0

یادنامه شهدای دانش آموز

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : محمد تكبيري


شهيد 13 ساله به مسائل اسلامي بسيار توجه مي‌كرد

شهيد دانش‌آموز «محمد تكبيري» با اينكه 13 سال بيشتر نداشت، به مسائل اسلامي بسيار توجه مي‌كرد.

شهيد دانش‌آموز «محمد تكبيري» فرزند صفدر در سال 1352 در ايلام ديده به جهان گشود و تا مقطع راهنمايي تحصيل كرد.

وي در انجمن اسلامي نيز فعاليت مي‌كرد و داراي 2 دوست در جبهه به نام‌هاي شهيد سعيد‌ نورآبادي و خيرالله كهزاديان بود؛ همچنين در حال حاضر مدرسه‌اي به نام شهيد « محمد تكبيري» نامگذاري شده است.

اين دانش‌آموز بسيجي، پس از يك سال حضور در جبهه ايلام در سن 13 سالگي در تاريخ 4 بهمن 1365 در شهر ايلام «منطقه بان سفيد» توسط تيربار دشمن به مقام رفيع شهادت رسيد.

*شهيد تكبيري روي حجاب زنان حساسيت داشت

محمود تكبيري، عموي شهيد دانش‌آموز «محمد تكبيري» با بيان خاطراتي از وي اظهار مي‌دارد: محمد با توجه به اينكه كودكي بيش نبود ولي به مسائل اسلامي بسيار توجه مي‌كرد.

وي با بيان اينكه شهيد «محمد تكبيري» در خصوص رعايت حجاب به همه تذكر مي‌داد، ادامه مي‌دهد: شهيد روي حجاب زنان حساسيت داشت به همين جهت مورد احترام والدين، فاميل و آشنايان خود قرار گرفته بود؛ براي همه تعجب‌آور بود كه اين شهيد در سن نوجواني اين‌ گونه عاقلانه رفتار مي‌كرد.

عموي شهيد دانش‌آموز «محمد تكبيري» با بيان خاطراتي از اين شهيد دانش آموز مي‌گويد: وقتي كه شهيد محمد در منطقه «بان سفيد» ايلام با خانواده خود در چادر زندگي مي‌كرد، حدوداً نيم ساعت قبل از شهادت وي، نماينده امام خميني (ره) در منطقه غرب كشور جهت بازديد و احوالپرسي مردم و جهت سركشي همراه تعدادي از مقامات استان به محل استقرار چادر‌ها مراجعه كردند.

وي ادامه مي‌دهد: دقيقاً به ياد دارم كه بعد از بازديد از ستاد كمك‌رساني به مردم و پرس‌و‌جو، شهيد «محمد تكبيري» به همراه پدرش با شعارهاي كوبنده «درود بر خميني (ره) و مرگ بر آمريكا و صدام» همراه با بقيه مردم، نماينده رهبري را همراهي مي‌كردند كه بعد از بازديد آنها و خروج‌شان از منطقه، هواپيماهاي مزدور عراقي اين نقطه را بمباران كردند و محمد و پدرش به شهادت رسيدند.

 

* شهيد تكبيري نسبت به سن خود از نظر عقلي بسيار جلوتر بود

اميد تكبيري، برادر شهيد دانش‌آموز « محمد تكبيري» نيز در خصوص خاطره از بردار شهيد خود بيان مي‌كند: تنها آرزوي او اين بود كه خلبان شود تا بتواند به جمهوري اسلامي ايران كمك كند تا حق اين همه ظلم را از صدام بگيرد.

برادر شهيد «محمد تكبيري» تصريح مي‌كند: محمد هميشه بعد از نماز دعا مي‌كرد كه «اي خدايا به رزمندگان ما نيرو بده تا بتوانند از كشور اسلامي ما دفاع كنند تا اين بي‌رحم‌هاي سنگدل به كشور ما تجاوز نكنند».

وي با اشاره به خصوصيات رفتاري شهيد « محمد تكبيري» مي‌گويد: شهيد نسبت به سن خود از نظر عقلي و هوشي بسيار جلوتر بود.

تكبيري ادامه مي‌دهد: وي به فاميل و اقوام احترام خاصي مي‌گذاشت و مرتباً به آنها سر مي‌زد و احوال آنها را مي‌پرسيد و اگر براي يكي از اقوام مشكلي پيش مي‌آمد، بسيار ناراحت مي‌شد و با آن سن كمي كه داشت سعي مي‌كرد مشكلات آنها را حل كند.

برادر شهيد دانش‌آموز «محمد تكبيري» اظهار مي‌دارد: وي در مدرسه نيز با همكلاسي‌هايش همين‌گونه بود و در درس‌هايش نيز موفق بود به همين دليل دبيران او را دوست داشتند و اقوام نيز نسبت به او ارزش زيادي قائل بودند، به طوري كه همه از اين نحوه برخورد او در اين سن تعجب مي‌كردند و براي او احترام خاصي قائل بودند.


منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:25 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : رضا علي بهمني

براي تحكيم جمهوري اسلامي ايران خالصانه بكوشيد



در وصيت‌نامه شهيد دانش آموز «رضا علي بهمني» آمده است: برادران و خواهران مهربانم! به پيروي از رهبران ديني در تمام صحنه‌هاي انقلاب اسلامي حضور فعال و گسترده داشته باشيد و براي تحكيم جمهوري اسلامي ايران خالصانه بكوشيد.

در وصيت‌نامه شهيد دانش آموز «رضا علي بهمني» كه در 14 سالگي بر اثر اصابت گلوله گروهك‌هاي ضدانقلاب به شهادت رسيد، آمده است:
برادران و خواهرانم! نماز احيا داريد و همواره قرآن بخوانيد، بدانيد كه نماز ستون دين است و قرآن در زندگي ما مسلمانان تسكين دهنده دردها و آلام است.
برادران و خواهران مهربانم! اسلام دين سعادت و رستگاري است، دين آسايش و آرامش خداست؛ به دين خدا چنگ بزنيد و متفرق نشويد و هميشه همچون روزهاي اول انقلاب با مشت‌هاي گره‌ كرده خود و به پيروي از رهبران ديني در تمام صحنه‌هاي انقلاب اسلامي حضور فعال و گسترده داشته باشيد و براي تحكيم مقدس جمهوري اسلامي ايران خالصانه بكوشيد.
اگر من شهيد شدم اين شهادت فقط به خاطر استقامت دين خدا و دفاع از انقلاب است و من به لطف خداوند از همان كودكي و بعد از ‌آن در پشت نيمكت مدرسه در جريان رد و مچ‌گيري دشمن قرار گرفتم و سپس راه خود را برگزيدم و خود را آماده شهادت كرده‌ام.

رضاعلي شب بهمن 60 آخرين خداحافظي را گفت‌

برادر شهيد دانش‌آموز «رضاعلي بهمني» گفت: برادرم، 22 بهمن 1360 به حكم عشق و وظيفه به راهپيمايي رفت و شب 22 بهمن با حمله گروهگ‌هاي ضد انقلاب در خون خود غلتيد و با آخرين خداحافظي به ديدار حق شتافت.

براتعلي بهمني برادر شهيد دانش‌آموز «رضاعلي بهمني» با بيان خاطراتي از نحوه شهادت وي اظهار داشت:‌ 22 بهمن 1360 به حكم عشق و وظيفه به راهپيمايي رفتيم، رضاعلي عشق و علاقه وافري به انقلاب اسلامي و حضرت امام خميني‌(ره) داشت.
وي ادامه داد: برادرم در همه فعاليت‌ها و مراسم‌ها شركت مي‌كرد؛ 22 بهمن نيز از همان ابتداي صبح براي شركت در راهپيمايي بيرون رفت؛ همه چيز عادي بود؛ شهيد دانش‌آموز تلاشگري بود.
برادر شهيد دانش‌آموز «رضاعلي بهمني» خاطرنشان كرد: برادرم نزديكي ظهر تا غروب مشغول انجام تكاليف مدرسه بود؛ ساعاتي از شب گذشته بود كه رضاعلي هم همراه ديگر اعضاي خانواده به خواب رفت.
وي بيان داشت: نيمه‌هاي شب، در منزل را با تمام توان كوبيدند؛ رضاعلي با سرعت به حياط رفت و آهسته پرسيد «كيه؟» پشت در منتظر شنيدن پاسخ بود كه ناگهان در منزل را به رگبار بستند و رضاعلي همان جا در خون خود غلتيد و با آخرين خداحافظي به ديدار حق شتافت.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:28 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : صلاح الدين بصيري

شهيد 15ساله با عشق به قرآن و امام (ره) عليه رژيم شاه برخاست

 

شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» با عشقي كه به قرآن كريم و امام خميني (ره) داشت عليه رژيم شاهنشاهي برخاست و در تظاهرات 5 دي 57 به شهادت رسيد.

