پاسخ به:مشاعره رضوی
مشهد از برای تو بقیع می شود از تمامِ شهرها وسیع می شود مهــرِ تو درونِ صندوقی نمی شود آخر الزمانمان سریع می شود
دل برده از بهشت، زوایای مرقدت از بس که در حریمِ تو بوی خدا رسید رحمت در ازدحام حرم موج می زند وقتی نگاه حضرت موسی الرضا رسید
السلام علیک یا ایها الرئوف
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
دل همیشه غریبم هوایتان كرده است
هواى گریه پایین پایتان كرده است
تا ملائک همه پر را حرکت میدادند
دور تو، قرص قمر را حرکت میدادند
به طواف تو زمین بار دگر میچرخد
چون که خدام تو در را، حرکت میدادند
در آسمان شهر، تو پیدا ترین کسی
باید که جای جای شما را طلا کنند من حدس می زنم که دری در بهشت را
هم از برای نام تو باب الرضا(علیه السلام) کنند
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش
آه دوباره حج فقرا آمد هرم حرمیت
حاجت نبود تورا به قربانیت؟
تنگ غروب تو سرزمین خورشید واسه زمین مثل نگین خورشید
تو سینه کبود هفت آسمون شمال شرق سرزمین ایرون
یه گنبد طلایی قشنگه
که اشیونه دلای تنگه
خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود
"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
فراز مأذانه ها ای جماعت گمراه چه می کنید شما بی صدا سخن کوتاه حرام باد اذان موذنی که نگفت دوبار أشهَدُ أنا عَلی ، وَلیُ الله
من آهویی در پی دام تو هستم
کبوتر زخمی بام تو هستم
اگر برانی زدرت نروم من
چرا که من تشنه جام تو هستم
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هرچی خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ، باشم کنار خوان تو
و حق گواست چه شبها صدا نكرده دلم...
كه از حريم شمايم خدا جدا نكند
و از خداي جز اينام دعا نكرده دلم
اگرچه كرببلا رفتهام ولي جايي
چو صحن قدس هنوزم صفا نكرده دلم
من آمدم که باز گدایی کنم تو را اینبار هم به دادِ گدا آشنا رسید یک بار آمدیم طواف حریمتان صدها هزار مرتبه خیرش به ما رسید
صلی الله علیک یا ایها الرئوف
درياي من! درون نگاهت شناورم
بر گنبد زلال ضريحت، کبوترم
مي آمدم کنار تو اي ناجي بزرگ!
هر وقت سقف فاجعه مي ريخت بر سرم
شرمنده ام که اين همه زخم کبود را
هر روز و شب به محضر پاکت مي آورم
مثل کبوتری شده ام جلد خانه ات
خو کرده ام به خاطر آب و دانه ات
هی میخورد هوای عجیبی به گونه ام
هی میکنم دوباره سحر ها بهانه ات