طبق فرموده امیرالمومنین۷یکی دیگر از اوصاف متقین، این است که « لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ»؛ یعنی متقین کسانی هستند که همسایه های خود را اذیت نمی کنند. همسایه های او از وجود این شخص در امان هستند. آیه قرآن میفرماید:
وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لاتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ؛۱
و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید. و به پدر و مادر، نیکى کنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، و همسایه نزدیک و همسایه دور، و دوست و همنشین.
حضرت حق می فرماید: خدا را عبادت کن؛ یعنی در عبادات خود، کس دیگری را شریک نکن، ریای در عمل نکن، عُجب نداشته باش، لله باش، عمل تو لله باشد. اگر مسجد می روی، برای خدا باشد. قرآن می خوانی، برای خدا باشد. نماز می خوانی، برای رضای خدا باشد. خدا محتاج عبادت من و شما نیست، محتاج عبادتهای امیرالمؤمنین هم نیست، محتاج عبادت پیغمبر۹هم نیست. خدا غنی به ذات است. میلیاردها مثل این منظومه را به یک لفظ «کُن» ایجاد می کند۲. این که می گوییم عبادات ما لله باشد، این برای فرمان برداری و اطاعت حق است. خدا مستحق و شایسته پرستش است؛ یعنی سزاوار است که او را اطاعت بکنیم.
——————————
۱.نساء:۳۶.
۲. «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون» (بقره:۱۱۷).
شرک جلی و شرک خفی
بعد می فرماید: «و لاتشرکوا به شیئاً». شرک نیاورید و مشرک نشوید؛ نه شرک جَلی نه شرک خفی. شرک جلی چیست؟ این است که انسان مثل بت پرستها بت بپرستد. این، شرک جلی است. شرک خفی چیست؟ شرک خفی، مثل این است که من منبر می روم، برای اینکه شما خوشت بیاید. این، شرک خفی است. برای خدا نیست و لو در ظاهر می گویند برای خدا است؛ اما نه در حقیقت برای شما منبر رفتم. شما را شریک خدا کردم. اگر پولی به فقیر می دهم تا بگویند:
این چه آدم خوب و دست و دلبازی است، شرک خفی است؛ لکن مؤمنین کسانی هستند که شرک به جا نمی آورند، نه شرک جلی نه شرک خفی. بعد می فرماید: «و بالوالدین احسانا» مؤمنین کسانی هستند که به پدر و مادرشان احسان می کنند. پدر و مادر ما کیست؟ در روایت دارد که حضرت پیغمبر۹ فرمودند: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه؛۳ من و علی دو پدر این امت هستیم». احسان کردن به این پدر چیست؟ به فرمایشات ایشان عمل کنیم. هر چه ائمه اطهار:فرمودند، بگوییم: چشم. احسان به آنها پیروی از فرمایشات آنها و تبعیت از اوامر و نواهی آنها است. این یکی از معانی «و بالوالدین احسانا» است که البته که اینجا حرف زیاد است.
بعد می فرماید: «و الجار ذی القربی». به همسایه خود هم باید احسان بکنی. دو گونه همسایه داریم، یکی همسایه خانه، که درباره حقوقش روایتهایی دارد و در آیه شریفه هم هست. همسایه دیگری هم هست که بعد یه توضیح آن می پردازیم. بعضی از همسایه ها، یک حق بر گردن انسان دارند. طبق قرآن عرض می کنم. بعضی از آنها دو حق بر گردن ما دارد و بعضی سه حق دارند. همسایه ای که مسلمان باشد و از بستگان من باشد، سه حق دارد؛ یک حق همسایگی، یک حق اسلام و یک حق خویشاوندی. بعضی از همسایهها دو حق دارند؛ مثلا هم مسلمان است و هم همسایه من؛ اما دیگر فامیل من نیست. این، دو حق بر گردن من دارد؛ حق همسایگی و حق اسلام. یک همسایه هم هست که فقط همسایه است، نه خویش و قوم من است و نه مسلمان؛ مثلا یهودی یا کافر است. این، یک حق دارد که حق همسایگی است.
روایات مفصلی از اهل بیت عصمت و طهارت:درباره همسایه رسیده است. روایت از نبی اکرم۹است که فرمودند:
وَ أَحْسِنْ مُجَاوَرَهَ مَنْ جَاوَرَکَ تَکُنْ مُؤْمِنا؛ ۴
اگر می خواهید مؤمن باشی، با همسایه خود نیکی کن.
همسایه حدود پنجاه حق دارد. چند روایات مربوط به همسایه را خدمتتان عرض می کنم:
نبی اکرم۹فرمودند:
مَا زَالَ جَبْرَائِیلُ یُوصِینِی بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ یُوَرَّثُ بِشَیْءٍ؛ ۵
جبرئیل به قدری سفارش همسایه را به من کرد که من گمان کردم همسایه از همسایه ارث می برد.
چند روایت به همین مضمون از نبی اکرم۹رسیده است.
روایت از نبی اکرم۹است:
حرمت همسایه مثل حرمت مادر انسان است . ۶
——————————
۳.بحارالأنوار، ج۱۶ ، ص۹۵.