 

شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» در 7 آبان سال 1342 در منطقه كردستان سنندج و در خانواده‌اي متوسط ديده به جهان گشود؛ تحصيلات خود را در هنرستان ادامه داد تا اينكه در سال اول دبيرستان زماني كه رژيم شاه ميهن ما را به حراج بيگانگان گذاشته بود در تظاهرات ضد رژيم حضور داشت تا اينكه در سن 15 سالگي بر اثر اصابت گلوله دژخيمان منحوس پهلوي در سال 5 دي 57 به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

بهزاد اردلان، ناديا اسدي، حامد اميريان و سمانه شمسي دانش‌آموزاني هستند كه زندگينامه اين شهيد دانش آموز را در تاريخ روشن اسلام ثبت كرده‌اند.

 

مادر شهيد دانش‌آموز: قرآن و عكس امام(ره) همراه هميشگي پسرم بود

 

مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» گفت: پسرم يك جلد قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) را هنگام شهادت و زماني كه عازم منزل آخرت شد، به همراه داشت.

 

آمنه تشكري مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» با بيان خاطر‌اتي از وي اظهار داشت: صلاح‌الدين يك شب قبل از شهادتش با خواهرش شوخي مي‌كرد و مي‌گفت «فردا شهيد مي‌شوم».

وي ادامه داد: درست همان طور كه خود آگاه بود، شد و فرداي همان روز صلاح‌الدين بر اثر اصابت گلوله نيروهاي رژيم شاه به شهادت رسيد.

مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» خاطرنشان كرد: شهيد حميد محمدي از دوستان صميمي پسرم بود كه حدود 2 ماه قبل از صلاح‌الدين به شهادت رسيد؛ شهادت حميد تأثير عجيبي بر روحيه او گذاشته بود و او از فراق حميد بسيار اندوهگين بود به طوري كه صلاح‌الدين به سر مزار شهيد حميد مي‌رفت و مي‌گفت «طاقت دوري تو را ندارم من هم پيش تو خواهم آمد».

وي بيان داشت: صلاح‌الدين هميشه يك جلد قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) در جيبش بود؛ هنگام شهادت هم همراهش بود و با همان قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) او را دفن كرديم.

مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» افزود: چند روز بعد از شهادت صلاح‌الدين، او را در خواب ديدم و به من گفت «مادر چرا ناراحتي؟ من نمرده‌ام بلكه زنده‌ام پس نگران نباش».

 

شجاعت شهيد 14 ساله گروهك‌‌هاي ضد انقلاب را به هراس انداخته بود

 

در 22 بهمن سال 60 گروهك‌هاي ضد انقلاب از شجاعت شهيد دانش‌آموز «رضاعلي بهمني» به هراس آمدند و اين غنچه نشكفته انقلاب را به شهادت رساندند.

 

شهيد دانش‌آموز «رضاعلي بهمني» در سال 1346 در سنندج چشم به جهان گشود.

وي از همان ابتدا قدم در مسير انقلاب اسلامي گذاشت و با جان و دل از انقلاب اسلامي حمايت كرد؛ وي در راهپيمايي روز 22 بهمن سال 60 در حالي كه 14 سال بيشتر نداشت، شركت كرد و با شناسايي گروهك‌هاي ضدانقلاب، شب 22 بهمن سال 60 در آتش رگبار كوردلان در خون خود غلتيد و به درجه رفيع شهادت رسيد.

ناديا اسدي، فوزيه سلامي حسيني، سمانه شمسي و بهزاد هاشمي دانش‌آموزاني هستند كه درباره زندگي پربار اين شهيد دانش‌آموز پژوهش كرد‌ه‌اند.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:28 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : صيدنور اكبري اقبال


شهيد 17 ساله حراست از حريم ميهن را به جاي تحصيل برگزيد

شهيد دانش آموز «صيدنور اكبري اقبال» اول مهر در حالي كه بايد در سال سوم متوسطه تحصيل مي‌كرد با شور و علاقه به وطن به جبهه اعزام شد.

شهيد دانش آموز «صيدنور اكبري‌اقبال» در سال 1348 در دره شهر استان ايلام چشم به جهان گشود.
وي به مدت يك ماه عضو بسيج محله بود تا اينكه از اول مهر سال 65 به جاي رفتن به مدرسه اعزام به جبهه و حراست از حريم ميهن اسلامي را برگزيد.
صيدنور اكبري‌اقبال كه به مدت 4 ماه در جبهه حضور داشت، در منطقه قلاويزان به علت اصابت تركش خمپاره 60 ميليمتري رژيم بعثي عراق به ناحيه پهلو و قلب در تاريخ 26 دي 65 به شهادت رسيد.
زينب اسكندري محقق سرگذشت پژوهي است كه پژوهش در زندگي اين شهيد دانش‌آموز را بر عهده گرفته است.
شهادت، حق جوانمردي مانند صيدنور بود

همرزم شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» گفت: بنده و صيدنور خود را براي شهادت آمده كرديم ولي شهادت حق جوانمردي مثل صيد‌نور بود.

علي‌زمان اسد‌پور، همرزم شهيد دانش‌آموز «صيد‌نور اكبري‌» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: از اينكه مسئول دسته گردانمان به شهادت رسيده بود، خيلي ناراحت بوديم.
وي ادامه داد: بعد از ظهر همان روز به پادگان آمديم كه بعد از ظهر آرامي بود؛ صبح روز بعد با ديدن شرايط حاكم به منطقه خودمان را براي شهادت آماده كرده بوديم كه ناگهان تركش گلوله به پهلوي صيدنور اصابت كرد و اين دوست عزيز به شهادت رسيد.
همرزم شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» خاطرنشان كرد: وي در اين عمليات به آرزويش رسيد در واقع شهادت حق جوانمردي مثل وي بود.

برادر شهيد دانش‌آموز: عشق به وطن صيدنور را به جبهه كشاند

برادر شهيد دانش‌آموز «صيد نور اكبري» گفت: عشق به وطن صيدنور را به جبهه كشاند به طوري كه هيج يك از اعضاي خانواده نتوانستند او را از اين تصميم برگردانند.

نبي اسكندري برادر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: بنده برادر بزرگتر صيدنور بودم؛ با اينكه صيدنور 17 سال بيشتر نداشت، شور و عشق و وطن او را به جبهه كشاند.
وي ادامه داد: مادرم از سويي طاقت‌ دوري از فرزندش را نداشت و از طرفي ديگر كسي نبود كه ما را در كارهاي مزرعه كمك كند.
برادر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» خاطرنشان كرد: روزي كه صيدنور مي‌خواست به جبهه اعزام شود صبح زود بيدار شد و صحبت‌هاي مادرم موجب نشد كه نظرش برگردد و از رفتن منصرف شود. او تصميمش را گرفته بود و به جبهه رفت، رفتني كه بازگشتي نداشت.
وي بيان داشت: روز بعد همراه مادرم به ايلام رفتيم تا بتوانيم او را برگردانيم ولي موفق نشديم؛ آن روز يكي از بدترين روزهاي عمرم بود انگار مادرم مي‌دانست كه ديگر پسرش را نخواهد ديد.
اسكندري : مادرم در طول اين چند ماه آرام و قرار نداشت يكي دو بار كه نامه شهيد به دستمان رسيد باعث دلگرمي مادرم شد تا اين كه خبر شهادتش را آوردند.

شهيد صيدنور خود را موظف به جبهه رفتن مي‌دانست

خواهر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» گفت: صيدنور خود را موظف به اعزام به جبهه مي‌دانست و مي‌گفت «اگر من به جبهه نروم پس چه كسي برود».

