
شرح خطبه متقین جلسه اوّل / حضرت آیت الله ناصری
بسم الله الرحمن الرحیم
خطبه همام، یکی از خطبههای نهج البلاغه است که منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام است. نهج البلاغه تقریباً دوش به دوش قرآن در دنیا سیر میکند. قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیّه ، دوش به دوش هم در دنیا جلوه میکنند و حقایق را روشن میکنند. البته نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و روایات اهل بیت عصمت و طهارت: مبیّن و مفسّر قرآنند.
خطبه همام، یکی از خطبههای فوق العاده نهج البلاغه است؛ اگرچه همه خطبه های امیرالمؤمنین علیه السلام فوقالعاده است. کلام حضرت، دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق است. هیچ کس قدرت ندارد این طور سخن سرایی کند. این گوی است و این میدان. بعد از تکامل اسلام و انسانیت و علم و گذشت هزار و چهار صد سال، بیایند یک خطبه مثل خطبه حضرت بیاورند. خطبه هایی که محیر العقول است؛ مثلاً حضرت میایستد و خطبه میخواند و تمام مطالب، کمال ارتباط را با هم دارند؛ لکن خطبه بدون نقطه است. یک نقطه در این خطبه نیست. شاید حدود سه ربع ساعت صحبت میفرمایند؛ اما حرفها بی نقطه است و مطالب هم بسیار عالی است. یک خطبه دیگر حضرت بدون الف است. همه خطبه های امیرالمؤمنینعلیه السلام نمونه است.
جایگاه سخنان ائمه اطهار علیهالسلام
سخنان ائمه اطهار: دوش به دوش قرآن است؛ یعنی همه کس نمی توانند بفهمد و به حقائق آن پی برند؛ مثل قرآن که ظاهر و باطنی دارد و باطن آن، باطنی دارد تا هفت بطن دارد؛ لکن ما باطن آن را نمی فهمیم. ظاهر قرآن را هم مشکل است بفهمیم، چه رسد به باطن آن. روایات اهل بیت:هم همین طور است، ظاهری دارد باطنی دارد. ما ظاهر کلمات اهل بیت را میفهمیم؛ مثلاً «کان» یعنی بود و «یکون» یعنی میباشد. اینطور ما تفسیر میکنیم و لذا در قرآن میفرماید ولا یمسه الا المطهرون. قرآن را که همه کس نمی فهمد. کسانی که طهارت معنوی دارند و روح خود را از کثافات و حجاب های ظلمانی پاک کرده اند، آنها میفهمند. ما کجا میتوانیم بفهمیم؟!
یکی از بزرگان، میگفت: در ماه مبارک در جلسه تفسیر یکی از اولیای الهی شرکت کردیم. اول ماه مبارک که شد، گفت: میخواهیم یک آیه از قرآن را تفسیر کنیم. دیدیم آیه را خیلی عالی تفسیر کرد. فردا شب هم دیدیم همین آیه را در یک معنای جدید و خیلی عالی تفسیر کرد. شب سوم، شب چهارم، تا شب سی ام، هر شبی یک تفسیری میکرد غیر از تفسیر اولی و بسیار عالی. این طور تفسیر کردن، از کجاست؟ چنین بزرگانی در خانه اهل بیت گدایی کردهاند و به ایشان عنایت شده است. آن وقت ببینید خود اهل بیت چگونهاند؟ آنها دیگر عیبه علم الله هستند و چقدر به علوم و ظاهر و باطن قرآن مسلط هستند؛ خدا میداند.
تا به حال، شرحهای زیادی برای نهج البلاغه نوشته شده است. کاش یک نفر میآمد و ما را با نهج البلاغه آشنا میکرد. خدا میداند که دست همه ما خالی است. امیرالمؤمنین، آن ولیّ مطلق حق، مطالبی را در دعاها و در نهج البلاغه فرمودهاند که امثال بنده و که هیچ، بزرگتر از بنده هم نمیتوانند از این کلمات و حقایق، پرده برداری کنند. به هر حال نهج البلاغه کتاب صد در صد معتبری است. که شامل خطبهها، سخنرانیها، کتابها و نامههایی که حضرت امیر در زمان مسئولیتشان (یعنی بعد از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و بعد از خلفای غاصب تا موقع شهادت ایشان) خطبه همام هم از یکی از آنهاست.
آشنایی با جناب همام جناب همام از اصحاب سرّ امیرالمؤمنین است؛ مثل کمیل بن زیاد نخعی. که او هم از اصحاب سرّ حضرت است. خود کمیل به حضرت امیر عرض میکند: «آیا من صاحب سر شما نیستم؟». حضرت میفرمایند: «بله». چه مقاماتی داشتند اینها! چه بندههایی بودند و به چه مقاماتی رسیدند! آنان ولایت را درک کردند. همام، از اصحاب خاص و مخلص امیرالمؤمنین علیه السلام و از دلباختگان ولایت بود. همام در زمان امیرالمؤمنین شخصیت بسزایی داشته و از زهاد بوده است. درباره اینکه این همام، فرزند چه کسی بوده، اختلاف است. بنا بر فرمایش بعضی از بزرگانان، پسر شریح بوده است. در کتب رجال هم دیدم همین شریح را نوشته بودند؛ اما بعضی از محدثان، او را پسر عباده دانستهاند که پسر برادر ربیع است.
معنای اسم همام
اما همام یعنی چه؟ معنای همام، کثیر الهم است. به کسی که خیلی مهموم و مغموم و گرفته و ناراحت باشد، همام میگویند. همام، مبالغه است؛ یعنی دارای هم و غم بسیار. اما این هم و غم همام برای چه بود؟ اینکه میگوید: همّ و غمّ داشت، برای چه بود؟ برای قرضهای خود؟ برای خرج روزانه خود؟ برای سرمایه خود؟ برای چه خود؟ جواب، اینکه برای آخرت خود بود. برای اینکه میخواهم از این دنیا بروم. دستِ خالی هستم. چه کار بکنم؟ هم و غم او برای آخرت خود بود، نه برای امور دنیوی و روزمره خود. هم و غم او برای خدا بود که در این زمینه اهل بیت عصمت و طهارت: روایات زیادی دارند. از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل شده است: «الدنیا مزرعه الآخره»؛ دنیا جای کشت و زرع است و آخرت، جای درو. حالا اینجا ناصری دو رکعت نماز خوانده است؛ منتظر است بر او وحی نازل شود و میگوید: من چقدر نماز خواندم؛ ولی خدا حاجتم را نمیدهد. طلبکار خدا هم هست. اینجا کشت و زرع کن؛ در آخرت و قیامت هم درو کن. آنجا نتیجه آن را میبینی. آثار اعمال تو را خدا در قیامت میدهد؛ لذا سعی و کوشش در کشت و زرع داشته باش.
یک سؤال
ممکن است یکی از رفقا بگوید: «ای بابا! خدا کریم است. تو خدا را نشناختهای. لازم نیست خودمان را به زحمتِ عبادت بیندازیم». در جواب عرض میکنم: درست است. من که آن طور که باید بشناسم که نشناختهام؛ اما تو هم نشناختهای. هیچ کدام ما خدا را نشناختیم. کی خدا را میشناسد؟ حضرت رسول | فرمودند:
نشناخت خدا را جز من و علی. نشناخت من را جز خدا و علی. نشناخت علی را جز من و خدا .
من کجا میتوانم خدا را بشناسم؟ بله آثار او هست. مخلوقات او هست، کوه و دریا هست تا از آثار او به عظمت او پی ببریم.
اما به هر حال ما باید عبد باشیم. هرچه خدا گفت، بگوییم چشم. خداوند فرمود: واجبات را بیاور؛ بگوییم: چشم. خداوند فرمود:محرمات را ترک کن؛ بگوییم: چشم. این وظیفه ما است و همام، این گونه بود؛ ولی برای آخرت خود میترسید. انسان موقعی که از این دنیا رفت، دیگر برگشت ندارد. تا خدا خدایی میکند، آنجا است؛ لذا باید یک زاد و توشه ای برای خود برداشت. هرچه برداری، کم برداشته¬ای.
داستان ذوالقرنین را شنیده اید که در تاریکی شب به صحرایی رسیدند که در خاک آن طلا بود؛ ولی لشکریان او از ارزش آن خاک، خبر نداشتند. به آنها گفته میشود: هر کس بردارد، پشیمان میشود و هر کس هم برندارد، پشیمان میشود. یک عده برمیدارند و یک عده هم برنمیدارند. فردای آن شب، میبینند همه آن خاکها جواهرات دارد؛ لذا پشیمان میشوند که چرا کم برداشتیم. آنها هم که هم برنداشته بودند، پشیمان بودند. حال ما هم همین طور است. در این دنیا هر چه عمل بکنیم، به آن عالم که میرویم، پشیمانیم. میتوانستیم بیشتر اطاعت خدا را بکنیم. میتوانستیم چشممان را کنترل بکنیم. میتوانستم زبانمان را کنترل بکنیم. میتوانستیم بر سر فلانی کلاه نگذاریم. این کارها از دست من بر میآمد. میتوانستم حق فامیل را به او بدهم و ندادم. حالا در این عالم باید بدهم. برای هر یک تومانی که من اینجا از کسی بخورم و به او ندهم و به او ظلم بکنم ـ و الله العلی العظیم ـ روز قیامت، میآید جلوی من را میگیرد و میگوید: پول من را بده. جواب میدهم: اینجا که پول نیست. میگوید: من هم رهایت نمیکنم. پول من را بده. هر چه میگویم، پول خود را میخواهد. برای هر یک تومان، هفتاد نماز مقبول از من میگیرد. در روایتی دارد هفتاد هزار نماز مقبول از من میگیرد. اگر بگویم من این قدر نماز مقبول ندارم، به جای طلبی که از من دارد، گناهان او را به من میدهند.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله با اصحاب نشسته بودند. حضرت فرمودند: «بیچاره چه کسی است؟» یک نفر گفت: «کسی که مثلاً دختر بزرگ داشته باشد و دست او هم خالی باشد». یک کسی گفت: «کسی که بدهکار باشد و طلبکار، بر درِ خانه بیاید و آبرویش را ببرد». یک کسی گفت: «کسی که بی خانمان باشد». هر کسی یک چیزی گفت. حضرت فرمودند: «نه اینها بیچاره نیستند. بیچاره، شخصی است که از دنیا برود و حق الناس بر گردن او باشد». روز قیامت، جلو او را میگیرند. حج رفته است؛ کربلا رفته است؛ عمره رفته است؛ مثلاً ناصری منبر رفته است؛ همه اینها را از او میگیرند. از بس طلبکارها زیادند، کم میآورد و در نتیجه گناهان طلبکاران را به او میدهند. گناهان خودش که بود، گناهان آنها هم اضافه شد. حضرت فرمودند: «این شخص، بیچاره است».
ممکن است شما بگویید: آیا خدا برای عبادات ما کیسه دوخته است؟ در جواب میگوییم: نه، خدا غنی بالذات است و احتیاج ندارد؛ اما خدا عادل است و اثر عمل هر کسی را به خودش میدهد و اثر عمل من را به شما نمیدهند. اثر عمل شما را هم به من نمیدهند.
داستان غلامِ با معرفت
غلامی بود که ارتباط او با خدا بسیار خوب بود؛ یعنی واجبات را میآورد و محرمات را ترک میکرد. بنده خدا بود و بنده نفسش نبود. روزی شخصی که میخواست غلامی بخرد، او را پسندید و خرید یکی، دو سه شب خوابید و دید که مولا از اول شب، تا صبح میخوابد. با خودش گفت: «این طور که نمیشود». یک شب نصف شب که شد، مولا را صدا زد و گفت: «پا شو». پرسید: «چه خبر است؟» گفت: «قافله حرکت کرده است. آنها که خواهان سیر الی الله هستند، آنها که با خدا کار دارند، آنها که میخواهند پروندهگناهان گذشته شان را ببندند، آنها که از گناهان گذشته خود پشیمان شدهاند، دارند به سوی خدا میروند و قافله آنها حرکت کرد؛ بلند شو». گفت: «بگذار ما بخوابیم. خدا کریم است». غلام گفت: «خیلی خوب». دوباره یک ساعت بعد از آن گفت: «مولا! قافله رفت. عقب ماندی». گفت: «بگذار بخوابیم. خدا کریم است». گفت: «خیلی خوب». اذان گذشت و بعد از اذان دوباره غلام گفت: «مولا بلند شو. حالا دیگر نزدیک آفتاب است». حالا بلند شد یا نشد دیگر چه عرض کنم؟! فردا که شد، مولابرده خود را بر سر زمینهای خود برد. مولا، دستورهای لازم را برای آباد کردن آنها داد و گفت: «این زمین را شخم بزن». غلام زمین را شخم زد و آن را برای کشت و زرع، مهیا کرد. بعد مولا گندم داد و گفت: «این گندمها را بگیر و در این زمین بپاش». گفت: «چشم مولا». مدتی بعد، مولا گفت: «برویم سر زمین و کشت و زرعی که کردهای را ببینیم». غلام گفت: «خیلی خوب. برویم آقا». آمدند سر زمین و دیدند جو سبز شده است. مولا گفت: «این زمین مگر مال ما نیست؟» گفت: «چرا مولا». گفت: «من گندم به تو دادم اینجا بکاری؛ ولی جو سبز شده است». گفت: «صحیح است». پرسید: «آخر چرا چنین شد؟» گفت: «قربان! گندمها را به همسایه دادم و به جای آن، جو گرفتم و کاشتم. گفتم: خدا کریم است. ان شاء الله گندم سبز میشود». مولا گفت: «غلام! چرا این قدر نادانی؟ تا به حال چه کسی جو کاشته و گندم چیده است؟» گفت: «مولا! چه کسی از اول شب، تا صبح خوابید و روز قیامت سرافراز شد؟» و به این وسیله مولایش را متنبه کرد. اینکه همیشه بگوییم: خدا کریم است که نمیشود. خدا کریم هست؛ ولی بکار و بچین، بعد بگو: خدا کریم است. درِ خانه خدا برو، جزع و فزع بکن، التماس بکن، و بعد، بگو: خدا کریم است. اما اینکه چشم من باز باشد و هر جا میخواهد بیفتد، بیفتد. زبانم هم رها باشد غیبت، تهمت، فحاشی، هرچه میخواهم بکنم. و بعد بگویم: خدا کریم است، این طور نیست.
ماجرای خطبه همام
خطبه همام یکی از خطبههای معتبر و مهم نهج البلاغه است. این خطبه، خطبه صد و هشتاد و چهارم نهج البلاغه نوشته فیض الاسلام است که تقریباً صد ده جمله است. آنچه یک ولی خدا باید دارا باشد، در این خطبه بیان شده است. آنچه که یک شیعه و مؤمن واقعی، باید دارا باشد تا به مرتبه عبودیت برسد، تقریباً یکصد و ده صفت است. که به عدد نام «علی» میباشد.
روایاتی که در آن، خطبه همام نقل شده، مفصل است. هم مرحوم مجلسی ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ نقل کرده است و هم مورخان دیگر روایت آن، مختلف نقل شده است. ولی من خلاصه آن را خدمت شما عرض میکنم. ابوحمزه ثمالی که یکی از بزرگان و دلباختگان ولایت است، این روایت را از یحیا نقل کرده که او میگوید: نوف بکالی به من خبرداد : با امیر المؤمنین علیه السلام کاری داشتم. به اتفاق همام و چند نفر از اصحاب، عازم دیدار آن حضرت شدیم. مقداری که رفتیم، دیدیم حضرت دارند تشریف میآورند. عرض کردیم: «یا امیرالمؤمنین! ما میخواستیم به محضر شما مشرف بشویم». فرمودند: «به مسجد برویم». به مسجد که رسیدیم، دیدیم عدهای با همدیگر سرگرم بازی بودند. وقتی حضرت را دیدند، بلند شدند و سلام و عرض ادب کردند. حضرت سؤال کردند: «شما که هستید؟» عرض کردند: «ما عده ای از دوستان و شیعیان شما هستیم». حضرت نگاهی کردند و فرمودند: «من در شما علامت و نشانه های شیعه را نمی بینم». و جماعتی که این ادعا را کردند، هیچ نگفتند. ابتدا جندب و ربیع از حضرت درباره علائم شیعیان پرسیدند و حضرت به طور خلاصه فرمودند: «تقوا پیشه کنید و احسان نمایید که خدا با احسان کنندگان است».
همام که عابد کوشایی بود، جلو آمد و حضرت را قسم داد که: «یا امیرالمؤمنین! شما را به خدایی که شما اهل بیت را کرامت بخشید و اختصاصاتی عطا فرمود و انتخابتان کرد و برتری داد قسم میدهم که نشانههای شیعیان را بیان فرمایید». حضرت دست همام را گرفتند و وارد مسجد شدند و جمعیت هم پشت سرشان رفتند. امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا دو رکعت نماز خواندند، زیرا مسجد، بر گردن انسان، حق دارد. چه حقی دارد؟ حقش این است که تا ننشستهای، دو رکعت نماز بخوانی. پس حق مسجد این است که انسانی که وارد بشود و عذری نداشته باشد، دو رکعت نماز بخواند و بنشیند و اگر عذری دارد، استغفار کند و بنشیند. به هر حال حضرت دو رکعت نماز خواندند و نشستند و رو به مردم کردند. مردم دور ایشان را گرفتند. آن گاه حضرت، خطبه همام را ایراد فرموردند.
یک چنین روایتی هم از حضرت سجاد علیه السلام دیدم که عده ای آمدند و در خانه حضرت را زدند. خدمتکار ایشان در را باز کرد و پرسید: «شما که هستید؟» گفتند: «به حضرت عرض کنید که ما از شیعیان شما هستیم و از بلاد دور آمده ایم». وقتی خادم آمد به حضرت عرض کرد، حضرت، شتابان پشت در رفتند، تا مبادا شیعیان ایشان معطل بشوند. موقعی که در را باز کردند، نگاه کرده و فرمودند: «به خدا قسم! اینها دروغ میگویند». اینها دروغ میگویند و از شیعیان ما نیستند. کجاست آثار سجود در چهرهاشان؟ کجاست آثارعبادت در ایشان؟ شیعیان ما به عبادتشان شناخته میشوند و …. .
درباره حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام هم، چنین روایتی نقل شده است که عدهای از ایران رفته بودند محضر حضرت. موقعی که رسیدند، رفتند در منزل و در زدند. خادم حضرت آمد. عرض کردند: «شیعیان آقا هستیم و قصد دیدار حضرت را داریم». حضرت آمدند و در را باز کردند و فرمودند: «نه؛ اینها از شیعیان ما نیستند». حضرت، آنها را شصت روز راه ندادند. شصت روز میآمدند در خانه حضرت و حضرت آنها را راه نمی دادند. ناراحت شدند و با خود گفتند: ده عجب! ما شصت روز اینجا ماندهایم و حضرت راهمان نداند. ما دیگر نمیتوانیم به وطنمان برویم. آبرویمان رفته است. لذا از قوم خود فرار می کنیم. ما باید بفهمیم حضرت چرا ما را راه ندادند؟». تقاضا کردند تا خدمت حضرت رسیدند و حضرت فرمودند:« مطلبی را ادعا کردید که از آن، دور بودید. آثار شیعه در شما نیست و … ».
بله؛ سلمان فارسی از شیعیان بود؛ رشید حجری از شیعیان بود؛ اویس قرنی از شیعیان بود، میثم تمار از شیعیان بود؛ کمیل بن زیاد نخعی از شیعیان بود؛ اینها از شیعیان بودند. من و شما چه نشانی از شیعه علی داریم؟ کدام آثار شیعه در من و شما هست؟ شیعه بودن به اسم نیست.
داستان مرحوم دربندی و شیخ انصاری;
مرحوم آیت الله دربندی خیلی ولایتی و مُلاّ و مجتهدِ مسلم بوده است. آن مرحوم در ولایت، خیلی فوق العاده بوده است. میگفتند: بالای سر حضرت اباعبدالله علیه السلام که جای استجابت دعا است، پنجرهها را گرفته بود و با گریه میگفت: «یا ابا عبدالله! شفاعت شمر را نکن. شما را قسم میدهم به حق مادرت که شفاعت شمر را نکن». یک چنین عقیده ای درباره ولایت داشته است. هضم در ولایت بوده است. ایشان از داخل ایوان طلای حضرت امیر میخواستند به کفشداری حرم مطهر بیایند که به مرحوم آیت الله شیخ انصاری برخورد میکنند. بعد از صاحب جواهر، پناه و ملجأ شیعه در دنیا، شیخ انصاری ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ شد. خیلی فوق العاده بود. کتابهای ایشان را رسماً در حوزه تدریس میکنند. ایشان فوق العاده و از اولیای الهی بود. واقعاً چه اشخاصی بودند. البته حالا هم هستند؛ ولی ما خبر نداریم. ممکن نیست در دنیا نباشند؛ ما خبر نداریم. به هر حال، ایشان یکی از اولیای الهی، اوتاد و نجبا بوده است. در ایوان طلا مرحوم دربندی به ایشان عرض میکند: «آقا شما که ملاذ و ملجأ شیعه هستید و نظرتان بین شیعه های دنیا محترم است، آیا جایز میدانید کسی عتبه امیرالمؤمنین را ببوسد؟!» شیخ انصاری فرمودند: «خیر؛ جایز نیست. ما کجا و بوسیدن عتبه علی علیه السلام کجا؟ عتبه علی را امام حسن و امام حسین باید ببوسند. سلمان و اباذر باید ببوسند. میثم تمار باید ببوسند. ما کجا و بوسیدن عتبه علی کجا؟ آنها باید ببوسند. بله؛ جایز است ما ببوسیم؛ اما نه به عنوان عتبه علی؛ بلکه به عنوان اینکه جای پای زوار حضرت ابا الفضل علیه السلام است. چون جای پای زوار حضرت اباالفضل است، اینجا را میبوسیم، نه به عنوان عتبه علی علیه السلام ».
میخواهم تذکر دهم که متوجه باشید موقعی که مرحوم شیخ انصاری خود را مقابل اهل بیت:این چنین میداند پس حساب ما معلوم است و ما به این راحتی نمیتوانیم ادعا کنیم از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم.
علایم و آثار تشیع
سؤال، این است که این که حضرت فرمودند من آثار شیعه بودن و محبت داشتن را در شما نمی بینم، به چه معناست؟ حضرت این کلام را به چه مناسبت فرمودند؟ مگر شیعه بودن هم آثاری دارد؟ مگر علاقهمند به ولایت بودن، آثار و علایمی دارد که انسان ببیند و بفهمد؟
جواب، این است که بله، اینها آثار دارند. خود شما میگویید هر چیزی اثری دارد. جمادات و نباتات هر یک، اثری دارند. اعمال و رفتار و گفتار ما هم هر یک، اثری دارد. این قابل قبول است و حرفی در آن نیست. همین طور که «انکحتُ» اثری دارد، «طلقت» هم اثری دیگر دارد. «بعت» اثری دارد و «آجرت» هم اثری دیگر دارد. چطور هر یک از این الفاظ، اثری دارد. افعال هم همین طور است. تعظیم به کسی بکنی یا پشت به او بکنی؛ فرق میکند و اثری دارد.
هر عملی اثری دارد
هرفعلی، اثری دارد. این آثار ظاهری است که من و شما میبینیم؛ اما اعمال و رفتار و کردار ما یک آثار باطنی هم دارد، غیر از آنکه من و شما میبینیم. صریح قرآن است و آن، مربوط به بحث تجسم اعمال است. اعمال ما صورت برزخی دارد. کتاب معراج السعاده را مطالعه کنید. کتابی اخلاقی و بسیار عالی و به زبان فارسی است. مؤلف آن، غذای بهشتی خورده و این کتاب را نوشته است. داستان آن، معروف است. در امور اخلاقی، هم درد را گفته هم دوا را بیان کرده است. بعضی کتب اخلاق، فقط درد را گفته اند و بعضی از آنها فقط دوا را گفته اند، ولی این کتاب، هم درد را تشریح کرده و علامتهای آن را گفته و هم داروی آن را بیان کرده است. کتابی بسیار عالی است.
در اواخر این کتاب، مرحوم نراقی بیان کرده که نماز، چه صورت برزخی دارد؟ روزه چه صورت برزخی دارد؟ قرآن خواندن چه صورتی دارد؟ روایات بسیار مفصلی است که روز قیامت یکی از شفیعان قرآن است و شفاعت میکند.
یکی از عذابها و ناراحتیهای قیامت، تنگی جا است. از اولین و آخرین، انسانها جمع هستند. قبل از زمان آدم علیه السلام را کاری نداریم که میلیاردها سال بوده است و مخلوقاتی بوده اند. از زمان حضرت آدم علیه السلام حدود هفت هزار سال است همه اینها در قیامت جمع میشوند. جنها هم هستند. خیلی جا تنگ و مشکل است. آن وقت میبینند یک نفر دارد از آن دور میآید که خیلی نورانی است محشر را منوّر کرده است. میگویند: «این چه بزرگواری است؟ آیا ملک مقرب است؟» میبینند به صف ملائکه رسید؛ اما رد شد. به صف انبیا میرسد، میگویند: «نبی مرسل است»؛ اما از آنها هم رد میشود. میگویند: «از اولیاء الله است»؛ ولی از آنها هم رد میشود تا اینکه قائمه عرش الهی را میگیرد و به خاک میافتد. به او خطاب میشود: «سرت را بلند کن و از ما درخواست کن که به تو عطا میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میشود». خودش را معرفی میکند که: «من قرآن هستم و امروز هر کسی را که به من عمل کرده است، شفاعت میکنم؛ اما آنهایی را که آیات من را زیر پا گذاشتند، شفاعت نمیکنم».
لذا در روایت آمده است:
«رب تالی القرآن و القرآن یلعنه؛ خیلی از اشخاص هستند قرآن میخوانند؛ اما قرآن آنها را لعنتش میکند»؛ مثلاً کسی که ربا میخورد، در حالی که آیه ربا را هم میخواند، آیا این شخص را قرآن لعنت نمی کند؟ قطعاً او را لعن میکند. کسی که آیه ظلم را و انتقام گرفتن خداوند از ظالم را در قرآن میخواند، اما باز ظلم میکند، آیا قرآن او را لعن نمی کند؟ آن خواهری که بی بند و بار است و حجابش را رعایت نمی کند، وقتی آیه حجاب را در قرآن میخواند، این آیه او را لعن نمی کند؟ قرآن، امثال شما ها را که عمل به قرآن میکنید و به آیات قرآن پایبند هستید، شفاعت شما را میکند.
منظور اینکه قرآن هم مثل نماز، صورت برزخی دارد. مرحوم نراقی ـ اعلی الله مقامه الشریف ـ نوشته است که هر مقدار از نماز را که توجه تو به حق است، همان مقدار آن، یک صورت برزخی زیبایی نمییابد؛ مثل یک ملکی که خیلی زیبا و خوش صورت است. هر مقداری که در نماز، حواست بیشتر جمع باشد، این صورت، زیباتر و قشنگ تر است و برای شما تا قیامت میماند. منظورم این است که هر عملی اثری دارد؛ هر چند آن اثر را من نمی بینم؛ اما آنها که پشت دیوارها را میبینند و چشم برزخی دارند، میبینند میبینند من چه کاره هستم.
کرامتی از اولیای الهی
یکی از بزرگان که در قید حیات و از علمای مهم قم هستند، نقل میکردند که: یکی از مردان خدا به منزل ما آمد. دیدیم از اولیای الهی است و طی الارض و طی الهواء دارد. ظهر او را نگه داشتیم. مشغول صحبت بودیم و ما را موعظه و نصیحت میکرد که یک نفر در زد. در را باز کردم و دیدم یکی از رفقا است. گفتم: «فلانی! خوشا به سعادت تو. بیا یکی از اولیای الهی و از همراهان امام زمان علیه السلام اینجاست. بیا او را ببین». تا آن شخص وارد شد، آن مرد الهی بلند شد و در حالی که دماغش را گرفته بود، به رفیق ما گفت: «بیرون، بیرون، جُنُب، جُنُب، رفیق ما رنگ از صورتش پرید و برگشت و از خانه بیرون رفت. من هم نشستم و خجالت کشیدم؛ ولی به آن ولی خدا حرفی نزدم. یک مقداری نشستیم، تا اینکه گفت: «خوب، اجازه دهید مرخص بشویم». گفتم: «دفعه بعد، چه وقت تشریف میآورید؟» گفت: «من خودم اینجا نیامدم که بگویم بعد چه وقت میآیم؟ به من اجازه دادند که اینجا آمدم. دفعه بعد را هم خدا میداند. شاید هم تا آخر نیامدم». آن مرد الهی رفت و چیزی طول نکشید که رفیق ما آمد؛ در حالی که غسل کرده بود و عرق از سر و صورت او میچکید. به او گفتم: «مؤمن! چه شد؟ قضیه چه بود؟» گفت: «صبح که بیدار شدم، دیدم غسل بر من واجب شده است؛ ولی برای کاری عجله داشتم. گفتم: حالا میروم سراغ کارم و بعد از آن، میروم غسل میکنم. وضو گرفتم و رفتم؛ اما بعد فراموش کردم که غسل برایم واجب شده است و نماز ظهر و عصرم را هم بدون غسل خواندم. ناهارم را هم خوردم و آمدم به شما سری بزنم، تا اینکه آن آقا این حرف را زد و یادم آمد که غسل برایم واجب شده بود. دویدم و رفتم غسلم را کردم. نمازم را هم هنوز نخواندم».
آن ولی خدا گفته بود: «بوی تعفنش، محله را گرفته است». بله برادر من! هر عملی یک اثری دارد؛ مثلاً وقتی وضو گرفتی، یک نورانیتی با تو هست که خودت نمی بینی، من هم نمی بینم. اما آنها که چشمشان باز است، میبینند. وضو نداشته باشی، یک گرد و غباری اطراف تو دور میزند. من نمی بینم؛ ولی آنها که میبینند، میفهمند و میگویند، اما اگر جنابت باشد، ظلمت میشود و همان بوی تعفنی را دارد که ماشینهای تخلیه چاه فاضلاب دارند. همه احکام الهی اینطور است. وقتی کسی با حقیقت باشد، حقیقت جلوه ای در وجود او دارد که پیدا است آنها که میدانند، در پیشانی افراد میخوانند.
آثار اعمال بد برای خوبان
اعمال بدی که دیگران انجام میدهند، گمان مکن که آثار عمل، فقط دامان خودشان را میگیرد. نه، هم دامن خودشان را میگیرد، هم دامن آدم خوبها را میگیرد . آدم خوبها را دیگر چرا؟ عمل بد من چرا دامن شما را بگیرد؟ این عادلانه است؟ بله برادر من! علت دارد. علت آن، راضی بودن به فعل من است یا اینکه عمل بد من را دیدی و گفتی: به من چه؟ نهی از منکر هم نکردی. چون دیدی و نهی از منکر نکردی، یا راضی بودی به فعل من، آن بلایی که عارض من میشود، عارض شما هم میشود. صریح آیه قرآن است که میفرماید:
وَ اتّقوا فِتْنَهً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب؛
و از فتنهاى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمىرسد [بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چرا که دیگران سکوت اختیار کردند] و بدانید خداوند، کیفر شدید دارد.
بپرهیزید از فتنه ای که به کسانی که ظلم کرده اند و کسانی که ظلم نکرده اند، به هر دو میرسد. این فتنه به ظالمان اختصاص ندارد و غیر ظالم را هم میگیرد. اگر این باشد که هست، خیلی مشکلات برایمان پیدا میشود. این مشکلاتی که الآن در جامعه وجود دارد، اینها آثار عمل خودمان است. ما این فسادها را میبینیم اما هیچ حرکتی نمیکنیم. انکار که نمی کنیم، هیچ، بلکه راضی هم هستیم؛ لذا این فسادها آثار بدی دارد که دامنگیر همه ما خواهد شد؛ مثلاً فرزند، بدحجاب است دلش میخواهد این جور بیرون برود. خوب این یک فتنه است. پدر و مادرش وظیفه دارند او را نهی بکنند. اگر آن پدر و مادر هم ساکت بمانند، طبق این آیه شریف همان عذاب و ناراحتی که برای دختر ایجاد شده، برای پدر و مادر هم ایجاد میشود.صریح روایت است که :
الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِیه؛
کسی که به عمل گروهی راضی باشد، با آنان در آن عمل داخل و شریک است.
اگر میبینم کسی دارد خلاف شرع انجام میدهد؛ ولی بی تفاوت از کنار او رد میشوم، من هم معذب هستم. در روایتی دارد که به یکی از انبیا خطاب شد که عذاب بر قوم او نازل خواهد شد. قوم او چهل هزار نفر آدمهای فاسد و شصت هزار نفر آدمهای مؤمن بودند که عذاب برای همه آنها اعلان شد. پیغمبر عرض کرد: «پروردگارا! بدها عذاب برایشان نازل بشود، بجاست؛ اما خوبها چرا؟» فرمود: «اینها به فعل آنها راضی بودند و در اموری که من غضب میکنم، غضب نکردند».
این همه آیات در قرآن وجود دارد که درباره یهود سابق بوده است؛ اما مخاطب آن آیات، همین یهودیهای فعلی هستند. این یهودیهای فعلی، انبیا را نکشتند؛ اما در قرآن، این یهودیها را مخاطب قرار داده است که شما انبیا را کشتید یا حضرت موسی را چه کردید. به چه مناسبت؟ اینها که در آن زمان نبودند، چرا این آیات به آنها خطاب میکند؟ علتش این است که اینها به فعل پدران و اجداد خود راضی هستند. اگر اینها هم آن وقت بودند، همین کار را میکردند؛ لذا اینها هم مخاطب به همین خطاب شدند.
من و شما اگر به گناهانی که شیوع پیدا کرده است راضی باشیم، همان آثار گناه را برای ما هم مینویسند، و لو آن گناهان را انجام نداده باشیم. جشنهایی که برای عقد و عروسیها گذاشته میشود، چه فسادهایی در آن انجام میشود. حالا عده ای هستند اهلش هستند، آنها ضررش را میبینند و ما فعلاً با آنها کاری نداریم؛ ولی یک عدهای ظاهر الصلاح هم مینشینند و میگویند: «اگر بخواهیم بلند بشویم و از این مجلس برویم، بد میشود». عزیز من! بد میشود؟ برای کی بد میشود؟ تو که اینجا نشستی، خدا راضی نیست. امام زمان علیه السلام راضی نیست. ائمه: راضی نیستند. قرآن از تو شکایت میکند. اینها همه از بودن تو اینجا ناراضیاند. آن وقت تو میگویی اگر بلند بشوم، صاحب خانه بدش میآید؟ خدا ناراضی، پیغمبر ناراضی، انبیا ناراضی، اولیا ناراضی، قرآن ناراضی، اینها را تحمل میکنی تا فامیل راضی باشد؟ برای این که فلانی از تو خوشش بیاید؟ آن وقت تو مؤمن هم هستی؟ اسم خودت را مؤمن میگذاری؟ منظور اینکه خیلی مجالس ما شبهه دار است و شرکت کردن ما درست نیست. گله نکن که چرا این ناراحتیها وجود دارد؟ چرا این وضع اقتصاد ماست؟ چرا باران نمیبارد؟ چرا هر روز یک مرض تازه پیدا میشود؟ زیرا هر روز یک گناه تازه ای انجام میدهی و این مشکلات هم اثر عمل تو است. هر روز یک گناه تازه؛ درد تازه برایت میفرستد. اینها لازمه هم هستند. از امام رضا علیه السلام روایت نقل شده است که:
کُلَّما أحدَثَ العِبادُ مِن الذُّنوبِ ما لَم یَکُونوا یَعمَلُونَ أحدَثَ اللّه ُ لَهُم مِن البَلاءِ ما لَم یَکُونُوا یَعرِفُونَ؛
هر گاه بندگان، مرتکب گناهانى شوند که پیشتر انجام نمى داده اند ، خداوند بلاهایى را برایشان پدید میآورد که سابقه نداشته است و آن را نمیشناسند.
علامت داشتن شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام
شیعیان علی علیه السلام علامت دارند. عزیز من! ما فقط به اسم اکتفا بکنیم که فایده ندارد. اگر ناصری ادعا میکند که من شیعه علی هستم آیا علامت و نشانه اش را دارد؟ هر ادعایی که من بکنم، دلیل و برهانی نیاز دارد.
اگر من ادعا کنم با تقوا هستم، میگویند: دلیل تو چیست؟ کدام اعمالت بر تقوایت دلالت میکند؟ به کدام اعمال و فرمایشهای علی علیه السلام عمل میکنم که پیرو او هستم؟ بله؛ من برای اینکه ناامید نشوم، میتوانم بگویم از محبان آنها هستم. حتماً دوستشان داریم؛ خدا هم خودش میداند؛ علاقه به آنها داریم ولو از شیعیان آنها نیستم. من کجا و شیعه علی کجا؟ اما از دوستان و محبان و علاقه مندان آنها هستم؛ لکن برادرها یک کاری بکنیم که این محبت و علاقه را نگه داریم. اگر بی بند و باری زیاد شد، معصیت و مخالفت زیاد شد، تبعیت از شیطان زیاد شد، دیگر محبتها هم کم رنگ میشود. وقتی ظلمت زیاد شد، حجابهای ظلمانی زیاد شد، به کلی آن نور ولایت از بین میرود. یک کاری بکنیم که این نور ولایت از بین نرود. اگر انسان بخواهد به مقاماتی برسد، اگر بخواهد در عالم برزخ و قیامتِ خود خیلی آسایش داشته باشد، باید کاری بکند که علی او را به اینکه تابع من است بپذیرد.
معنای شیعه
شیعه به معنای تابع و دنبال رو است. شما میگویید: تشییع جنازه کردیم؛ یعنی دنبال جنازه رفتیم. شیعه و تشیع و تشییع از یک ماده هستند. حالا ما پیرو علی علیه السلام هستیم؟ ما با کدام اعمالمان پیرو علی هستیم ؟خودمان بیاییم کلاه خودمان را قاضی کنیم و ببینیم همین طور است؟ یک فکری به حال خودمان بکنیم. حالا من بگویم: آقا از شیعیان شما هستم؛ در حالی که کلاه برداریها میکنم. این را من نمیدانم چطور با شیعه بودن سازگاری دارد! اینکه میگویم از شیعیان امیرالمؤمنین هستیم و هزار خلاف شرع انجام میدهیم، نمی دانم چطور با هم سازش دارد! این مجالس که به عنوان جشن و برای خشنودی اهل بیت: میگیریم و چه خلاف شرعهایی که در آن انجام نمیگیرد، نمیدانم واقعاً اینها چطور با شیعه بودن سازش دارد. جلسات جشنی که برای عقد و عروسی و … میگیریم، چه قدر خلاف شرعها انجام میگیرد و چقدر پولهای بی مورد اینجا مصرف میشود! تازه باز هم از شیعیان علی هستیم.
این چه تشیعی است که هیچ چیز به آن ضرر نمی زند؟! ربا میخورد و ضرر به تشیع او نمی زند. هزار تا خلاف شرع میکند و ضرر به تشیعش نمی زند. برخی خواهرها با بدحجابی میروند و میآیند و با این حال، ضرر به تشیعشان نمیزند. من نمیدانم این چه تشعی است که این قدر محکم است که هیچ چیزی به آن ضرر نمیزند. در زمانهای سابق، ضرر میزد؛ اما این زمان ما مثل اینکه ضرر نمیزند! اینطور نیست عزیز من! روز قیامتی هست. یک صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند و خبر دادند که روز قیامتی هست. اگر یک نفر دکتر یهودی به من بگوید: «فلان غذا را نخور؛ چون برایت ضرر دارد». نمی خورم؛ چون دکتر است. یهودی است؛ اما اعتنا به قول او میکنم. یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند و گفتند: این روش شما، روش دینی نیست، خداپسند نیست. روشت را تغییر بده و دینی بکن؛ اما هیچ خبری از تغییر نیست.
چگونه گذشته خود را جبران کنیم؟
خوب اگر حالا کسی بپرسد: ما از اول تا حالا همین طور بوده ایم که گفتی. از این به بعد چه کار کنیم؟ ناصری اول تا حالا هرچه بوده، اشتباه کرده تا حالا. اسماً شیعه بوده؛ ولی حالا میخواهد حقیقتاً شیعه بشود؛ چه کار باید بکند؟
در جواب عرض میکنم که با کریمان کارها دشوار نیست. از گذشته هایت یک توبه بکن. وقت و بی وقت، دو رکعت نماز بخوان و بگو: «خدایا! من اشتباه کردم، غلط کردم، نفهمیدم. حالا آمدم در خانه تو». به جان امام زمان علیه السلام قسم! ممکن نیست خدا دست رد بزند. خدا میپذیرد. اگر نخواهد بپذیرد، کجا برویم؟ چه بکنیم؟ مگر جای دیگری هم داریم برویم؟ میپذیرد ما را. خودش فرموده است که یأس از رحمت الهی از گناهان کبیره است. من هر کاری کرده¬ام از اول عمرم تا به حالا، هر چه گناه کردهام، اشتباه کردهام خطا کردهام، اگر الان پشیمان شدم و میخواهم واقعاً پیرو اهل بیت عصمت و طهارت باشم، چاره آن همین است که حق الناس به گردنت نباشد. حق الناس اگر هست باید بپردازی. اگر هم ندارم که بپردازم تصمیم بگیرم بعداً بدهم و از این به بعد طبق دستورات ایشان عمل بکنم، در نتیجه میشوم از شیعیان علی علیه السلام . سلمان از اول که سلمان نبود. اباذر که از اول، اباذر نبود. همه آنها تدریجاً به این مقامات رسیدند. مخصوصاً در ماه مبارک رمضان در رحمت خدا باز است. در عفو و مغفرت او باز است. عفو میکند، میبخشد. احسان میکند، میپذیرد.