۴. أمالیللصدوق، ص۲۰۱؛ امالیللطوسی، ص ۱۲۰.
۵. مستدرکالوسائل، ج۸ ، ص ۴۲۲.
۶.کافی، ج۲ ، ص۶۶۹.
یک نفر به نبی اکرم۹عرض کرد: «یا رسول الله! می خواهم خانه بخرم. کدام محله بهتر است؟» حضرت فرمودند: «الجوارُ ثُمَّ الدّارُ و الرَّفیقُ ثُمَّ السَّفَرُ»۱.همسایه خود را اول ببین کیست، بعد خانه را انتخاب کن. اول همسایه، بعد خانه. در ادامه روایت دارد که : «الرفیق ثم السفر»؛ یعنی اگر به مسافرت می خواهی بروی، ببین همسفرهایت چه کسانی هستند. اول رفقا را انتخاب بکن، بعد سفر خود را شروع کن. در روایات دارد که شخصی به محضر حضرت رسول۹آمد و از همسایه خود شکایت کرد. حضرت فرمودند: «با او بساز، طوری نیست.» چند روز بعد، دوباره آمد و دوباره شکایت کرد. حضرت دوباره فرمودند: «برو با او بساز، طوری نیست». دفعه سوم آمد و باز از همسایهاش شاکی بود. حضرت به امیرالمؤمنین۷و حضرت سلمان و مقداد فرمودند: « در مدینه بگردید و فریاد بزنید: لعنت خدا و لعنت ملائکه بر کسی است که همسایه اش را اذیت کند.»
در روایت دیگری دارد که یک شخص به محضر نبی اکرم۹آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! فلانی، روزه می گیرد، نماز شب هم می خواند، صدقه هم میدهد؛ اما همسایه های خود را هم اذیت می کند». حضرت فرمودند۲: «در این شخص، چیزی نیست او اهل آتش است». در روایت دیگری حضرت فرمودند: «همسایه داری، باعث زیادی روزی میشود»۳. اگر می خواهی رزق و روزیات توسعه پیدا کند، به همسایه هایت نیکی کن. اثر وضعی احسان به همسایه این است که رزق و روزی زیاد می شود. روایت از نبی اکرم۹است که می فرمایند: «همسایه داری، موجب آباد شدن شهرها و زیاد شدن عمرها می شود.»۴
——————————
۱.مستدرکالوسائل، ج ۸، ص ۲۱۰.
۲. بحارالأنوار، ج ۶۸ ،ص ۳۹۴.
۳.کافی، ج ۲ ،ص ۶۶۷.
۴.همان، ج ۲ ،ص ۱۰۰.
برخی از حقوق همسایه
حضرت سجاد۷ در رساله الحقوق می فرمایند که وظیفه شماست که آبروی همسایه ات را حفظ بکنید. اگر نزد شما آمد، احترامش کنید. در هر حال، مدد کار او باشید، در پی عیب جویی او نباشید. هر کسی یک نقصانی و یک نقطه ضعفی دارد. در مقام نباشید که عیب های او را بفهمید. برای پیدا کردن عیبهای او کنجکاوی نکنید. اگر عیبی از او شنیدید، آن عیب را بپوشانید و افشا نکنید. در سختی ها او را وامگذارید. اگر مشکلاتی برایش پیش آمد، مشکلات او را حل کنید. اگر خدا نعمتی به او داد، بر او حسد مبرید. اگر اشتباهی از او سر زد، از اشتباهات او چشم پوشی کن. نادانیهای همسایه ات را نا دیده بگیر. اگر کسی غیبت همسایه ات را کرد، روی آتش ها آب بریز. بگو: «آقا اینطوری نیست. همسایه ما شخص خوبی است». آبروی او را حفظ کن. اگر غیبت او را کردند، غیبت او را رد کن. این هم از وظایف ما در برابر همسایه مان است. دشمنهای او را به او معرفی کن. اگر من فهمیدم کسی دشمن او است، به او بگویم: «حواست جمع باشد؛ با تو خرده حساب دارد». بعد حضرت سجاد می فرمایند: «نیکویی به همسایه، سبب زیادتی عمر است»۵.
روایتی از حضرت نبی اکرم۹است می فرمایند: اگر همسایه کمک خواست، او را یاری کن. اگر قرض خواست، به او بده و اگر نیازمند شد، به او ببخش. اگر به او قرض دادی، بعد دیدی مثل اینکه برای او مشکل است قرضش را پرداخت بکند؛ به او ببخش. اگر خیری به او رسید، تبریک بگو؛ مثلاً مسافرتی رفت یا خدا به او فرزند داد یا عروسی کرد، برو به او تبریک بگو. اگر مریض شد، به عیادتش برو. اگر به او مصیبت رسید، به او تسلیت بگو. اگر فوت کرد، به تشییع جنازه او برو. دیوار خانه ات را بدون اجازه او بلندتر نکن. اگر میوه خریدی، به او هم هدیه کن و گرنه پنهان کن تا بچه های او نبینند. با دود خانهات، همسایه ات را ناراحت نکن۶.مطلب دیگر این که اگر به همسایه داخل خانه همسایه خود نگاه کرد، چه حکمی دارد؟ روایت از نبی اکرم۹ است که فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَرِهَ لِی سِتَّ خِصَالٍ وَ کَرِهْتُهُنَّ لِلْأَوْصِیَاءِ…..وَ التَّطَلُّعَ فِی الدُّور؛۷
حرام است برای انسان که در خانه همسایه نگاه بکند. اگر در خانه باز است و میخواهی رد بشوی، سرت را زیر بیانداز و برو. چه کاری به داخل خانه همسایه داری؟ اگر به پشت بام رفتی، حق نداری در خانه همسایه خود نگاه بکنی. اگر خدای ناخواسته کسی از دیواری یا از پنجره بخواهد در خانه همسایه نگاه بکند و همسایه مثلاً تیری به مغز او زد و آن را متلاشی کرد، خون او هدر است. باید نگاه نمیکرد. حق نگاه کردن نداشت .
روایت از پیغمبر اکرم است که فرمودند: مَنِ اطَّلَعَ عَلَى مُؤْمِنٍ فِی مَنْزِلِهِ فَعَیْنَاهُ مُبَاحَهٌ لِلْمُؤْمِنِ فِی تِلْکَ الْحَال؛۸
——————————
۵.رساله حقوق؟؟؟؟، منلایحضرهالفقیه ، ج ۲، ص ۶۲۳؛ وسائلالشیعه، ج۱۵، ص ۱۷۷.
۶. مستدرکالوسائل، ج ۸ ، ص ۴۲۴.
۷.منلایحضرهالفقیه ، ج ۱، ص ۱۸۸.
۸. وسائلالشیعه، ج۲۹ ، ص ۶۷.
اگر کسی عمداً در خانه مؤمنی نگاه کرد و آن مؤمن هم فهمید و با تیر، چشم او را کور کرد، چشم او هدر است، خون او هدر است. حق نداشت این کار را بکند. علاوه بر این، عذاب آخرت او هم جدا است.
حضرت امیرالمؤمنین۷می فرمایند: وَ نَهَى أَنْ یَطَّلِعَ الرَّجُلُ فِی بَیْتِ جَارِهِ؛۱
پیغمبر۹نهی کرد که کسی به خانه همسایه خودش نگاه بکند و از آن اطلاع پیدا کند.
خلاصه اینکه اگر عمل به آداب شرع مقدس می کردیم، وضعمان بسیار بهتر از این بود. امام زمان۷که می آیند، همه این مطالب را پیاده می کنند.یک کسی به در خانه رسول خدا۹آمد و خواست از سوراخی داخل خانه حضرت را نگاه کند. حضرت فرمودند: «این شخص را پید بکنید، تا حساب چشمهای او را برسم.» او هم فرار کرد که روایت آن، مفصل است۲. اگر دوستان خواسته باشند روایات این موضوع را ببیند، مرحوم مامقانی -اعلی الله مقامه الشریف- در مرآت الکمال آوردهاند. من هم از آنجا یادداشت کردهام که بسیار مفصل است یک مقدار کمی از آن را هم مرحوم شهید دستغیب – اعلی الله مقامه الشریف- در گناهان کبیره خود نقل کردهاند. یک مقداری از آن را هم مرحوم مجلسی -اعلی الله مقامه الشریف- در حلیه المتقین نقل کردهاند. مقداری از آن را هم در تفاسیر ذیل همین آیه شریفه نقل کردهاند. خدا هم دوستانی دارد. این طور نیست که فقط شما دوستانی دارید؛ خدا هم دوست دارد. در مرحله اول، اهل بیت عصمت و طهارت: هستند. دوستان و احبای خدا، مراتبی دارند. ما هم دوستان خدا هستیم. همه ما از رفقای خدا هستیم؛ چون خودش در قرآن فرموده «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه»۳. خدا اول محبت شروع کرد. ما که او را نمی شناختیم. اصلاً نمیدانستیم او کیست؟ خداوند ما را آفرید و ارتباطی بین خودش و ما قرار داد. او اول اظهار محبت و دوستی کرد، ما هم در ادامه با او دوست شدیم. ما هم او را قبول داریم. قربان او هم برویم. خدا است دیگر!
——————————
۱. منلایحضرهالفقیه ، ج ۴ ، ص ۱۳.
۲. کافی، ج ۷، ص ۲۹۱.
۳.مائده:۵۴.
نیروهای درونی انسان
خداوند -جلت عظمته- وقتی آدم را آفرید، دو نیرو در وجود او آفرید؛عقل و نفس. یا به تعبیر دیگر نور و ظلمت یا حق و باطل. این دو نیروی خیلی قوی را در وجود آدم آفرید. عقل و نفس خواستند گلاویز بشوند. خدا یک نیروی اضافه برای عقل فرستاد، تا کمک عقل باشد و عقل، بر نفس غالب بشود. نفس هم گفت: «خدایا! تو برای عقل، نیرو فرستادی؛ پس من چه کنم؟» حضرت حق گفت: «این نیروها هم مال تو». این دو تا قدرت و دو تا سلطان، در وجود حضرت آدم جلوه گر شد۴. این ها مشغول زد و خورد شدند تا نوبت به من و شما رسیده است. این دو تا نیرو با قدرتهای خود، همه جا هستند. عقل با نیروهای خود، نفس هم با نیروهای خود در وجود ما هستند. فوراً شیطان هم به کمک نفس آمد. گفت: «نترس. من با تو هستم. لشکر هم که داریم؛ لذا عقل را از بین میبریم». خدا دید عجب! حالا عقل، محکوم می شود. انبیا را برای کمک به عقل فرستاد. پس همه انبیاء آمده اند که کمک عقل باشند و ما را از دست نفس اماره و هوا و هوس نجات بدهند. پیغمبرها، همه برای این آمدهاند که ما را تهذیب و اصلاح بکنند.
دلیل و برهان این مطلب، آیه شریفه است:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین؛۵
خداوند بر مؤمنان منت نهاد نعمت بزرگى بخشید هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند.
صریح قرآن است که حضرت حق می فرماید: من بر سر اولادهای آدم منت گذاشتم که انبیا و پیغمبرها را فرستادم، تا اینها کمک عقل آنها باشند و آنها را راهنمایی بکنند، تا مغلوب و مقهور نفس قرار نگیرند و سعادت و تکامل نصیب آنها بشود. این آیه شریفه در سوره جمعه است که :
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛۶
او کسى است که در میان جمعیتِ درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مىخواند و آنها را تزکیه مىکند و به آنان کتاب [قرآن] و حکمت مىآموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
——————————
۴. ر.ک: اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، ج۱ ، ص ۱۰.
۵.آل عمران:۱۶۴.
۶.جمعه:۲.
خدا پیغمبر اکرم را فرستاد. تا مردم را با خدا آشنا کند، آن ها را موحد بکند، در توحید صفات، توحید ذات و توحید افعال، به مرتبه عالیه برساند و آنها را سیر بدهد تا ترقی بکنند و در عالم برزخ و عالم قیامت، هر یک برای خود شخصیتی باشند. خدا پیغمبر را فرستاد که آیات خودش را و مراتب توحید را به مردم بیاموزد و مردم را از شرک جلی و خفی نجات بدهد. پیغمبرها آمدند که ما را از موهومات نجات بدهند. یادمان بدهند که برای خدا باشیم و با او معامله کنیم. هر کس با غیر خدا معامله بکند- به جان امام زمان ضرر کرده است. اگر مسجد می سازی، برای خدا بساز، لله باشد. مزد خود را هم از او بگیر. مردم هرچه می خواهند بگویند، بگویند؛ تو کار را برای خدا بکن، لله بکن، افشا کردن آن، با خداست. امتحان کن. حالا «الکلام یجرّ الکلام»۱ شد؛ اما اشکالی ندارد.
——————————
۱ . این عبارت معادل عبارت «حرف حرف می آورد» است که در زبان فارسی می گوییم.مولف
اسرار یک رؤیای عجیب
یکی از پیغمبرها شب خواب دید و در خواب به او وحی شد. خواب پیغمبرها، غیر از خواب من و شما ها است. ما می گوییم خواب حجت نیست؛ اما برای من و شما حجت نیست. خواب سه قسم است که دو قسم آن حجت نیست. البته حالا به اقسام خواب، کاری نداریم؛ اما به هر حال، خواب پیغمبرها، حجت و مثل وحی است. وحی، اقسامی دارد که برای انبیا یکی از آنها خواب است. این پیغمبر خواب دید که فردا صبح که از منزل بیرون می روی، اولین چیزی را که دیدی، باید بخوری. دومین چیزی را که دیدی، باید آن را پنهان کنی و سومین چیزی را که دیدی، باید آن را پناه بدهی. چهارمین چیزی را هم که دیدی، آن را محروم نکن. فردا صبح از خانه بیرون آمد و دید کوه بسیار بزرگی روبروی او است. گفت: «عجب! من این کوه را بخورم؟» چطور بخورم؟ مقداری فکر کرد و گفت: «دستور حق است؛ می روم می خورم». هر چه به آن نزدیک شد، دید آن کوه، کوچک شد و کوچک شد، تا اینکه رسید کنار آن و دید یک لقمه شد. آن را در دهان گذاشت. دید بسیار لذیذ است . دومین چیزی را که دید، یک تشت طلایی بود. گفت: «وظیفه ما است که این را پنهان کنیم». زمین را حفر کرد و این تشت را زیر خاک پنهان کرد. دید که تشت، بالا آمد. گفت: « من بیش از این مأموریت نداشتم. من مأموریت داشتم این تشت را پنهان کنم و پنهان هم کردم. دیگر وظیفه ای ندارم». به راهش ادامه داد. از ذکر سومی و چهارمی هم فعلاًمی گذریم. شب که شد، گفت: «خدایا! قضیه چیزهایی که امروز به ما نشان دادی، چه بود؟» خدا فرمود: آن کوهی که دیدی و بعد کوچک و شیرین شد، غضب است. وقتی غضب می کنی، کنترل کردن آن برای تو خیلی مشکل است؛ لکن اگر خودت را کنترل کردی، و این ناراحتی و غضب خود را هضم کردی، برای تو بسیار لذت بخش است. روایت دارد همینکه غضب کردی، اگر ایستاده ای، بنشین و اگر نشسته ای، بلند بشو. اگر ایستاده ای، راه برو. یا کسی آب سرد بخور. انسان، باید غضب خود را کنترل کند و بترسد از آن موقعی که خدا بر انسان غضب می کند. وقتی که غضب بر انسان عارض می شود، شیاطین اطراف او را محاصره می کنند و مرتب او را وسوسه می کنند که بزن، بکش، فحش بده؛ لکن اگر یک مقدار آب سرد خوردی یا تغییر حالت دادی، این حالت تو سبک میشود.دومی چه بود؟ آن تشت طلا در واقع، عمل صالح است. خدا می فرماید: عمل صالح خود را مخفی بکن، من آن را ظاهر می کنم۲.
انبیا آمدند تا انسان را با خدا مرتبط کنند؛ یعنی علاقهای را که بین صانع و مصنوع، علت و معلول، خالق و مخلوق هست، قوی بکنند. یکی دیگر از کارهای پیغمبرها این است که انسانها را پاک کنند، صفات حمیده و صفات رذیله را برای آنها بگویند و راه تحصیل صفات حمیده را آموزش دهند و آثار و نتایج صفات رذیله را به آنها بگویند. خلاصه راه بهشت و جهنم را نشان بدهند. هر صفت رذیله ای که در وجود من هست، یک درجه ظلمت است. با وجود این صفت، یک حجاب ظلمانی در اطراف من پیچیده شده است. اگر ده تا از صفات رذیله را داشته باشم، ده حجاب، دور من پیچیده شده و ظلمت، من را گرفته است. پیغمبر آمد تا این حجابها را عقب بزند و نور ولایت را در وجود تو جلوه گر بکند. عقل که سلطان وجود ما است، زمام کار را بگیرد. فرمانروای وجود من و شما عقل باشد، نه نفس باشد. بعد می فرماید: «و یعلمهم الکتاب و الحکمه». تعلیم و تعلم در مرتبه دوم قرار گرفته است. اول، تزکیه قرار دارد و بعد تعلیم و تعلم. اگر اول، تعلیم و تعلم شد، دیگر تزکیه فایده ندارد. اگر می بینید بعضی از محصلین انحرافاتی دارند، مربوط به این است که تزکیه نشدهاند. خدا به پیغمبر می گوید: «یزکیهم و یعلمهم». اول خودش را پاک بکند، صفات رذیله را از وجودش بیرون بریزد، بعد برای درس خواندن اقدام کند و مراتب علمی را طی کند. بعضی ها تزکیه نکرده، چهار کلمه یاد می گیرند؛ سپس مایه گمراهی دیگران می شوند.
——————————
۲.عین الحیوه، ص ۵۲۱؟؟؟؟
انواع وجود در انسان
انسان، چهار وجود دارد؛ یک وجود جمادی دارد؛ یعنی مثل جمادات که عرض و طولی دارند، عمق و وزنی دارند، ما هم همین طور هستیم. طولی و عرضی داریم و عمقی و وزنی. این را وجود جمادی می گویند. این یک نوع از وجودهای من و شما است. این وجود، ارزشی ندارد. انسان، یک وجود نباتی هم دارد؛ یعنی مانند نباتات که حیات و رشد و مرگ دارند و ترقی می کنند، انسان هم حیات و رشد و مرگ دارد. به این، روح نباتی می گویند. یک وجود حیوانی هم داریم. حیوانات، نقل و انتقال دارند؛ من هم دارم. غضب دارند؛ من هم دارم. محبت دارند؛ من هم دارم. پس تا به حال، انسان دارای وجود جمادی، وجود نباتی و وجود حیوانی شد. یک وجود چهارم هم به نام وجود انسانی دارد. وجود انسانی، درک کلیات است. کلیات را درک می کند. جزئیات را به کلیات بر می گرداند، استنباط می کند، خیر و شر آینده و گذشته را تمییز میدهد. این، مختص به خود انسان است. این مربوط به چیست؟ مربوط به روح ملکوتی او است. این وجود، به انسان ارزش می دهد. ارزش انسان، به وجود انسانی اوست. وقتی که انسان مُرد، آن سه وجود از بین میرود و فقط همین وجود ملکوتی و انسانیت برای او می ماند. ارزش ما به روح ملکوتی است، نه روح حیوانی. خیلی از حیوانات، از من و شما قوی تر و بزرگتر و بهتر هستند؛ نباتات و جمادات هم همین طور. پس ارزش من که حضرت حق می فرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین»۱ به واسطه این روح ملکوتی است۲ .
باید بدانیم ا این روح هم مثل جسم است. همین طوری که جسم من صحت و مرض دارد، خواب و بیداری دارد، روح هم همین حالات را دارد. اگر انسان فاسد بشود، این روح او مریض شده است. این بدن چیزی نیست آقا.این یک سلول گوشتی است. حقیقتِ من، این بدن گوشتی که اینجا نشسته، نیست. حقیقت من، آن روح ملکوتی است که روح چهارم باشد. آن که در وجود من، حکم فرما و محرک من است و به من ارزش میدهد، روح ملکوتی من است. آن است که ارزش دارد.آن روح هم مریض می شود. اگر مریض شد، چه باید کرد؟ باید به سراغ طبیب رفت. همین طور که بدن من اگر مریض شد، به سراغ دکتر می روم، آن روح هم اگر مریض شد، دکتر دارد. دکتر او چه کسی است؟ انبیا و اولیا و علمای با عمل، دکتر روح هستند. باید به سراغ اینها رفت و روح را معالجه کرد؛ لذا حضرت حق می فرماید:
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکىَ*وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلى ۳؛
آن کس که مرضهای روحی خود را اصلاح و معالجه کرد، رستگار شد.
برادرها! نتیجه مطلب، اینکه همه ما آن روح چهارم را داریم و روح بعضی ها مثل من، یک مقداری ضعیف تر و شما روحتان قوی تر است. به هر حال، این روح در وجود ما هست؛ لکن مریض است و مرض او را هم می شود معالجه کرد. با چه چیزی؟ با دکتر. دکتر چه کسی است؟ خدا. خداوند فرمود:
یا عباد الله أنتم کالمریض و الله رب العالمین کالطبیب فصلاح المریض فیما یعلمه الطبیب و یدبره به، لا فیما یشتهیه المریض و یقترحه؛۴
ای بندگان خدا شما مانند مرض هستید و خداوند هستی مانند طبیب و صلاح مریض در آنچیزی است که طبیب دستور می دهد نه در آنچه که مریض میل دارد و درخواست می کند.
شما همه مریض هستید و من هم طبیب هستم. خدا دکتر است آقا. اگر می خواهی روح تو پاک و منزه بشود، این عمل را بکن. بین خود و خدای خودت یک توبه از اعمال گذشته بکن. به جان امام زمان قسم! راه آن، همین است. راه دیگری به نظر من نمی رسد. اگر هم باشد، من خبر ندارم. یک توبه از اعمال گذشته بکن، یک تصمیم بگیرم که دیگر از این غلطها نمی کنم، دیگر گناه نمی کنم. امیدوار باش. حضرت عیسی خواست بین خدا و شیطان، آشتی بدهد. خدا گفت: «شیطان بیاید، بگوید: خدایا! من اشتباه کردم؛ من را ببخش»۵. خدا فرمود: «اگر این را گفت، همه خطاهای را می بخشم»؛ اما شیطان قبول نکرد. آن وقت مگر من و شما چه کردهایم که بدتر از عمل شیطان باشد؟ حالا گناهی هم کردهایم، اشتباهاتی کردهایم؛ و لو خیلی باشد، بگو: «خدایا! من آمدم». به جان امام زمان قسم! خدا می گوید: «خوش آمدی آقا!» یکی از معانی إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ۶ . این است۷.
باید از اعمال گذشته توبه بکنم و تصمیم هم بگیریم که تا زنده هستم، دیگر گناه نکنم. اگر هم شیطان فریبم داد و گناه کردم، استغفار میکنم. این کار را هم بکنم و مأیوس نشوم. توبه از اعمال گذشته و تصمیم بر ترک گناه در آینده را جدی بگیرم و از این تاریخ، واجباتم را سر وقت به جا آورم و محرمات را هم ترک کنم. حق الناس هم اگر بر گردن من هست، تصمیم می گیرم که بپردازم. و در نهایت توسل به امام زمان۷. این، راه نجات است.
——————————
۱.مومنون:۱۴.
۲. حجر:۲۹.
۳.اعلی:۱۴و۱۵.
۴.تفسیرالإمامالعسکری، ص ۴۹۴.
۵. انجیل برنابا، به نقل از آیت الله بهجت;در پایگاه اینترنتی قرآن مرحوم.
۶. «به یقین پروردگار تو در کمینگاه است» ( فجر:۱۴).
۷.روح المعانی ، ج۱۵، ص ۳۴۰.
جهاد با نفس
در روایات دارد که روزی اصحاب نبی اکرم۹از جنگی بر می گشتند. در راه برگشت حضرت به اصحاب فرمودند:
مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِیَ الْجِهَادُ الْأَکْبَر؛ ۱
آفرین باد به قومی که جهاد کوچک را انجام دادند و جهاد بزرگ بر عهده ایشان باقی ماند.
عرض کردند: «یا رسول الله! ما با کفار و مشرکان جنگیدیم و کشته و زخمی شدهایم. آیا این جهاد اصغر است؟! پس جهاد اکبر چیست که بالاتر از این است؟» حضرت فرمودند: «جهاد با نفس است».
جهاد اکبر این است که نفس، می خواهد تو را به طرف دنیا بکِشد؛ اما تو نمیروی. می خواهد تو را به طرف غیبت بکشد؛ اما تو نمی روی. می خواهد تو را به طرف حسادت با همسایه و رفیق بکشد؛ اما تو نمیروی. این مهم است. این، جهاد با نفس است. چرا جهاد با نفس، اکبر است و بزرگتر از جهاد در میدان جنگ، است؟
یک جهت آن، این است که جهاد با کفار، یک روز و دو روز است، یک هفته و دو هفته است یا مثل جهاد ما با صدام، هشت سال است؛ اما در آخر تمام می شود؛ ولی جهاد با نفس، همیشه و هر شب و روز هست. جهاد اصغر، آتش بسی دارد؛ اما جهاد با نفس، آتش بس ندارد. مؤمن لحظه به لحظه باید در مقام مبارزه با نفس باشد؛ غیبت نکند، تهمت نزند، خیانت ناموسی نکند، چشم چرانی نکند، مال کسی را به یغما نبرد. این، مهم تر است.
یک جهت دیگر اینکه در جهاد اصغر، یک عده به خط مقدم می روند و یک عده پشت خط هستند و همه آنها هم مجاهد هستند؛ اما من که می خواهم با نفسم مبارزه کنم، همیشه در خط مقدم باید بایستم و مبارزه بکنم؛ لذا این، جهاد اکبر است.
جهت دیگر اینکه، اگر من به جنگ رفتم و شهید شدم، قضیه تمام می شود و من به مرتبه شهادت می رسم که یک مرتبه خاص دارد؛ لکن مرتبه جهاد با نفس، خیلی بالاتر از شهدا است:
یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ*ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً*فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى*وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ*۲
تو اى روح آرامیافته! *به سوى پروردگارت بازگرد؛ در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است *پس در سلک بندگانم درآى *و در بهشتم وارد شو *
——————————
۱.کافی، ج ۵، ص ۱۲.
۲.فجر:۲۷- ۳۰.
مقام آیت اللهشیخ محمد حسین نجفی مسجد شاهی;
آیت الله آقا شیخ محمد حسین نجفی مسجدشاهی، مال همین شهر خود ما اصفهان بوده و خیلی وقت هم نیست که فوت کردهاند. صد و خرده ای سال قبل از این، زندگی میکرده و خیلی خیلی فوق العاده بودهاند. من نمی خواهم حالات ایشان را عرض کنم. فقط یک داستان آن را می خواهم بگویم. ایشان مرجع تقلید بودند و در مسجد امام، نماز می خواندند و تا آخر میدان، جمعیت پشت سر ایشان به نماز میایستاد. ایشان فوت می کنند. برادر او توسلات پیدا می کند، تا درباره برادرش خواب ببیند. بعد از مدتی که توسل پیدا می کند حضرت رسول۹را در خواب می بیند و عرض می کند: «یا رسول الله! شیخ انصاری اهل نجات است؟» حضرت میفرمایند: «که بله، به واسطه محبت ما نجات پیدا کرد». در مورد تعدادی از علمای دیگر سؤال می کند. حضرت برای همه میفرمایند که به واسطه محبت ما نجات پیدا کرد. سؤال می کند: «اخوی من، آقا شیخ محمد حسین اهل نجات است؟» حضرت میفرمایند: «او برخدا وارد شد و هر چه خواست، خدا به او داد». ۳
من و شما هم به این مقام می توانیم برسیم. می توانیم طوری عمل بکنیم که قبرمان یک چاهی از چاههای جهنم باشد یا باغی از باغهای بهشت.۴ ببین برای خودت چه کار داری می کنی عزیز من!
به جان امام زمان۷هر عملی را که ناصری انجام میدهد، حتی دستی که اینجا تکان می دهد، می نویسند. خدا، هم عکس برداری میکند، هم می نویسد، هم برای اعمال و رفتار من شاهد می گیرد. دو آیه می خوانم و بحث را تمام میکنم:
آیه شریفه می فرماید:
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً؛۵
گوش و چشم و دل، همه مورد سوال واقع میشوند.
صریح قرآن است که خداوند می فرماید: از گوش تو می پرسیم چرا غیبت شنیدی؟ چرا تهمت گوش کردی؟ چرا فحش ها را شنیدی؟ چرا ساز و آواز شنیدی؟ پیغمبر۹فرمودند: موقعی که به معراج رفتم، دیدم اشخاصی را خواباندهاند و میخ های آهنی و آتشین در گوشهای آنان فرو می کنند و از آن طرف در میآورند. علت را از جبرئیل پرسیدم؛ جواب داد: «اینها ساز و آواز، گوش می دادند»۶. از گوش خود لذت حرام می بردند؛ حالا هم باید عذاب گوش خود را بچشند. مضافاً به ضررهایی که برای اعصاب دارد. کتابهایی را که درباره ضررهای موسیقی نوشته شده است، مطالعه کن عزیز من! ببین بزرگان و اهل فن چه کتابهایی در مذمت ساز وآواز نوشته اند. ببین برای اعصاب و معده تو چقدر ضرر دارد! اگر شرع مقدس می گوید: حرام است، با عینک ذره بینی دیده و اینها را به من گفته است، و الا اگر من به ساز و آواز گوش بدهم، چه ضرری به خدا می زند؟ و اگر گوش ندهم، چه نفعی به او می رسانم؟ نفع و ضرر، مال من است. آنچه را که خدا حرام کرده است، برای من یا برای اجتماع، ضرر دارد. آنچه را هم که واجب کرده، نفع آن برای خود من یا برای اجتماع است.
——————————
۳.؟؟؟؟
۴. «إِنَّ الْقَبْرَ لَرَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ أَوْ حُفْرَهٌ مِنْ حُفَرِ النَّار».(بحارالأنوار، ج ۶ ، ص ۱۵۹).
۵.اسراء:۳۶.
۶.؟؟؟؟
حضرت حق می فرماید: از چشمهای تو هم سؤال میشود که چرا نگاه کردی؟ یک نواری، در گوش من است. یک نوار هم در چشم من است، یک نوار در دست من است. یک نوار در پای من است. همه نوار دارند که فیلم می گیرند و پس فردا میگذارند. حتی اتفاقات قلب را هم ثبت میکنند. حق نداری مطالب غیر مشروع را حتی در قلب خود بگذرانی. از قلب تو هم می پرسند که چرا درباره فلانی بد فکر کردی؟
در آیهدیگر می فرماید: «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعین»۱. عجیب است! حضرت حق به ذات خدا قسمت می خورد که از تمام مردم سؤال می شود درباره آنچه که عمل کردهاند. هر کس هر چه عمل کرد، خدا از او می پرسد که چرا این عمل را انجام دادی؟ چرا فلان روز، به فلان جا رفتی؟ چرا فلان جا نرفتی؟ چرا فلان حرف را زدی؟ چرا نزدی؟ همه اینها سؤال می شود. خیلی وضع ما خراب است آقا! اما میتوانیم در این دو روز مانده از ماه مبارک، کارمان را اصلاح کنیم. به جان امام زمان! برو در خانه او. بدان که مقصر هستی و کلاهت پس معرکه است؛ پس از آن، رفتن آن آسان است.
آیه دیگر می فرماید:
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ؛۲
انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد، مگر اینکه همان دم، فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت[ و ضبط آن] است.
هر چه بگویی، این دو ملک مینویسند. فحش بدهی، ذکر بگویی، صلوات بفرستی، هر چه گفتی، اینها می نویسند. صریح آیه شریفه است. روز قیامت که می شود، پرونده ها را به دست ما می دهند. روز قیامت دیگر همه باسواد می شوند. وقتی پرونده ناصری را به دست او می دهند، نگاه می کند و این حرف را میزند:
یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها؛ ۳
وای بر من! نویسنده این پرونده که بوده است که همه جزئیات و کلیات را نوشته است؟!
در آیه دیگری می فرماید که: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ۴ حضرت حق می فرماید: ببین برای فردای خود چه می فرستی؟ اینجا که هستی، نگاه کن برای برزخ و قیامت خود چه چیزی جلو می فرستی؟ هر چه بفرستی، آنجا برای تو موجود است.
چند جزء از آیات قرآن درباره عالم قیامت و هشدار به این مطالب است. خلاصه اینکه اعمالی که انجام می دهیم، هم فیلم از ما بر میدارند، هم نوار از ما می گیرند، هم شاهد برای ما می گیرند. خود شب و روز هم شاهد هستند. روایات آن را مرحوم مجلسی – اعلی الله مقامه الشریف- در جلد هفدهم بحار الانوار مفصل نقل کردهاند. صبح به صبح که می شود، روز به ناصری می گوید: «فَقُلْ فِیَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً»؛۵ یعنی، در من حرفهای خوب بزن، کارهای خوب بکن. من روز قیامت می آیم برای تو شهادت می دهم. شب هم که می شود، همین حرف را به ناصری می زند. شب می گوید: « کارهای خوب در من بکن، حرفهای خوب بزن، حرکات نیکو داشته باش. من روز قیامت برای تو شهادت می دهم». خود زمین که من روی آن اعمال انجام دادهام، می آید شهادت می دهد. ائمه اطهار و امام زمان۷اعمال ما را می بینند و شهادت می دهند. در آیه شریفه است که: «وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ»۶ ما می توانیم همه اینها را با یک شب در خانه خدا رفتن و یک «یا الله» گفتن و یک معذرت خواهی و استغفار بایگانی کنیم. پرونده هفتاد ساله ناصری، یک دفعه بایگانی می شود. «با کریمان کارها دشوار نیست». موقع افطار میلیون، میلیون، خدا می بخشد بر سر سفره افطار که نشستی، بگو: «خدایا! من نفهمیدم، اشتباه کردم، غلط کردم. به من توفیق بده». خدا میبخشد.
——————————
۱.حجر:۹۲.
۲.ق:۱۸.
۳.کهف:۴۹.
۴.حشر:۱۸.
۵.کافی، ج ۲ ، ص۵۲۳.
۶.حج:۷۸.