فاطمه اسكندري خواهر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: زماني كه برادرم مي‌خواست به جبهه اعزام شود، اول مهر بود همه دور او جمع شده بوديم و مادرم با ناراحتي گفت «پسرم چند سال مي‌خواهي در جبهه بماني بس است بيا به من و پدر پيرت رحم كن و به جبهه نرو».
وي ادامه داد: صيدنور در جواب مادر گفت «غصه نخور مادرجان، ان‌شاءالله جنگ تمام مي‌شود و من بر مي‌گردم؛ اگر من به جبهه نروم پس چه كسي برود» مادرم در پاسخ صيد‌نور نمي‌دانست چه بگويد تمام حرف‌هاي صيدنور را قبول داشت ولي دلش راضي نمي‌شد.
خواهر شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» افزود: روز اعزام صيدنور به جبهه روز خيلي سختي براي مادرم بود چون مي‌دانست كه فرزندش ديگر برنمي‌گردد.
وي خاطرنشان كرد: ناراحتي مادرم در حدي بود كه اقوام به ديدن مادرم مي‌آمدند و هر كدام به نوعي وي را دلداري مي‌دادند.
اسكندري تصريح كرد: هر وقت هواپيماهاي دشمن از بالاي سرمان عبور مي‌كرد، مادرم وحشت مي‌كرد؛ كارمان دلداري دادن به مادر شده بود تا اينكه خبر شهادت صيدنور را برايمان آوردند.

شهيد دانش‌آموز: مبارك باد روزي كه مرزهاي ساخته شده استعماري برداشته شود

در وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» آمده است: مبارك باد بر شما روزي كه مرزهاي ساخته شده استعماري كه بين عراق و ايران جدايي انداخته بود برداشته شود.

در وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز «صيدنور اكبري» كه در 17سالگي در منطقه قلاويزان بر اثر اصابت تركش به ناحيه پهلو و قلب به درجه رفيع شهادت رسيد، آمده است:
به نام خدا
مبارك باد بر شما روزي كه سرزمين عراق بعد از دوري باز گردد؛ خوشا به حالتان به خاطر روزي كه زندانيان عراق چشم به راه شما باشند كه آنها را از شر صدام رها سازيد.
خوشا به حالتان براي روزي كه بوق‌هاي تبليغاتي در دست شما باشد و آن تانك‌ها، بمب‌ها و مين‌هايي كه بر عليه اسلام طراحي شده بود از بين برده و خنثي سازيد.
مبارك باد بر شما روزي كه مرزهاي ساخته شده استعماري كه بين عراق و ايران جدايي انداخته بود، برداشته شود؛ شهدا به شما تبريك مي‌گويند؛ آن شهدايي كه راه را برايتان ترسيم كرده‌اند.
وصيتم به والدينم، كساني كه شب‌ها و روزها بيدار مانديد، كساني كه در راه تربيتم اذيت و خستگي تحمل كرديد و مرا سربازي از سربازان خدا قرار داديد، اين است؛ پدرم چه زحمتي بهتر از آنكه حاصل رشد و زحمت خود را در راه خدا قرباني كنيد، اختيار من در اين راه رضاي حق تعالي است.
پدر و مادر عزيزم بر من گريه نكنيد بلكه بر من افتخار كنيد؛ مادرم موهاي خود را پاره نكن كه اين گناه بزرگي است، مادرم چرا شاد نيستي هنگامي كه براي شما شفيع باشيم و در روز قيامت تو در كنار زينب (س) و پدرم در كنار حسين (ع) همنشين ببينم.

 والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 


دوشنبه 13 دی 1389  3:28 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : عباس اميري

عباس اميري در 16 سالگي غربت مرزهاي ايران را احساس كرد

 

شهيد دانش آموز «عباس اميري» در 16 سالگي غربت مرزهاي ايران را احساس كرد و بر نداي «هل من ناصر ينصرني» امام خميني(ره) لبيك گفت.

 

شهيد دانش‌آموز «عباس اميري» در سال 1344 در خطه ولايت‌مدار استان ايلام چشم به جهان گشود.

وي در خانواده‌اي مذهبي لحظه لحظه عمرش را سپري كرد و احترام به والدين و كمك به آن‌ها را در رأس امور خود قرار مي‌داد تا اين كه احساس حراست از حريم مقدس ايران در وي اوج گرفت و درسن نوجواني به جبهه اعزام شد.

اين شهيد دانش‌آموز در آذر سال 60 در حالي كه 16 سال بيش‌تر نداشت به مقام رفيع شهادت نايل شد.

 

شهيد 15ساله با عشق به قرآن و امام (ره) عليه رژيم شاه برخاست

 

شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» با عشقي كه به قرآن كريم و امام خميني (ره) داشت عليه رژيم شاهنشاهي برخاست و در تظاهرات 5 دي 57 به شهادت رسيد.

 

شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» در 7 آبان سال 1342 در منطقه كردستان سنندج و در خانواده‌اي متوسط ديده به جهان گشود؛ تحصيلات خود را در هنرستان ادامه داد تا اينكه در سال اول دبيرستان زماني كه رژيم شاه ميهن ما را به حراج بيگانگان گذاشته بود در تظاهرات ضد رژيم حضور داشت تا اينكه در سن 15 سالگي بر اثر اصابت گلوله دژخيمان منحوس پهلوي در سال 5 دي 57 به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

بهزاد اردلان، ناديا اسدي، حامد اميريان و سمانه شمسي دانش‌آموزاني هستند كه زندگينامه اين شهيد دانش آموز را در تاريخ روشن اسلام ثبت كرده‌اند.

 

مادر شهيد دانش‌آموز: قرآن و عكس امام(ره) همراه هميشگي پسرم بود

 

مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» گفت: پسرم يك جلد قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) را هنگام شهادت و زماني كه عازم منزل آخرت شد، به همراه داشت.

 

آمنه تشكري مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» با بيان خاطر‌اتي از وي اظهار داشت: صلاح‌الدين يك شب قبل از شهادتش با خواهرش شوخي مي‌كرد و مي‌گفت «فردا شهيد مي‌شوم».

وي ادامه داد: درست همان طور كه خود آگاه بود، شد و فرداي همان روز صلاح‌الدين بر اثر اصابت گلوله نيروهاي رژيم شاه به شهادت رسيد.

مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» خاطرنشان كرد: شهيد حميد محمدي از دوستان صميمي پسرم بود كه حدود 2 ماه قبل از صلاح‌الدين به شهادت رسيد؛ شهادت حميد تأثير عجيبي بر روحيه او گذاشته بود و او از فراق حميد بسيار اندوهگين بود به طوري كه صلاح‌الدين به سر مزار شهيد حميد مي‌رفت و مي‌گفت «طاقت دوري تو را ندارم من هم پيش تو خواهم آمد».

وي بيان داشت: صلاح‌الدين هميشه يك جلد قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) در جيبش بود؛ هنگام شهادت هم همراهش بود و با همان قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) او را دفن كرديم.

مادر شهيد دانش‌آموز «صلاح‌الدين بصيري» افزود: چند روز بعد از شهادت صلاح‌الدين، او را در خواب ديدم و به من گفت «مادر چرا ناراحتي؟ من نمرده‌ام بلكه زنده‌ام پس نگران نباش».

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:29 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : مسلم احمدي

شهيد دانش‌آموز با شهادت خود معلم ايثار شد

 

شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» با شهادت خود ايثار را به دوستان و همرزمانش تدريس كرد.

 

شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» در سال 1349 منطقه ايوان شهرستان ايلام چشم به جهان گشود.

وي از سال 65 به جبهه ايلام اعزام شد و در عمليات «كربلاي يك» مسئول مخابرات گردان بود و با گذشت و ايثارگري كه در جبهه داشت همه را شيفته خود كرده و سپس در 15 فروردين 66 در منطقه جنگي مهران خط مقدم قلاويزان به شهادت رسيد و روز 17 فروردين تدفين شد.

صديقه احمدي، حديث مهديان و مريم مهديان دانش‌آموزان سرگذشت‌پژوهي هستند كه زندگي اين شهيد دانش‌آموز را پژوهش كرده‌اند.

 

شجاعت و ايثار مسلم زبانزد همه بود

 

همرزم شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» گفت: شجاعت و ايثار مسلم در جبهه زبانزد همه بود و تحت هر شرايطي گذشت را در رأس امور خود قرار مي‌داد.

 

تيمور اسدي دوست و همرزم شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: روز سختي را پشت سر گذاشته بوديم و نياز شديدي به استراحت داشتيم؛ به خصوص شهيد احمدي كه در آن روز فعاليت زيادي داشت.

وي ادامه داد: آن شب نوبت يكي از همكلاسي‌هاي شهيد احمدي بود كه نگهباني دهد؛ دوست شهيد احمدي به خاطر سن كمي كه داشت آشفته بود و احساس خطر مي‌كرد.

همرزم شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» خاطرنشان كرد: دوست مسلم مي‌گفت «نمي‌توانم به تنهايي نگهباني دهم؛ دستت را روي قلبم بگذار متوجه مي‌شوي»؛ شهيد مسلم به او گفت «خودم تا صبح به جاي تو نگهباني مي‌دهم».

