هستم.[3]

 

همچنین قرآن کریم از حضرت نوح، صالح، لوط و شعیب نقل می کند که هر کدام از آنها به قومشان عرضه داشتند: "مسلّماً من براى شما پیامبرى امین هستم"![4]

 

زیارت هایی از معصومان (ع) به ما رسیده که در آنها پیامبر اسلام (ص) به "امین الله" خطاب شده است.

 

از جمله در زیارتی خطاب به پیامبر اکرم (ص) عرضه می داریم: "... السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِینِ اللَّهِ عَلَى رُسُلِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ ...".[5]

 

در روایات نیز به طور مکرّر به این امر اشاره شده است که به یک مورد آن اشاره می کنیم:

 

عبد الله بن جندب می گوید: حضرت رضا (ع) برایم نوشت: "... حضرت محمّد، "امین" خدا در بین مردم بود، پس از در گذشت او ما اهل بیت ورثه او هستیم، پس ما امین هاى خدا در زمینیم...". [6]

 

 

 


[1] مهیار، رضا، فرهنگ أبجدی عربی- فارسی، ص 4.

[2] راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص 125 و 126، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، 1409 هـ ق.

[3] . اعراف، 68.

[4]  شعراء، 107، 125، 143، 162، 178.

[5] . ابن قولویه قمى، کامل الزیارات، ص 201، انتشارات مرتضویه نجف اشرف، 1356 هـ ق.

[6] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 223، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش.

 

 

 

 

 

منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa12399

سه شنبه 9 آذر 1395  8:02 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها