دورانهاي مختلف عمر انسان
خليفه بايد بداند كه آدميزاد به مقتضيات خلقتش كه خداوند آن را بنا نهاده در دوران عمر خويش به تدريج به چهار حالت مختلف تغيير و تحول پيدا ميكند.
1 - دوران كودكي اين حالت از آغاز تولد تا سن پانزده سالگي دوام
[صفحه 78]
دارد در اين دوره از عمر، هر چه هست جز نشاط، زيبائي، جست و خيز و سبكسري هاي كودكانه نيست در اين حالت قدرت خون بر بدن انسان نسبت به ساير طبايع تسلط دارد.
2 - دوران جواني كه از پانزده سالگي تا سن سي و پنج سالگي ادامه دارد، در اين دوره مزاج صفرا بر بدن غالب است و با تسلط شگرفي بدن را اداره ميكند.
3 - دوران جا افتادگي كه بين سي و پنج تا شصت سالگي است و حيات مزاج آدمي تحت تسلط سودا اداره ميشود اين دوره، دورهي آرامش، دانش، حكمت، تنظيم امور حيات و صاحب نظر بودن در عواقب امور ميباشد.
4 - دوران كهولت كه در اين دوره از شصت و يك سالگي پديدار ميشود كه دوران نكبت، سستي، ذلت و پژمردگي است، در اين دوره طبيعت بلغمي به مزاج آدمي حكومت ميكند و هر چه از شصت و يك سالگي بگذرد قواي بدن بيشتر فرسوده ميشود و به فرتوتي ميگرايد در اين دوران آدمي در محفل دوستان چرت ميزند و به خواب ميرود اما وقتي بر تختخواب ميرود خوابش نميبرد.
در اين ايام مغز آدمي، گذشتههاي دور را به ياد ميآورد اما حوادث روزانه را فراموش ميكند تنش فرسوده، استخوانش خشكيده، چهرهاش پژمرده و چشمانش فرو رفته ميشود، موهاي سرش ميريزد و
[صفحه 79]
ناخن هايش ديگر رشد نميكند، انسان در آخرين روزهاي زندگي به صورت نخستين دوره حيات خود برميگردد كه ميتوان آن را دوره «حيات معكوس» ناميد، در اين دوره هر چه آدمي زنده بماند به همان حال ركود و قهقرا خواهد بود، بلغم با برودت و ضعف و زبوني خود، انسان را به سوي فنا و انهدام ميكشاند، زيرا بلغم سرد است و جامد، جمود و برودت اساس فنا و انهدام است.
كسي را كه عمر زياد ميدهم به روز نخستينش بر ميگردانم
قرآن كريم
يكي ديگر از آيات پروردگار توانا و قدرت خارق العاده او خلقت انسان و كيفيت تناسل و توليد مثل اوست خداوند آدمي را به دو دسته نر و ماده تقسيم كرده و نطفهها را در رحم ها پرورش ميدهد.
پرورش نطفه در رحم نتيجه اختلاط تخم كوچكي است كه در محيط رحم به ثمر ميرسد و به صورت يك حيوان اهلي شده كامل در ميآيد.
هنگامي كه زن به سن رشد ميرسد و دستگاه توليد بچهاش به حد كمال ميرسد تخمدان هايش مانند زمين حاصلخيز و سيراب مستعد پرورش تخم ميگردد به طور عادي از اين تخمدان يك تخم به وجود ميآيد ولي گاهي بيش از يك تخم را هم ميروياند، حتي پنج تخم را هم به جنب و جوش مياندازد.
نطفه ماده در دل رحم، ميان مادهاي كه مايه حيات اوست شنا ميكند،
[صفحه 80]
آن انگشتان مرموزي كه در اين بين محرمانه كار ميكند، نطفهها را از فضاي آزاد رحم به سوي لولههاي رحمي ميراند و از آنجا هم به جدارهاي رحمي ميرساند، وقتي كه نطفه در جدار رحم قرار ميگيرد، در انتظار سرنوشت خود چشم به راه ميماند، تا چه وقت موجبات تكميل آن فرا ميرسد و آن را به حيوان كامل مبدل سازد.
مرد هم هنگامي كه به كمال رشد خود ميرسد، بيضهها و دستگاه تناسلياش رشد مييابد در اين هنگام از اين دستگاه تناسلي در اوقات متناسب مني ترشح ميكند اين مواد كه بهتر است نام آن حيوان را بالقوه بگذاريم از لولههاي مخصوص خود از پروستات عبور كند.
پروستات غده تناسلي است و ترشحات همين غده ذرات مني را به فعاليت و تلاش وا ميدارد تا آنها بتوانند خود را به تخم ماده برسانند و هر بار كه عمل مقاربت ميان زن و مرد صورت بگيرد ميليونها حيوانات مني (سلولهاي سازنده اسپرماتزوئيد) از لوله رحم داخل شده به سوي جدار رحم حمله ميآورند ولي در اين ميان فقط يكي و گاهي تا پنج تاي از آنان موفق ميشوند، به سوي آن تخمي كه بر جدار رحم چشم به راه مانده است، مشتاقانه پيش رود تا در آغوش آن بنشيند.
تخم ماده هم با همان قدرت جاذبه خويش اين امانت را از داخل مهبل به سوي جدار رحم ميكشاند و از امتزاج اين دو نطفه مايه تكوين جنين به وجود ميآيد.
[صفحه 81]
پرورش نطفه در جدار رحم با سرعت شگفت انگيزي صورت ميپذيرد تا پس از گذشت نه ماه جنين كامل شده آماده تولد گردد.
تخمهاي ديگري كه نتوانستهاند به تخم ماده برسند،مانند بيگانگان كه از حريم خانوادهاي رانده ميشوند همراه با خون حيض زن به خارج فرو ميريزند.
خون حيض (عادت ماهانه) كه نتيجه انفجار پرده مخاطي رحم است به خاطر رحم از كيسهي سنگيني كه به آن آويخته شده است صورت ميگيرد.
عاقبت جنين از رحم مادر خارج ميشود چون او موجود كامل الخلقه شده و از هر جهت مستعد رشد و مستحق زندگي است.
تنها نقصي كه او دارد، عجز و ناتواني اوست، آن هم عجزي كه او را از كوچكترين و سادهترين فعاليت حياتي نيز باز ميدارد و او را سراپا به مذلت و احتياج مياندازد.
بديهي است كه كودك نوزاد، در اين فصل از زندگي خود يك موجود نيازمند است و بس كه مادرش بايد براي رفع اين نياز به وي شير دهد، تر و خشكش كند و شب و روز در كنار بسترش باشد، سال اول و دوم او به پايان برسد و پستان از دهانش بيفتد، كمكم رشد و رونق بگيرد و پا به ميدان زندگي بگذارد و مادرش با كمال فداكاري او را بر ضد بيماريها حمايت كند.
[صفحه 82]
اين كودك صحيح و سالم در سايه حمايت پروردگار متعال كه مجهز به جميع وسايل دفاعي است، راه خود را در محيط سخت حيات باز ميكند و قواي بدني او به تدريج رشد و نمو ميكند، تا دوران بلوغش آغاز شود يعني پا به پانزدهمين سال عمر خود ميگذارد، در اين هنگام است كه عهد كودكي را پشت سر ميگذارد و به فصل جديدي از عمرش كه نامش فصل جواني است يعني فصل رشد، فصل كار، فصل فعاليت و بالاخره فصل توليد مثل ميرسد.
فصل جواني از اين جهت زيباترين و مباركترين و درخشانترين فصول حيات به شمار ميرود كه دوران كمال وجودي در ذات آدمي فرا ميرسد.
اين ايام همان روزهائي هستند كه شعرا درباره آن شعرها ميگويند و حلاوت آن را كساني ميفهمند كه از اين دوره گذشته به عصر پيري نفرت انگيز رسيدهاند.
دورهي جواني از پانزدهمين سال عمر آغاز ميشود و در سي و پنج شالگي پايان ميپذيرد، در اين عصر طلائي است كه روزهاي جواني با رونق و رواج خود ميگذرد و آدمي در اين دوره قوام و استقامت پيدا ميكند و قد و قامتش به حد نهايي خود كشيده ميشود.
عقلش كامل ميشود، فكرش نمو ميكند و خلاصه همه چيز آدمي تكامل مييابد تا تكاليف وجودي خود را انجام دهد.
[صفحه 83]
حضرت امام رضا عليهالسلام ادوار عمر كامل شخص را به چهار قسمت تقسيم فرمودهاند بدين نحو كه حصه جواني را ده سال مقرر كرده كه از سن پانزده شروع و به بيست و پنج سال ختم ميشود.
امام عليهالسلام اين دوره را دورهي درخشان عمر، عهد غلبه حكومت خون بر عناصر ديگر خوانده و عهد رشد، اعتلاء كار و كوشش و احتياج شديد بدن به دوران خون و نيروي قلب به خاطر حفظ نظم حيات در گردشهاي خون به همه جاي جسم، حتي داخل همه وريد ها و شريانها و رگهاي موئي ميدانند بعد هم دوره دوم عمر را كه دوره حكومت صفرا است از بيست و پنج سال تا سي و پنج سال معرفي نمودهاند كه آخرين دورهي جواني و اولين عهد كهولت ميباشد در اين دوره قواي بدني، به تدريج در مغز متمركز ميشود و به جاي نيروي جسمي فكر آدمي قوت و توان مييابد.
به جاي دست و پا، فكرش كار ميكند و آموختههاي گذشتهاش تجربههاي سودمند ميبرد تا اين كه به دوره سوم ميرسد كه دوره كهولت ميباشد و امام عليهالسلام آن را ميان سي و پنج سالگي تا شصت سالگي دانسته در اين سن، عنصر سوداوي بر مزاج آدمي حكومت ميكند.
در حقيقت سن شصت سالگي، سن حكمت و فضيلت و دوران معرفت و درايت و تكامل فكري و انتظام و استحكام قواي مغزي ميباشد، در اين دوره از سن و سال، آدمي موجودي دور انديش،
[صفحه 84]
صاحب نظر و عاقبت انديش ميشود تا سرانجام نوبت به پيري و فرتوتي برسد، در اين دوره عنصر بلغم بر وجود انسان مسلط ميشود و از اين تاريخ به بعد، موسم سرازيري عمر خواهد رسيد.
نيروي حياتي آدمي رو به فرسودگي ميگذارد و فعاليت جسمي كمتر ميشود و جهازات هاضمه او به طرف ضعف ميرود، دستها و پاها، قلب و دوران خون او و بالاخره همه قواي بدنيش راه قهقرا در پيش ميگيرند.
نخستين چيزي كه علائم ناتواني در اين دوره در آن ظاهر ميشود قلب و ريهها ميباشند و همين ناتواني قلب اعضاي ديگر را هم ضعيف ميكند، در نتيجه به تدريج قدرت جريان خون در بدن انسان به سستي ميگرايد و وقتي كه خون كه يگانه عنصر تغذيه كننده جميع اجزاي بدن ميباشد در بدن كم شد حيات رو به كاهش ميگذارد.
مهمترين علامات پيري كه تنگي نفس، سرفه دائم و بلغم هستند در وجود او ظاهر ميشوند و پشت اينها هم علامات ديگر پيري خود را نشان ميدهد.
به همين جهت است كه امام عليهالسلام فرموده: در دوران پيري سلطنت بدن به دست بلغم خواهد افتاد و اين سلطه تا مرگ ادامه خواهد يافت.
با فرسوده شدن سلولها و ركود فعاليت گوارشي و بروز اختلال در دستگاه ادرار (كليه و مثانه) و دستگاه عصبي، به مرور ايام آن جوان تناور
[صفحه 85]
و برومند به پيري ناتوان و زمينگير تبديل ميشود.
امام عليهالسلام ايام اين دوره را با كلمات بديع چنين توصيف ميفرمايد: تني فرسوده، استخواني خشكيده، چهرهاي پژمرده، چشماني گود شده، موهاي سرش ريخته و ناخن هايش ديگر رشد نميكنند و در آخرين روزهاي حياتش به صورت نخستين عهد زندگي خود باز ميگردد، كه ميتوان نام اين برگشت را (حيات معكوس) گذاشت بدين جهت است كه پروردگار متعال در قرآن كريم ميفرمايد آن را كه روزگار درازي رنده بداريم خلقت او را واژگون ميسازيم.
حجامت
حضرت به دنبال سخنان قبلي چنين ميفرمايد: در جملات گذشته به خليفه، خاطر نشان ساختم كه بدن انسان چيست و نيازمنديها و معالجات آن كدام است.
اكنون، هم به منظور تكميل گفتههاي خود از غذاها و دوا ها و برنامههاي عملي انسان كه بايد به خاطر حفظ بهداشت و تأمين سلامتيش انجام دهد، دستور هائي ميدهم:
«حجامت» يك عمل لازم براي بدن انسان ميباشد پس وقتي كه خليفه تصميم به اين كار ميگيرد، لازم است كه از دوازده تا پانزده هر ماه را براي عمل حجامت انتخاب كند چون در ايامي كه ماه به تكامل (بدر) خود نزديك باشد خون در بدن قرار دارد، به اين سبب خون
[صفحه 86]
گرفتن صالح تر و شايستهتر است ولي اگر ماه به ايام آخرش برسد حجامت نكن چون هر چه هلال ماه كوچك شود خون در بدن انسان پرجوش و خروش ميشود، به همين جهت حجامت كردن و خون دادن به صلاح نزديك نيست مگر اين كه مقتضيات مزاجي انسان ناگهان عمل حجامت را ايجاب كند، در اين صورت مانعي ندارد.
در انجام حجامت بايد سنين زندگاني افراد رعايت شود، مثلا يك جوان بيست ساله ميتواند هر بيست روز يك بار حجامت كند، سي سالهها هر سي روز يك بار ميتوانند حجامت را تكرار كنند و همين طور چهل سالهها هر چهل روز يك بار و هر چه بالا رود بايد با اين نسبت انجام شود.
خليفه بايد بداند كه حجامت بر روي رگهاي موئي كه در تمام اعضاي بدن پخش و پراكنده هستند انجام ميشود تا موجب سستي و ناتواني بدن نشود اما عمل «فصد» كه از وريد خون ميجهد، مسلما قواي بدني را كاهش ميدهد و حجامت «نقره» [10] براي سنگيني سر نافع است و همچنين حجامت «اخدعين» [11] ناراحتيهاي چشم و صورت را برطرف ميكند و به جريان خون در عضلات و عروق سر حالت عادي ميبخشد.
گاهي هم عمل فصد به جاي اين حجامتها، از اين عوارض جلوگيري
[صفحه 87]
ميكند، براي علاج «قلاع» [12] گاه و بيگاه از زير چانه خون ميگيرند و حجامت زير چانه براي دردهاي دهان و فساد لثه ها درمان خوبي است و حجامتي كه از ميان دو كتف ميشود بدن انسان را از خفقان و التهاب نجات ميبخشد البته منظور از اين خفقان و التهاب خفقاني است كه از سنگيني معده و زيادي حرارت بدن به وجود آيد.
حجامتي كه روي ساق هاي پا انجام ميشود براي خفقاني كه از امتلاء به وجود آيد، نافع است به علاوه براي دردهاي كهنه كليوي و اختلال مثانه و رحم و به ويژه «ريزش خون حيض» اين حجامت بسيار سودمند است، اما نبايد فراموش نمود كه خونگيري از ساق پا بدن را ضعيف و نحيف ميسازد.
گاهي اتفاق ميافتد كه در اثر اين حجامت غش هاي شديدي به انسان دست ميدهد و يكي ديگر از خواص اين حجامت درمان جوش ها و دمل هاي ناراحت كننده است براي اين كه عمل دردناك نشود، بايد حجامت گير به وسيله شاخي كه بر محل حجامت ميگذارد، ابتدا موضع تيغ را به آهستگي بمكد و بعد عمل مكيدن را شديد سازد، همچنان بر شدت مكش بيفزايد تا موضع تيغ سرخ گونه شود و بايد رعايت شود كه تيغ را به وسيله مالش و زدن روغن نرم كند و بايد رعايت
[صفحه 88]
شود كه تيغ در نرم ترين محل برجستگي حجامت به كار برده شود.
اين مقدمات و شرايط را در عمل هم بايد رعايت كرد تا فصد و حجامت دردآور نباشد.
پس از آن كه فصد و عمل حجامت تمام شد باز هم عمل مالش و روغن مالي تكرار شود مخصوصا پس از خاتمه فصد، بايد بر آن موضع كه بيشتر فرو رفته، چند قطره روغن بچكاند تا شكاف وريد نرم شود و خون به آساني از آن شكاف بيرون آيد نكته مهم ديگري كه فصادها (نيشتر زنندهها) بايد به خاطر بسپارند، انتخاب موضع فصد ميباشد و موضع فصد، هر چه از قسمتهاي كم گوشت بدن انتخاب شود، دردش كمتر و رنجش آسانتر خواهد بود.
عمل فصد روي «حبل الذراع» [13] و «قيقال» [14] از همه جا دردناكتر است زيرا ارتباط اين دو رگ با گوشت بيشتر است ولي «باسليق» [15] و «اكحل» در برابر فصد (نيش فصاد) كمتر درد احساس ميكنند، البته به شرطي كه روي اين دو رگ گوشت نباشد.
معمول است كه پيش از انجام عمل خونگيري موضع نيشتر را با آب گرم بشويند و كمي هم ماساژ بدهند تا جريان خون سريعتر گردد و درد فصد را آسانتر سازد، مخصوصا در فصل زمستان اين شست و شو كه براي
[صفحه 89]
گرم و نرم كردن محل فصد به عمل آيد بايد رعايت شود.
خليفه بايد توجه كند كه فصد و حجامت پس از عمل جماع خوب نيست و بايد ميان جماع و حجامت يا فصد دست كم دوازده ساعت فاصله باشد براي فصد و حجامت روزي را انتخاب كنيد كه آسمان صاف و هوا آرام باشد يعني در روزهاي ابري و طوفاني عمل حجامت و فصد، شايسته نيست به خليفه سفارش ميكنم كه وقتي آرامش مزاج خود را احساس كرد جلو خونريزي را بگيرد و نگذارد ديگر خون بيايد همچنين بلافاصله پس از فصد و حجامت هم حمام نگيرد، زيرا حمام به دنبال حجامت بيماريهايي به وجود ميآورد.
توصيه ميكنم كه خليفه پس از حجامت به فاصلهي نسبتا زيادي خود را با آب گرم بشويد يعني استحمام كند، آن بيماري كه ملازم حمام بدون فاصله ميباشد، تب دردناك (تب مالت) است كه هميشه در بدن خواهد ماند، پس از استحمام بايد موضع فصد را و يا حجامت را به وسيله پارچه كركي يا ابريشمي يا دستمال نخي كه لطيف و نرم بافت باشد، پوشاند بعد هم يك حبه از ترياق اكبر [16] به اندازهي ماش ميل كند.
خوردن اين حب كه حجمش به اندازهي ماش يا عدس كوچك است فقط در فصل زمستان ضرورت دارد ولي در فصل تابستان پس از
[صفحه 90]
حجامت سكنجبين عنصلي [17] كه با شربت معتدل تهيه شده كفايت خواهد نمود.
خليفه ميتواند پس از عمل حجامت و فصد از آب ميوه در فصل ميوه بنوشد و اگر ميوه نيست از شربت بالنگ مصرف كند، در جاهائي كه اين امكانات وجود ندارد، بالنگ را از زير دندانش بگيرد و روي آن جرعهاي آب نيم گرم بنوشد اما در فصل سرما از سكنجبين و عسل استفاده شود، كه اين شربت خليفه را از بيماريهاي خطرناك لقوه و برص و بهق [18] و جذام به ارادهي خداوند متعال ايمن خواهد داشت.
سفارش ميكنم كه پس از حجامت يا فصد آب انار را با مكيدن آن بنوشيد، مكيدن آب انار خون را زنده و تن را با نشاط خواهد ساخت.
باز هم به خليفه توصيه ميكنم كه پس از حجامت و فصد، از خوردن غذاهاي نمك دار تا فاصله سه ساعت پرهيز كنيد، چون اگر اين پرهيز مراعات نشود بعيد نيست كه انسان فصد شده يا حجامت كرده به بيماري «جرب» دچار شود.
پس از حجامت خوراك مناسب آن است كه از گوشتها مخصوصا تيهو استفاده شود و شراب هم همان شراب حلال است كه قبلا گفتم و بدن خود را هم پس از حجامت به وسيله روغن معطر «خيري» چرب نمايد و
[صفحه 91]
بعد هم مقداري آب مشك آلود بر سر خود بريزد.
اگر عمل حجامت در تابستان انجام شود، خوراك «سكباج» و «هلام» و «مصوص» مناسب است و خوبست كه خليفه در اين فصل، پس از حجامت از عطر بنفشه و گلاب و كافور استفاده كنند.
پس از حجامت نبايد بلافاصله به زنان نزديك شد، به علاوه مقرر است كه انسان حجامت شده از حركت زياد و خشم و هيجانات عصبي بپرهيزد. مولا اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ميفرمايند:
«حجامت مايه سلامتي بدن و قوت عقل است».
فن مداوا و معالجه
تدبير درباره وضع عمومي بيمار
يعني پزشك معالج ابتدا به اوضاع عمومي بيمار توجه كند و بعد هم دستور دهد كه وسايل آسايش و راحتي بيمار فراهم شود، يعني محل خواب، اسباب تهويه براي خوابگاه، لطافت لباس و رختخواب او تحت مراقبت و رسيدگي بگيرد.
درمان غذائي
روش تغذيه در بيماران بر حسب تربيت و مزاج ها و نوع بيماري با هم تفاوت فاحش دارند، مثلا شخصي كه به مرض قند مبتلاست نبايد غذاهاي قنددار و نشاسته دار بخورد و شخص مبتلا به بيماري كليه بايد از خوردن نمك محروم شود يا بيمار ديگري كه به اختلال كبد دچار شده
[صفحه 92]
نبايد گوشت و چربي بخورد.
درمان دارويي
كه شامل انواع مختلف داروها ميباشد، امام رضا عليهالسلام در رساله خود راجع به اين قسمت فرموده: براي هر نوع بيماري نوعي از دوا مقرر شده كه بايد به شرح زير رعايت شود.
مداواي بيماري با دواي مناسب
وقتي بيماريها را به گروه نوعي تقسيم ميكنيم و ميبينيم هر گروه يك نوع دواي مخصوص دارند كه از نظر كيفيت و مقدار با انواع ديگر دوا ها تفاوت دارند و اين اختلاف است كه بايد پزشك معالج آن را با موازين طبي انطباق دهد و رعايت نمايد، مثلا «كنين» دواي عمومي مالاريا و سولفور (ارسنيك) داروي بيماري سفليس ميباشد.
رعايت ارتباط عوامل فيزيكي با هم در معالجه بيماران
ما به تجربه مشاهده ميكنيم كه دستهاي از بيماران به ترتيب زير درمان ميشوند: مثلا در چشمههاي معدني حمام ميگيرند يا به وسيله روغنهاي مخصوصي ضماد ميكنند يا ماساژ ميدهند، درمانهاي الكتريكي و حجامت هم از همين نوع درمانها ميباشد.
درمان روحي
عموما اختلال هاي مشاعر و روان را روان پزشكان با روش پسيك آناليز (روان كاري) يا هيپنوتيزم برطرف ميسازند.
[صفحه 93]