وي بيان داشت: او در جبهه به قدري با گذشت بود كه در شرايط خاص مسئوليت ديگران را به عهده مي‌گرفت.

 

همرزم شهيد دانش‌آموز: مسلم تحت هيچ شرايطي سنگر را خالي نگذاشت

 

همرزم شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» گفت: مسلم به قدري ايمان قوي داشت كه با توكل به خدا در شرايط سخت سنگر را خالي نگذاشت.

 

امين محمدي دوست و همرزم شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» با بيان خاطراتي به شجاعت و ايمان وي اشاره كرد و اظهار داشت: موقع تحويل سال نو همه ما در منطقه بوديم و آرزوي همه ما پيروزي حق عليه باطل بود.

وي ادامه داد: گهگاهي خمپاره‌هايي هم به اطراف ما اصابت مي‌كرد؛ در آن لحظات همه ما دلتنگ خانواده‌هايمان بوديم ولي براي پيروزي سرزمين‌مان همه سختي‌ها و فراق‌ها را تحمل مي‌كرديم.

دوست شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» خاطرنشان كرد: بعد از تحويل سال نو سخنراني امام خميني (ره) از راديو پخش شد كه بعد از آن هر كدام از ما به طرف سنگر خود برگشتيم و متوجه شديم كه يكي از خمپاره‌ها به سنگر ما اصابت كرده و سقف آن كاملاً فرو ريخته بود.

وي بيان داشت: شهيد احمدي وارد سنگر شد و گفت «من امشب را اينجا مي‌مانم و هر چه خدا بخواهد همان مي‌شود اگر قرار باشد مجددا خمپاره‌اي به سنگر ما اصابت كند ما اينجا به شهادت مي‌رسيم و اگر خدا بخواهد زنده مي‌مانيم»؛ وي آن شب را با خيال راحت در سنگر ماند.

 

برادر شهيد دانش‌آموز: آرزوي مسلم دو روزه برآورده شد

 

برادر شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» گفت: مسلم آرزوي شهادت كرد و طي 2 روز آرزويش برآورده شد.

 

مجتبي احمدي برادر و همرزم شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» با بيان خاطراتي از وي‌ اظهار داشت: مسلم براي مرخصي به خانه آمد، خيلي تغيير كرده بود و مثل پروانه دور مادرم مي‌چرخيد؛ گويي چشم‌هايش از حرف‌هاي ناگفته خبر مي‌داد.

وي ادامه داد: مسلم در گوشه‌اي نشست و شروع به كشيدن نقاشي كرد؛ ظرف چند دقيقه نقاشي خيلي قشنگي كشيد و با خط قشنگي روي آن چند بيت شعر نوشت «وفاي بي‌وفايي كرده پيرم/برم يار وفاداري بگيرم/ اگر يار وفاداري نباشد‌/ سر قبر وفاداري نشينم».

برادر شهيد دانش‌آموز «مسلم احمدي» افزود: بعد از مدتي مسلم از حمام برگشت و مادرم را در آغوش گرفت و گفت «مادر غسل شهادت كرده‌ام؛ احساس عجيبي دارم براي شهيد شدنم دعا كنيد و از خداوند بخواهيد كه اين عنايت خاص را خداوند به من ارزاني بخشد».

وي خاطرنشان كرد: مسلم همان روز لباس‌هايش را پوشيد و به طرف جبهه قلاويزان اعزام شد؛ 2 روز بعد خبر شهادتش را براي ما آوردند؛ همه تعجب كرده بوديم كه آرزويش چه زود برآورده شد.

 

شهيد دانش‌آموز: ديگر مجال جبران زحمات پدر و مادرم را ندارم

 در وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز ‌« مسلم احمدي» آمده است: اسلام نياز به ياري دارد و ديگر مجال جبران زحمات و خوبي‌هاي پدر و مادرم را ندارم.

 شهيد دانش‌آموز ‌« مسلم احمدي» به مدت يك سال در جبهه جنوب كشور براي دفاع از حق عليه باطل جنگيد و سر انجام در 15 فروردين 66 شربت شهادت را نوشيد، در وصيت‌نامه اين شهيد دانش‌آموز آمده است:
به نام خدا
مادر مهربانم از شهادت من خوف نداشته باش زيرا كه خداوند عنايت خاص خود را به ما ارزاني بخشيد؛ گرچه توفيق نيافتم كه از زحمات شما قدرداني كنم و زحماتتان را جبران كنم.
شما براي من رنج و زحمت‌هاي فراواني كشيديد؛ تازه اول جبران خوبي‌هايتان بود كه در واقع اسلام نياز به ياري دارد و ديگر آن مجال جبران زحمات و خوبي‌هاي شما را ندارم.
ان‌شاءالله كه بتوانم در ‌آن دنيا نزد حضرت زهرا (س) روسفيد باشم.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان


دوشنبه 13 دی 1389  3:29 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : محمد بهروزه

الگوي محمد 15ساله در تمام رفتارهايش پيامبر اكرم (ص) بود



شهيد دانش‌آموز «محمد بهروزه» با الگو گرفتن از پيامبر اكرم (ص)، كودكان را بر دوش خود قرار مي‌داد و با آنها بازي مي‌كرد.

شهيد دانش‌آموز «محمد بهروزه» در سال 1349 در دولت‌آباد استان كرمانشاه ديده به جهان گشود.
وي دوران تحصيلات خود را نيمه تمام گذاشت و براي جهاد در امرار و معاش زندگي مشغول به كار شد.
اين شهيد 15ساله با الگو گرفتن از پيامبر اكرم (ص)، كودكان را بر دوش خود قرار مي‌داد و با‌ آنها بازي مي‌كرد و الگويي از صبر و ايمان براي برادر و خواهران كوچك‌تر از خود بود.
اين شهيد دانش‌آموز در شغل آزاد پدر خود را همراهي مي‌كرد تا اينكه در نخستين روز از سال 1364 در حالي كه به محل كار مي‌رفت بر اثر بمباران هوايي مزدوران عراقي، به درجه رفيع شهادت رسيد.
وي عاشق شغل معلمي بود در نتيجه معلم ايثار و شهادت شد تا به همه بياموزد، معناي حقيقي زندگي چيست.
 
منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان
 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : سيامك ميلاسي


دلم تنگ عبرت گرفتن است...

گره بزن...  دلم را، محکم به گوشه آن آسمانی دلت ، گره بزن، به کناره ی آن سپید بی کران، به ذره ای از آن خلوص بی وصف،به صمیمیت آن لحظه های خدایی و به منتهای تقوا داشتن..

دلم را به گوشه تقوایت گره بزن، دلم تنگ عبرت گرفتن است...

کار خدا را آسان کرد ، خیلی.

وقتی برای اعمالش کارنامه ساخت.وقتی هر روز کنار غیبت،دروغ،اسراف،تهمت،ریا،غرور،بدخلقی،خودخواهی و...برای خودش تنبیه نوشت،وقتی هر روز جدول قران خواندن و نماز، یتیم نوازی و دعا،زیارت ائمه و با وضو هیئت رفتن را با لذت برای خودش پر می کرد و خشنود بود از لبخند معبودش.

16 ساله بود که قدم هایش را به راه یک بلد راه گره زد، وقتی با آن جسه نحیفش تمام دنیا و متعلقاتش، نگرانی و دلبستگی هایش را در سایه قدم هایش جا گذاشت انگار می دانست زیاد دور نیست راهی که منتهایش می شود دعوت بی گزینش،می شود نام نامی رزمنده و ارزش بی منتهای شهادت...

نامش سیامک بود،سیامک میلاسی،متولد 1345 در امیدیه خوزستان.وقت جبهه رفتن دانش آموز سال سوم دبیرستان بود،شاگرد مدرسه مجید خیاط.

با این که کم سن و سال بود تمام تفریح و دلخوشی اش می شد مسجد و پایگاه بسیج محلشان.تمام دنیایش پیروی از امام وخشنودی مردم بود.

تمام یادگاری های مادر سیامک خاطره فرزندی صبور،مومن،نقاشی فرزندش از شهدا،امام ،نوار های سخنرانی عالمان و روحانیونی مانند آیت الله دستغیب،مطهری و طالقانی است.همین.

شاید کار آسانی نباشد وصف نوجوانی که سوای خیلی از بچه ها هم و غمش به جای تحصیل و تفریح ،نگرانی از این است که چرا نامش را عبد الله نگذاشتند، اینکه به خواهرانش یاد آور شود برای زینبی بودن فقط به ریسمان حجاب تمسک جویند،اینکه برادرانش ازامام و اطاعت از او، از انقلاب و پاسداری از آن لحظه ای غافل نباشند.

در وصف عظمت این شهید شاید نگاهی به فراگیری وصیت نامه اش بتواند زمزمه ای باشد از گوشه ای از آن خلوص و درک . میلاسی در وصیت نامه اش نوشته؛

حمد و سپاس ذات اقدس ملکوتی را که به چنین راهی هدایتمان کرد و از بودن و گندیدن ، به سوی شدن و رفتن و تو را دیدن راهنمایمان شد.

در بیکران لاله زار شهیدان هر روز لاله ای کاشته می شود و اشک چشم پروانه های سوخته بال، نهر های جاری این لاله زار را تشکیل می دهند که از ذلالت تا نهایت به اوج می روند و خود مایه حیات و تداوم انقلابند.

شهادت تزریق خون است بر پیکر اجتماع،این شهیدان هستند که به پیکر اجتماعی که دچار کم خونی است خون جدید وارد می کنند.

بزرگترین آرمان و آرزوی رسول خدا و امام صادق (ع) به وجود آمدن یک حکومت مقتدر اسلامی و وحدت و یکپارچگی مسلمین بود.اگر تمام مسلمین با هم متحد باشند قدرتی خواهند بود که هیچ کس در مقابل آنها نمی توانند ایستادگی کند.چنانچه امروز کسی که در ولایت فقیه متجلی در شخص حضرت امام ،کوچکترین تردیدی کند یا جاهل است یا مریض و مزدوراستعمار.حمایت حضرت امام از اولیا و اوصیا گرامی و ائمه طاهرین است و کوتاهی کردن به امام کوتاهی کردن به آنهاست.

از امام جلوتر نروید که گمراه می شوید و از او عقب نمانید که هلاک می شوید.همه حول محور الله جمع شوید و به خاطر اسلام تلاش کنید و وحدت کلمه را حفظ کنید تا پیروز شوید.

ما صلح پایدار و قدرتمندانه را در منطقه به ارمغان خواهیم آورد و به ملل دیگر یاد خواهیم داد تا چگونه در مقابل قدرتهای شیطانی بایستند.

بار الهی اگر رضایت تو در رفتن من است،مرا بعد از آمرزش بپذیر و اگر نه!رضایت تو دراین است که زنده باشم حتی کمتراز لحظه ای مرا به خودم وا مگذار.

خداوندا ! گناهان من زیاد است ، ولی رحمت ، گذشت و عفو تو خیلی زیادتر است، پس آمرزشت را شامل حالم بگردان تا واجبات و مستحبات را انجام و از محرمات بپرهیزم.تا عابدترین ، پارساترین و به تو نزدیکترین باشم وبدانید که مرگ فقط در جبهه ها نیست،در دنیا،همه مزه مرگ را خواهند چشید،پس چه بهتر که در راه خدا باشد. به خواهرانم عرض می کنم که سنگر حجاب را محکم حفظ کنید.زیرا حجاب شما کوبنده تر از سلاح من است. فاطمه (ع) را الگوی خود قرار دهید، هر که می خواهد زهرای اطهر را بشناسد باید او را در آئینه وجود زینب جستجو کند.

ای مادران ؛مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید،که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل شهادت 72 شهید را کرد.

به پدر و مادرعزیزم وصیت می کنم که در نبودم صبر کنند که خداوند صابران را دوست دارد.به برادرانم و خواهرانم عرض می کنم راه من که هم پیمان راه شهیدان است را ادامه بدهید و با ازدواج کردن با افرادی که با اسلام مخالفند ،با امام مخالف اند ،با روحانیت مخالف هستند جدا جلوگیری کنید.خمس و زکات و حج و واجبات دیگر را انجام بدهید و از محرمات بپرهیزید.اسم های بچه های خود را اسم پیامبر و ائمه قرار دهید.اگر نسبت به پدر و مادر و برادران و خواهرانم و غیره بدی کردم مرا ببخشید و حلالم کنید.

از دوری شما واقعا ناراحت می باشم و دلم برای شما تنگ می شود و به فکر شما هستم.دوستان را به کسب علم و دانش تا درجات با لا دعوت می کنم که خدا جویندگان علم را دوست دارد.

                                                                         (امام را دعا کنید)

شهید که شد 20 سالش بود.در جنگ آرپیجی زن بود.خدا دعوتنامه اش را در جزیره سهیل و عملیات کربلای 4 امضا کرد.اما انگار مادرش باید برای دیدار فرزندش صبور بودن را مزه مزه می کرد،آن هم 12 سال.وقتی جنازه اش را آوردند خانواده اش هنوز امید داشتند به دیدار عزیز ترینشان.

آوردن استخوان های عزیزت وقتی هنوزبی تاب آن ثانیه ای هستی که کنار قاب در چشم در چشمش شوی زیاد هم لحظه ی آسانی نیست.

کاش کلمه کفاف می داد تا بگویم چه علاقه ای به سادات داشت،چه توجهی به نماز،ترفند جالبی برای امر به معروف و نهی از منکر داشت تا مبادا دل کسی شکسته و یا شرمنده شود،نگران بود،همیشه ،برای دوست،برای همسایه،برای یتیم....

برای خودش نامه اعمال نوشته بود،هر شب تمام روزش را نمره می داد تا پیش از شرمندگی در پیشگاه حق در دادگاه کوچک خودش حساب اعمالش را داده باشد.

شهید میلاسی یک دانش آموز بود،یک نوجوان، اما سن کمش بهانه ای برای سردر گمی و بی توجهی اش نشد.بین این همه آدم و تمام زرق و برق ها گم نشد.

فکرش را که می کنم می بینم او نگاهش فقط به یک نقطه بود

به گوشه چشم یک مرد راه بلد ...یک مولا...یک رهبر...

دلبسته وحدت بود و بی تاب یکی شدن.

اما امروز ما نگاهمان می چرخد...به فلان آدم،به فلان دوست،فلان جریان،فلان...

دچار کثرت و آشفتگی شدیم در این راه شلوغ.

دلمان را به گوشه تقوایت گره بزن...دلمان تنگ عبرت گرفتن است...

منبع: سایت ساجد

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:30 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : علي اصغر بزرگاني

برادر علي‌اصغر، او را به مسير شهادت دعوت كرد



عبدالله، برادر شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بزرگاني» پس از شهادتش، برادر خويش را به حضور در جبهه و مسير پرفيض شهادت دعوت كرد.

شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بزرگاني» در سال 1347 در هرسين كرمانشاه ديده به جهان گشود؛ دوران كودكي وي مصادف با به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي بود و اين امر و شهادت برادرش، سبب شد تا بصيرتي در اين شهيد دانش‌آموز ايجاد شود و خود را براي حضور در جبهه‌‌هاي حق عليه باطل آماده كند.
شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بزرگاني» در 16 سالگي به جبهه اعزام شد و پس از 2 سال و 8 ماه حضور در جبهه با مسئوليت تك‌تيرانداز، در اول بهمن سال 65 در عمليات «كربلاي 5» به مقام رفيع شهادت نايل شد و پيكر مطهرش در 15 بهمن سال 65 به خاك سپرده شد.

علي‌اصغر در آخرين تاسوعاي عمرش زنجير سينه‌زني به يادگار گذاشت

برادر شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بزرگاني» گفت: بردار كوچكترم براي زنجيرزني روز تاسوعا زنجير نداشت كه علي اصغر با ساختن زنجير، در آخرين تاسوعاي عمرش اين يادگاري را بر جا گذاشت.

علي‌اكبر بزرگاني برادر شهيد دانش‌آموز "علي‌اصغر بزرگاني " با بيان خاطراتي از عزاداري امام حسين (ع) اظهار داشت: در تاسوعاي سال 64 يك سال قبل از شهادت علي اصغر، 12 ساله بودم و برادر كوچكترم، علي‌حسن 11 سال داشت كه در روز تاسوعا قصد زنجيرزني داشتيم؛ هر چه دنبال زنجير علي‌حسن گشتيم، پيدا نشد.
وي ادامه داد: علي‌حسن زنجير مرا برداشت و مي‌خواست با آن زنجير بزند كه من مخالفت كردم و دعوايمان شد. علي‌اصغر كه در آن زمان 17 ساله بود با ديدن اين صحنه حلقه‌هايي از زنجير خودش را كه بزرگ بود درآورد؛ يك قطعه چوب از زيرزمين آورد و با سوهان آن را صاف كرد سپس با يك سيم، زنجيرها را به چوب وصل كرد و هر سه در عزاداري امام حسين (ع) زنجيرزني كرديم.
برادر شهيد دانش‌آموز "علي‌اصغر بزرگاني " خاطرنشان كرد: سال‌هاي بعد با همان زنجير كه يادگار علي‌اصغر بود، براي امام حسين(ع) زنجير‌زني مي‌كرديم.


بهترين لحظات عمر شهيد بزرگاني حضور در مسجد جمكران بود

همرزم شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بزرگاني» گفت: شهيد بزرگاني در آخرين اردو كه به مسجد جمكران رفتيم، از شب تا صبح راز و نياز كرد به طوري كه مي‌گفت «امشب بهترين لحظات عمرم را سپري كردم».

همت‌الله الفتي همرزم شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بزرگاني» با بيان خاطراتي از وي اظهار داشت: شهيد بزرگاني الگوي همه به خصوص دانش‌آموزان شركت كننده در برنامه‌هاي اردويي بود، چندين بار در اردوهاي برون‌ استاني شركت كرد و هميشه بچه‌ها را با مهرباني به نماز جماعت دعوت مي‌كرد.
وي ادامه داد: شهيد بزرگاني در آخرين اردو به مقصد جمكران مسئول تداركات بود و آن شب تا صبح به مسجد جمكران به راز و نياز پرداخت و مي‌گفت «امشب بهترين لحظات عمرم را سپري كردم و در اين مسجد مقدس بهره‌ها بردم».
همرزم شهيد دانش‌آموز خاطرنشان كرد: در جنگ تحميلي دو روز قبل از عمليات «كربلاي 5» شهيد بزرگاني مشغول بازي واليبال بود كه پس از بازي آماده شركت در نماز جماعت ظهر و عصر شد.
وي بيان داشت: در حالي كه شهيد خيلي خوشحال بود از او پرسيدم «چه خبر؟» در جواب گفت «فردا براي عمليات به آبادان اعزام خواهيم شد و به اميد خدا خط‌شكن خواهيم بود».
الفتي افزود: پس از مدت كوتاهي به شلمچه اعزام شديم كه در عمليات «كربلاي 5»، علي‌اصغر به همراه 20 نفر از دوستان به شهادت رسيدند.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : پرويز باپيري

وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز: امام خميني (ره) را تنها نگذاريد

 

در وصيت‌نامه شهيد دانش‌آموز «پرويز باپيري» آمده است: امام خميني (ره) را تنها نگذاريد و زماني كه تابوت مرا بر سر دست حمل مي‌كنيد، قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) را بر روي تابوتم قرار دهيد.

 

شهيد دانش‌آموز «پرويز باپيري» در سال 1348 در منطقه ولايت‌مدار دره‌شهر ايلام ديده به جهان گشود؛ وي پس از گذراندن دوران كودكي در 17سالگي در چند نوبت، عازم جبهه‌هاي حق عليه باطل شد تا اينكه 6 اسفند 1366 در 18سالگي و در منطقه قلاويزان به شهادت رسيد. اين شهيد دانش‌آموز در وصيت‌نامه خود آورده است:

بنام خداوند بزرگ و هستي‌بخش؛ به نام خدايي كه توفيق آزادي و خودمختاري را به تمام بندگانش در زمينه انتخاب راه و روش عطا فرمود و با درود و سلام بر امام خميني (ره) و اين پير جماران كه پرچمدار حقانيت شده و امكان آزادي را هر چه بيشتر براي ما فراهم كرده است و با اميد پيروزي رزمندگان اسلام، وصيت‌نامه‌ام را آغاز مي‌كنم.

اكنون كه به لطف خدا زخم‌هايي را از دشمن زبون خورده بودم، التيام پيدا كرده و خود را مهيا مي‌بينم، جاي ايستادن و درنگ نيست و تصميم گرفته‌ام كه در اعزام فردا 5 دي به همراه سپاهيان اسلام راهي جبهه حق عليه باطل شوم و با برداشتن اسلحه و يورش بردن به قلب دشمن به استكبار و اربابانش نشان دهم كه مدرسه‌‌ام سنگر است و سنگرم مدرسه.

در اين موقعيت همه چيز ما در جبهه‌هاست چون رهبرم چنين مي‌فرمايد كه جنگ از اهم امور است. از طرفي كه ابرقدرت‌ها دست به يكي كرده‌اند و قصد نابودي و محو اسلام را دارند، حجت بر ما تمام است كه به نداي فرزند امام حسين (ع)، پير جماران لبيك گفته و به سوي جبهه‌ها بشتابيم و با فداكاري و رشادت و در نهايت با دادن خون، كار صدام و صداميان را يكسره كنيم و با آزادي كربلا راهي قدس شويم و پرچم پيروزي اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز درآوريم.

پدر، مادر، برادران و خواهران مهربانم، همكلاسي‌هاي عزيزم، دوستان و آشنايان اين وصيت‌نامه در صورتي براي شما قرائت خواهد شد كه من شهيد شده باشم و از شما مي‌خواهم كه براي شهادت من ماتم نگيريد و ناراحت نباشيد، خيال نكنيد كه با رفتن من از اين جهان همه چيز از بين رفته و من به طور كلي مرده‌ام؛ به آيه «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» توجه فرماييد و ماتم را از وجود خود دور كنيد.

مسئله جنگ و جبهه را جدي بگيريد و نسبت به مسائل ديني و اسلامي بي‌تفاوت نباشيد؛ با نفس سركش خويش مبارزه كنيد زيرا امام خميني (ره) مي‌فرمايد «سرمنشأ تمام جهادها، جهاد با شيطان باطني است». امام خميني (ره) را تنها نگذاريد و با شهادت من در حفظ شعائر اسلامي بيشتر نسبت به خود، احساس مسئوليت كنيد.

همكلاسي‌ها و برادرانم به شما توصيه مي‌كنم سنگر مرا خالي نگذاريد و در صورت امكان با برداشتن سلاح من، در پيشبرد اهداف اسلام كوشا باشيد.

خواهران حجاب اسلامي خود را رعايت كنيد و سعي كنيد كه در اين مورد در بين جامعه الگو و نمونه باشيد. زماني كه تابوت من را بر سر دست حمل مي‌كنيد، كتاب قرآن كريم و عكس امام خميني (ره) را بر روي تابوت من قرار دهيد تا ابرقدرت‌ها و كوردلان بدانند كه من به خاطر قرآن كريم و پيام پيامبرگونه امام خميني(ره) به جبهه رفتم و شهيد شده‌ام نه به خاطر چيز ديگري.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : علي اصغر بسطامي

شهيد بسطامي در 18 سالگي از دانشگاه ايثار فارغ‌ التحصيل شد



شهيد دانش آموز «علي‌اصغر بسطامي»، پس از اخذ ديپلم در دانشگاه عشق و ايثار ثبت‌نام كرد و در 18 سالگي فارغ‌التحصيل شد.

شهيد دانش آموز «علي‌اصغر بسطامي» در سال 1341 در خطه كردستان ولايت مدار ديده‌ به جهان گشود.
وي پس از گذراندن دوره پيش دانشگاهي زماني كه دشمن بعثي به ايران اسلامي حمله‌ور شد، در بسيج عضويت يافت و پس از يك ماه حضور در جبهه كنجان‌چم در تاريخ 17 مهر 59 در حالي كه 18 سال بيش‌تر نداشت به درجه رفيع شهادت رسيد.
مادر شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بسطامي» با بيان خاطراتي از پسر‌ش اظهار داشت: پسرم از سال سوم مقطع دبيرستان تصميم گرفت در بسيج فعاليت كند؛ وي در تابستان سال 59 به عضويت بسيج تهران درآمد و پس از فعاليت زياد از شهرستان قروه كردستان عازم بسيج تهران شد.
وي ادامه داد: زماني كه او را بدرقه مي‌كردم به او گفتم «عزيزم مراقب خودت باش» علي‌اصغر در جواب گفت «مادر جان! شايد تا 10 تا 12 روز ديگر جنازه مرا ديدي».
مادر شهيد دانش‌آموز «علي‌اصغر بسطامي» بيان داشت: 27 روز پس از اعزام پسرم به جبهه خبر شهادتش را آوردند؛ وي 25 روز در خط مقدم بر عليه باطل جنگيد تا اينكه بر اثر اصابت خمپاره رژيم بعث به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

شهيد بسطامي مهر 59 كاپ قهرماني شهادت را از آن خود كرد

شهيد وارسته و ورزشكار «علي اصغر بسطامي» با آغاز جنگ تحميلي احساس وظيفه كرد و جنگ را اصلي‌ترين موضوع و جنگيدن با دشمن دين و ميهن را افضل‌ اعمال دانست و سرانجام با اعزام به جبهه در مهر سال 59 كاپ قهرماني شهادت را از آن خود كرد.

