سهراب سپهری یکی از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. سبک وی طرفداران زیادی در ایران دارد و اشعارش به چندین زبان دنیا ترجمه شده است. این هنرمند متواضع، که فرهنگ، هنر، فلسفه و عرفان را در اشعار و آثار نقاشی خود تلفیق کرده بود، در اول اردیبهشت سال ۱۳۵۹ درگذشت و او را در صحن امامزادهی سلطان علی ابن محمد باقر در روستای مشهد اردهال کاشان به خاک سپردند.
سهراب سپهری شاعر، نویسنده ونقاش اهل کاشان ۱۵ مهر سال ۱۳۰۷ در خانوادهای اهل هنر و ادب در کاشان دیده به جهان گشود. سهراب از شاعران نامدار دورهی معاصر ایران است.
وی که از بیماری سرطان خون رنج میبرد، در ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در یکی از بیمارستانهای تهران چشم از جهان فرو بست. پیکر این هنرمند در صحن امامزاده سلطان علی ابن محمد باقر در روستای مشهد اردهال در ۴۲ کیلومتری غرب کاشان به خاک سپرده شد. این امامزاده در سال ۱۳۳۴ با شمارهی ثبت ۳۹۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

پس از مرگ سهراب، یک کاشی فیروزهای بهعنوان سنگ قبر روی مزار او قرار دادند. سپس خانوادهی سهراب سنگ سفیدی به جای آن قرار دادند که بخشی از شعر «واحهای در لحظه» از کتاب حجم سبز روی آن حکاکی شده بود. اغلب مردم، آرامگاه سهراب را با این سنگ قبر به یاد داریم.

در سال ۱۳۸۴ زمانی که امامزاده را بازسازی میکردند، سنگ قبر سهراب ترک برداشت. برخی افراد سعی کردند سنگ قبری را به همان شکل جایگزین سنگ شکسته کنند. بعدها یک سنگ قبر سیاه و درازی را به جای سنگ سفید گذاشتند. سهراب با این شعر پذیرای میهمانان خود در منزل ابدی است:
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من!



سپهری که فارغ التحصیل دانشکدهی هنرهای زیبای تهران بود در ادارهی کل هنرهای زیبای تهران مشغول به کار شد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز تدریس میکرد.
سهراب سپهری دارای سبک ویژهای است که میتوان او را بنیانگذار این شیوه دانست. در واقع میتوان گفت قابلتوجهترین اتفاق در عرصهی شعر نو در سال ۱۳۳۲، چرخش سهراب سپهری از زبان نیمایی به زبان هوشنگ ایرانی است. اهمیت این اتفاق از آن جهت بود که در آن سالها، متأثرین از نیما فراوان بودند، ولی کسی به زبان هوشنگ ایرانی و زیباییشناسی او وقوف نداشت.
سپهری، تنها شاعر متأثر از درک هوشنگ ایرانی بود که زبان او را تا حد چشمگیری تکامل بخشید و اگر این نبود یکی از ظریفترین دستاوردهای شعر نو، نیمهکاره و ناقص میماند.
سهراب ابتدا به سبک نیمایی شعر میسرود اما رفتهرفته به سبک خاص خود شعر گفت. کتاب «مرگ رنگ» وی متاثر از سبک نیمایی است. او تشبیهات و تشخیصهای نویی در شعر خود به کار میبرد که اغلب دارای بار فلسفی هستند. زبان شعر سهراب نیز منحصر به فرد است. کلماتی که وی در شعر خود به کار میبست با تمام سادگیشان، مختص شعر و بیان او هستند مانند هیچستان، دهلیز، حوضخانه، باطن آینه و....
از دیگر ویژگیهای شعر سهراب، توجه ویژهی وی به عرفان و استفاده از آن در اشعار خود است که به آن «عرفان طبیعی» میگویند.
سهراب پس از کنارهگیری از تمامی سمتهای دولتی، در روستای «قریه چنار» و در تنهایی و به دور از جامعه به خلق آثار خود پرداخت.

از کتابهای شعر سهراب میتوان به هشت کتاب، مرگ رنگ، زندگی خوابها، حجم سبز، ما هیچ ما نگاه، شرق اندوه و آوار آفتاب اشاره کرد. برخی از اشعار سهراب به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. اشعار نشانی، صدای پای آب و مسافر از شعرهای بسیار مشهور او هستند.
اهل كاشانم
روزگارم بد نیست
تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان
و خدایی كه در این نزدیكی است
لای این شب بوها، پای آن كاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبلهام یك گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجادهی من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدستهی سرو
من نمازم را، پی "تكبیره الاحرام" علف میخوانم
پی "قد قامت" موج
كعبهام بر لب آب
كعبهام زیر اقاقیهاست
كعبهام مثل نسیم، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر
"حجرالاسود" من روشنی باغچه است
اهل كاشانم
پیشهام نقاشی است
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شما
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهاییتان تازه شود
چه خیالی، چه خیالی، . . . می دانم
پردهام بی جان است
خوب میدانم، حوض نقاشی من بیماهی است
سهراب از زیبایی شناختی شرق و غرب در نقاشیهای خود استفاده میکرد و تاثیر آنها در آثار وی مشهود بود. از آثار نقاشی او میتوان از «طبیعت بیجان»، «شقایقها، جویبار و تنهی درخت»، «علفها و تنهی درخت»، «ترکیب بندی با نوارهای رنگی» و «منظرهی کویری» نام برد.



علاقه خاص سهراب به ادبیات مشرق زمین سبب شد که وی به کشورهای شرقی از جمله هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین سفر کند. او در ژاپن به یادگیری هنر «حکاکی روی چوب» پرداخت. او به خاطر علاقه به شعر کهن سایر زبانها چندین شعر کهن چینی و ژاپنی را ترجمه کرده است.
او پس از سال ۱۳۴۴ به چندین شهر اروپایی و آمریکایی از جمله پاریس، مونیخ و نیویورک سفر کرد و در چند نمایشگاه نقاشی شرکت کرد. وی سپس در سال ۱۳۵۳ به یونان و مصر سفر کرد. وی در سال ۱۳۵۸ برای درمان بیماری سرطان خون به انگلیس رفت و ناامید از درمان، در همان سال به ایران بازگشت و در چند ماه دار فانی را وداع گفت.