شهيد بزرگوار و بسيجي وارسته و ورزشكار علي اصغر بسطامي از نوجواني و جواني علاقه وافري به ورزش داشت و ورزش را پيش از دبستان و در محله‌هاي قديم شهرستان قروه شروع كرد؛ اين شهيد دانش آموز با ورود به مدرسه با ديگر همكلاسي‌هايش، در كنار تعليم و تربيت، همت بيشتري به خرج داد و در زمينه فوتبال در زمين‌هاي خاكي به موفقيت‌هايي دست يافت و به عنوان فوتباليستي خوش‌اخلاق و تكنيكي در بين بچه‌هاي محل مشهور بود و همواره بر سر اينكه اصغر در كدام تيم باشد رقابت بود.
بعد از چندي شهيد بسطامي به واسطه درخشش و بازي خوب به تيم جوانان فرهنگ در سال 1357دعوت شد البته در آن زمان در سطح شهرستان فقط 4 تيم باشگاهي وجود داشت و تيم فرهنگ، بهترين آن منطقه بود. شهيد بسطامي تا وقتي كه در تيم فرهنگ بود بارها به مسابقات با ديگر تيم‌ها مي‌پرداخت.
با آغاز جنگ تحميلي شهيد بسطامي احساس وظيفه كرد و جنگ را اصلي‌ترين موضوع و جنگيدن با دشمن دين و ميهن را افضل اعمال دانست و سرانجام با اعزام به جبهه در مهر سال 59 كاپ قهرماني شهادت را از آن خود كرد.
وي تكنيك شهادت را به ديگر دوستان خود آموخت تا بدانند كه اوج تاكتيك تيمي و تكنيك فردي و اخلاقي در دفاع از دين، كشور و ناموس هم مي‌تواند كارساز بوده و انسان را به بالاترين مراتب قهرماني رهنمون سازد.
 منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : خديجه بهاري

درس شهادت خديجه 7 ساله‌ كه آرزوي معلم شدن داشت

 

شهيد دانش‌آموز «خديجه بهاري» هميشه دوست داشت معلم شود؛ گرچه نتوانست در كلاس‌هاي درس تدريس كند ولي با شهادتش تمام خوبي‌ها را جاودانه كرد.

 

شهيد دانش‌آموز «خديجه بهاري» در حالي كه انقلاب اسلامي داشت به ثمر مي‌نشست ديده به جهان گشود.

وي از خردسالي به نماز و قرآن علاقه‌ داشت و با اينكه سن كمي داشت، لطف و مهرباني‌اش شامل حال اطرافيانش بود.

15 خرداد سال 1364 در شبي از شب‌هاي ماه مبارك رمضان بر اثر بمباران هوايي و اصابت تركش به ناحيه سر اين نوگل انقلاب، مجروح شد و در حالي كه به بيمارستان منتقل مي‌‌شد، در مسير بيمارستان به شهادت رسيد.

شهيد دانش‌آموز «خديجه بهاري» هميشه دوست داشت معلم شود؛ گرچه نتوانست در كلاس‌هاي درس تدريس كند ولي با شهادتش تمام خوبي‌ها را آموخت.

حسن سلطاني، صبا سليماني، زينب عسگري و صبا ممدوح دانش‌آموزاني هستند كه زندگي كوتاه و پر بار اين شهيد بزرگوار را به تحرير كشيدند.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:31 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : عبدالمهدي پيرحياتي


شهيد 13ساله: پيوندتان را با امام امت مستحكم‌تر كنيد

در وصيتنامه شهيد دانش‌آموز «عبدالمهدي پيرحياتي» آمده است: برادران! هيچگاه دست از ياري دين اسلام برنداريد و با امام امت، خميني كبير پيوندتان را مستحكم‌تر كنيد و هيچگاه چون مردم كوفه كه به حضرت علي (ع) و مسلم‌بن عقيل و امام حسين (ع) پشت كردند، پيمان‌شكن نباشيد.

شهيد دانش‌آموز «عبدالمهدي پيرحياتي» در سال 1346 در دره‌شهر استان ايلام ديده به جهان گشود و با آغاز جنگ تحميلي به جبهه منطقه غرب كشور شتافت تا اينكه پس از 2 ماه در جبهه‌هاي حق عليه باطل در تاريخ 28 آبان 1359 در حالي كه 13 سال بيشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسيد. در وصيتنامه اين شهيد دانش‌آموز آمده است:‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
«ما اراده كرده‌ايم تا مستضعفان زمين را نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان حقيقي زمين قرار دهيم» آيه 5 سوره قصص
اكنون كه به لطف خداي مهربان عازم جنگ و نبرد با كفار و دست‌پرورده‌هاي امپرياليسم و سوسيال امپرياليسم جهاني هستيم، چند كلمه‌اي به عنوان وصيت با نزديكان خود دارم البته منظور از نزديكان خودم يعني برادران مسلمان جهان و كساني كه به پيامبري حضرت محمد (ص) و كتاب آسماني قرآن كريم ايمان آورده‌اند.
برادران! هيچگاه دست از ياري دين اسلام برنداريد و با امام امت خميني (ره) كبير پيوندتان را مستحكم‌تر كنيد و هيچگاه چون مردم كوفه كه به حضرت علي (ع) و مسلم‌بن عقيل و امام حسين (ع) پشت كردند و از پيمان خود گذشتند، عمل نكنيد و پيمان‌شكن نباشيد.
به خدا قسم مطمئن هستم كه در صورت مرگ باز هم مانند لشكر امام حسين (ع) پيروز و سرافراز هستيم.
شهادت را تولدي دوباره و آغاز يك زندگي نوين همراه با سعادت ابدي مي‌دانم پس چرا به سوي سعادت ابدي نباشم و افتخار اين دنيا و آن دنيا نصيب خود نگردانم.
برادران مسلمان در شب‌هاي جمعه برايم از خداوند درخواست آمرزش كنيد و سوره فاتحه نيز فراموش نشود. اميدوارم سعادت دنيا و آخرت نصيب تمام مسلمانان جهان شود.
‌صحرا پرهيزگاري و ناهيد ربيعي سرگذشت‌پژوهان شهداي دانش‌آموز در اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانش‌آموزان، زندگي اين شهيد را در تاريخ درخشان هشت سال دفاع مقدس ثبت كرده‌اند.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 


دوشنبه 13 دی 1389  3:33 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : زهرا تركمن


زهرا عكس امام (ره) و يك گلبرگ محمدي را در دفترش نگهداري مي‌كرد

خواهر شهيد دانش‌آموز «زهرا تركمن» گفت: زهرا هميشه عكس‌هاي امام خميني (ره) را همراه يك گلبرگ محمدي در هر صفحه از دفترش نگهداري مي‌كرد اما من هيچ وقت نتوانستم راز اين كار او را بفهمم.

هفتمين فرزند خانواده محمود تركمن در سال 1348 در اسلام‌آباد كرمانشاه ديده به جهان گشود؛ پدر و مادر اين خانواده مذهبي زيباترين نام يعني «زهرا» را بر اين دختر نهادند. زماني كه «زهرا» 9 بهار از عمرش را درك كرد، مادرش براي او چادري سفيد با گل‌هاي صورتي دوخت و مهمان غريبه و نامحرم به خانه زهرا مي‌آمد، او چادر گلدار صورتي را بر سر مي‌كرد و مانند فرشته‌اي كوچك به استقبال مهمانان مي‌رفت.
فاطمه تركمن خواهر شهيد دانش‌آموز «زهرا تركمن» با بيان خاطرات خواهر كوچكترش اظهار مي‌دارد: زهرا داراي هوش فوق‌العاده‌اي بود؛ وي در انجام واجبات ديني اصرار داشت و در جلسات قرآن شركت مي‌كرد كه نسبت به كودكان هم سن و سالش زودتر از همه قرآن را فرا گرفت.
وي ادامه مي‌دهد: زهرا تركمن در ايام محرم به مادرش اصرار مي‌كرد كه مراسم روضه‌خواني در منزل برگزار كند كه بنا بر اصرار زهرا هميشه در ايام محرم نداي «يا حسين (ع)» از منزل ما بر مي‌خاست و زهرا خادم امام حسين (ع) در منزل بود.
خواهر شهيد دانش‌آموز «زهرا تركمن» بيان مي‌دارد: خواهرم از زماني كه زبان به سخن گشود هيچ يك از اعضاي خانواده را با كلمه «تو» خطاب نمي‌كرد. او هيچ گاه كاري نمي‌كرد كه مجبور به معذرت خواهي شود. زهرا با سن كمي كه داشت احساس مسئوليت مي‌كرد و در مواجهه با مشكلات اجازه نمي‌داد، كسي مرواريد‌هاي جاري شده از چشمش را ببيند.
وي مي‌افزايد: عصبانيت براي او معنايي نداشت و زماني كه ما عصباني مي‌شديم، مثل يك خواهر بزرگتر با ما شوخي مي‌كرد.
تركمن اضافه مي‌كند: زهرا هميشه عكس‌هاي امام خميني (ره) را جمع مي‌كرد و همراه با يك گلبرگ محمدي در هر صفحه از يك دفتر نگهداري مي‌كرد اما من هيچ وقت نتوانستم راز اين كار زهرا را بفهمم. هر وقت از زهرا مي‌پرسيدم چرا اين كار را مي‌كني با همان زبان كودكانه و شيرينش مي‌گفت «اين يك راز بين من و گل محمدي است».
وي بيان مي دارد: آرام آرام همه باورشان شده بود كه زهرا، آسماني است. بالاخره روز 31 شهريور 59 از راه رسيد. زهرا با چادر سفيدش از منزل به قصد رفتن به مغازه پدر خارج شد. هر چقدر به زهرا اصرار كرديم كه از منزل خارج نشود، گوش نكرد و گفت «پدر الان در مغازه است؛ قول مي‌دهم به مغازه بروم و پدر را به منزل بياورم» زهرا رفت ولي دل من و مادر و برادرم پر از آشوب بود. تا اينكه اين فرشته زميني در بمباران هوايي و در 11 سالگي به آسمان پركشيد و به شهادت رسيد.
به گزارش توانا، فاطمه بستام، حديث تابش و حسنا كرمي عضو اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانش‌آموزان در زندگي اين شهيد دانش‌آموز پژوهش كردند و نيك سيرتي وي را بر صفحه روزگار نوشتند.
 

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:33 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:یادنامه شهدای دانش آموز

عنوان : لطيف پناهي كله جويي

مي‌خواهم در جواني براي ياري رهبرم بميرم

 

در وصيتنامه شهيد دانش‌آموز «لطيف پناهي كله‌جويي» آمده است: بر روي سنگ قبرم بنويسيد «اگر قرار باشد كه آخر بميرم؛ نمي‌خواهم كه در بستر بميرم؛ مي‌خواهم كه در فصل جواني براي ياري رهبر بميرم».

 

شهيد دانش‌آموز «لطيف پناهي كله‌جويي» در تاريخ 1344 در كرمانشاه ديده به جهان گشود و تا مقطع ابتدايي تحصيل كرد؛ وي در سنين نوجواني شروع به كار كرد و درآمدش را بين فقرا تقسيم مي‌‌كرد.

اين دانش‌آموز بسيجي از آغاز جنگ تحميلي كمك‌هاي مردمي به جبهه‌ها را جمع‌آوري مي‌كرد و پس به جبهه كرمانشاه اعزام شد كه پس از 7 ماه حضور در جبهه در 15 فروردين 1363 در منطقه چنگوله بر اثر موج خمپاره دچار ايست قلبي شد و به مقام رفيع شهادت رسيد.

در وصيتنامه اين شهيد دانش‌آموزآمده است:

 

به نام خدا

«با سلام به رهبر كبير انقلاب امام خميني (ره) و با سلام به خدمت پدر و مادر عزيزم، من از شما خيلي تشكر مي‌كنم كه من را بزرگ كرديد و تحويل جامعه داديد.

پدر و مادر گرامي، مردم شايد فكر كنند كه من به خاطر آينده خودم يا به خاطر مقام، نسبت به اين انقلاب خدمتي مي‌كنم؛ به خدا قسم كه من مي‌خواهم به جامعه خدمتي كنم تا وظيفه خود را ادا كنم.

پدر و مادر عزيزم، اگر جنازه‌ام به دست شما نرسيد، غم مخوريد؛ ما شهدا، عزيزان زيادي را از دست داده‌ايم و پيروزي نزديك است.

اگر جنازه‌ام از بين رفت و به دست شما نرسيد، ناراحت نباشيد، مگر من از شهيدان انقلاب اسلامي از جمله برادرم كرم طهماسبي، نجاتعلي عزيزي بهترم؛ نه به خدا.

از شما مي‌خواهم برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌هايم را خوب پرورش دهيد و به جامعه تحويل دهيد و به آنها بگوييد كه لطيف براي آزادي جامعه خود به جبهه رفت و شهيد شد.

برادرانم خسرو، جهانگير و رسول اگر خواستيد كه براي سنگ مزارم چيزي بنويسيد فقط معني آيه قرآن را بنويسيد و اگر خواستيد بر روي سنگ قبرم شعري بنويسيد اين را بنويسيد «اگر قرار باشد كه آخر بميرم؛ نمي‌خواهم كه در بستر بميرم؛ مي‌خواهم كه در فصل جواني براي ياري رهبر بميرم؛ خدايا خدايا تا انقلاب مهدي (عج) حتي كنار مهدي (عج)،‌ خميني (ره) را نگهدار».

خداوند نگهدار همه دوستان و آشنايان باشد.»

 

شهيد 17 ساله شادي نوروز را با يتيمان تقسيم مي‌كرد

 

برادر شهيد دانش‌آموز «لطيف پناهي كله‌جويي» گفت: هنگامي كه عيد نوروز مي‌شد،‌ شهيد لطيف براي خودش لباس نو نمي‌خريد، براي يتيمان خريد مي‌كرد و مي‌گفت «آيا خدا را خوش مي‌آيد من لباس نو بپوشم و در كوچه راه بروم ولي يتيمان لباس نو نداشته باشند».

 

شهيد دانش‌آموز «لطيف پناهي كله‌جويي» در تاريخ 1344 در كرمانشاه ديده به جهان گشود و تا مقطع ابتدايي تحصيل كرد.

وي در سنين نوجواني شروع به كار كرد و درآمدش را بين فقرا تقسيم مي‌كرد. اين دانش‌آموز بسيجي از آغاز جنگ تحميلي كمك‌هاي مردمي به جبهه‌ها را جمع‌آوري مي‌كرد و پس از آن اعزام به جبهه را در سر‌ داشت و به جبهه كرمانشاه اعزام شد كه پس از 7 ماه حضور در جبهه در 15 فروردين 1363 در منطقه چنگوله بر اثر موج خمپاره دچار ايست قلبي شد و به مقام رفيع شهادت رسيد.

رسول عبدي همسايه شهيد دانش‌آموز با بيان خاطراتي از وي اظهار مي‌دارد: ما بچه بوديم؛ شهيد هميشه در خانه ما مي‌آمد و به مادرم مي‌گفت «اگر بيرون از منزل خريد داشتي، دخترهايت را به فروشگاه نفرست، من كارتان را انجام مي‌دهم».

وي ادامه مي‌دهد: هنگامي كه برف سنگين مي‌باريد، شهيد لطيف اجازه نمي‌داد كه مادرم براي پارو كردن برف‌ها به پشت‌بام رود و مي‌گفت «سن شما بالاست و آمدن به پشت بام براي شما سخت است، من برف‌هايتان را پارو مي‌كنم».

رسول پناهي كله‌جويي برادر شهيد دانش‌آموز «لطيف پناهي كله‌جويي» نيز با بيان خاطراتي از وي اظهار مي‌دارد: لطيف كار مي‌كرد و بخشي از درآمدش را خرج، امرار و معاش منزل مي‌كرد و بخش ديگري را به يتيمان مي‌بخشيد.

وي بيان مي‌دارد: هنگامي كه عيد نوروز مي‌شد، اين شهيد براي خودش لباس نو نمي‌خريد و براي بچه‌هاي يتيمي كه در همسايگي ما بودند، خريد مي‌كرد و مي‌گفت «آيا خدا را خوش مي‌آيد من لباس نو بپوشم و در كوچه راه بروم ولي يتيمان لباس نو نداشته باشند».

برادر شهيد دانش‌آموز مي‌افزايد: مادرم تا زنده بود به تبعيت از فرزند شهيدش پولي كه از بنياد شهيد و امور ايثارگران دريافت مي‌كرد، به فقرا و يتيمان مي‌بخشيد.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 
 


دوشنبه 13 دی 1389  3:33 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها