بدون ايمان به خدا كوششهايمان به خاكستر مبدل ميشود
گروه سياست خارجي / حوزه ساير حوزه ها
89/10/10 - 11:53
شماره:8910061563
سياهپوستان آمريكا به روايت مارتين لوتركينگ - 18
بدون ايمان به خدا كوششهايمان به خاكستر مبدل ميشود
خبرگزاري فارس: بدون ايمان به خدا، تمام كوششهايمان به خاكستر و تمام سحرهايمان به شبهاي تاريك مبدل خواهد شد، ولي اگر به خداوند ايمان داشته باشيم، ميتوانيم از درههاي ناهموار به قلههاي آرامش دروني صعود كنيم و در تاريكترين شبهاي زندگي ستارگان نوراني اميدبخش را مشاهده كنيم.
به گزارش خبرگزاري فارس، مارتين لوتركينگ جونيور (15 ژانويه 1929 - 4 آوريل 1968) رهبر سياهپوست «جنبش حقوق مدني» ايالات متحده آمريكا بوده است. در سال 1957 بههمراه 60 رهبر سياهپوست ديگر سازماني را بنيان گذاشت كه بعدها به «كنفرانس رهبران مسيحي جنوب» شناخته شد. وي در مبارزه عليه نژادپرستي از تعاليم مسيح و مهاتما گاندي پيروي ميكرد.
اوج فعاليتهاي مبارزاتي مارتين لوتركينگ در دهه 1960 و براي تصويب قانون حقوق مدني بود. وي در سال 1963 در گردهمايي بزرگ طرفداران تساوي حقوق سياهان كه دربرابر بناي يادبود آبراهام لينكلن در واشنگتن ديسي برگزار شد، معروفترين سخنراني خود را بهنام «رويايي دارم» انجام داد كه از مهمترين سخنرانيها در تاريخ آمريكا به شمار ميآيد. مارتين لوتركينگ در 4 آوريل 1968 در شهر ممفيس ايالت تنسي ترور شد.
در سال 1986 مقرر شد براي بزرگداشت ياد وي در ايالات متحده آمريكا سومين دوشنبه ماه ژانويه تعطيل رسمي اعلام شود.
نوشته زير از كتاب «نداي سياه» اثر مارتين لوتركينگ است كه در آن سياهپوستان آمريكا را به مقابله با وضعيت حاكم بر محيط سياسي و اجتماعيشان ترغيب ميكند.
قسمت هجدهم از متن كامل كتاب لوتركينگ در پي ميآيد:
هيچكس جزيرهاي نيست كه احتياجات خود را كاملاً تأمين كند. انسان به قطعهاي زمين شبيه است. يعني جزيي است از كل. اگر دريا قطعه زميني را فرو بلعد چه زمين بيارزشي باشد، چه قصر دوستت يا قصر شخصي خودت روي آن قطعه زمين قرار گرفته باشد، تمام جهانيان چيزي را از دست ندادهاند. مرگ هر انسان از نيروي من ميكاهد زيرا من هم جزيي از بشريت هستم، پس هيچگاه از خود سؤال مكن زنگها براي كه به صدا درميآيند زيرا آنها براي تو به صدا درميآيند.
قبول كردن وابستگي انسانها به يكديگر و فعاليت برادرانه و مثبت براي رفاه و سعادت ديگران، اين است عرض يك زندگاني كامل.
براي اينكه زندگي به سر حد كمال برسد، بعد ديگري لازم است كه ارتفاع نام دارد. ارتفاع به سوي بالا تمايل دارد. به سوي چيزي كه به مراتب از بشريت عظيمتر است. ما بايد سعي كنيم خود را به خداوند كه منبع و اساس هرگونه حقيقتي است، نزديك كنيم.
اگر ارتفاع را به طول و عرض زندگي بيافزاييم كمال زندگي را تأمين كردهايم.
* مردم وجود خدا را انكار نميكنند بلكه به طور مداوم از خداوند دور ميشوند
اغلب مردم از طول زندگي پا فراتر نمينهند و نادرند كساني كه به مرحله ارتفاع و عرض ميرسند. چنين اشخاصي به طور درخشاني امكانات شخصي و حس بشردوستي خود را گسترش ميدهند، ولي اين امر كافي نيست زيرا آنها به حدي به مسائل زميني پرداختهاند كه تصور ميكنند بشريت خداست. آنها ميكوشند بدون توجه به آسمان زندگي كنند. دلايل زيادي به خوبي نشان ميدهد چرا انسان مدرن به اين بعد سوم توجهي ندارد.
برخي از مردم نميتوانند با دلايل عقلاني خود را قانع كنند كه ارتفاع زندگي اهميت به سزايي دارد. آنها فجايع ناشي از بدي، چه طبيعي و چه اخلاقي، را در نظر گرفته و از خود سؤال ميكنند: اگر پروردگاري عادل و نيكوكار وجود دارد، چرا غالباً درد و رنج به سراغ افراد نيكوكار و خوشقلب ميرود؟ و چون نميتوانند براي اين سؤال جوابي متناسب و قاطع بيابند، ناچار در ذهن خود منكر وجود مطلقات ميشوند.
برخي ديگر قادر نيستند اكتشافات علمي و عقلاني خود را با قوانين علمي و نظريات اوليه درباره خداوند، تطبيق دهند و بدين دليل مانند گروه سابق وجود خدا را انكار ميكنند. با وجود اين من معتقدم كه اكثريت مردم در دسته ديگري قرار دارند. آنها درباره بيمذهبي رساله نمينويسند ولي عملاً بيمذهب ميباشند. آنها وجود خدا را انكار نميكنند بلكه به طور مداومي از خداوند دور ميشوند. آنها طوري زندگي ميكننند كه گويي پروردگاري وجود ندارد.
* ما در درياهاي تاريخ مدرن مانند يك كشتي فاقد قطبنما در حركتيم
اين عمل گاهي ناخودآگاه در زندگي انجام ميگيرد. اغلب مردم صريحاً نميگويند: خداحافظ پروردگار، من ديگر از تو پيروي نميكنم. بلكه به حدي خود را به كارهاي زميني مشغول ميكنند كه ناخودآگاه در موجهاي سركش ماترياليسم و آبهاي مغشوش بيايماني غرق ميشوند. انسان مدرن كه به اصطلاح پروفسور «سوروكين» فقط حواس پنجگانه خود را پرورش ميدهد، قادر به درك معنويات نيست.
اين قبيل اشخاص كه انسان را مركز ثقل زمين ميدانند و به وجود خدا اعتقاد ندارند، نه تنها از كار و فعاليت و خود نتيجهاي نميگيرند بلكه به طور عميقتري احساس محروميت و درماندگي ميكنند.
رينهولد نايبهور در اين باره ميگويد: از سال 1914 حوادث تأثرانگيز طوري به دنبال يكديگر فرا ميرسند كه تاريخ به رسالهاي كه خيالات واهي انسان مدرن را رد ميكنند، شبيه شده است.
ما در درياهاي تاريخ مدرن مانند يك كشتي فاقد قطبنما در حركتيم. نه ناخدايي داريم نه از عهده جهتيابي برميآييم. ما به اصول خود هم شك داريم و از خود سؤال ميكنيم: آيا در واقع يك نيروي معنوي متكي بر حقيقت وجود ندارد؟ ما با وجود انكارهاي نظري خود نميتوانيم تجربيات معنوي خود را با عبارات ماترياليستي توجيه كنيم.
* نميتوانيم محبت و ايمان كساني را كه با از جان گذشتگي در ساختمان معبد خداوند كار كردهاند، ببينيم
با وجود اينكه طبيعت را ميپرستيم، لاينقطع به چيزي برميخوريم كه بالاي ما قرار گرفته و مجبور ميشويم از خود سؤال كنيم چه طور ممكن است نظم خارقالعادهاي جهان نتيجه گردش اتمها و الكترونها باشد؟ با وجود اينكه براي وسايل مادي اهميت زيادي قائليم چيزي لاينقطع حقيقت الهي را به ما يادآوري ميكند. هنگام شب ما به ستارگان كه مانند فانوسهاي جاوداني آسمان را زينت ميدهند، نگاه ميكنيم.
در لحظه اول فكر ميكنيم همه چيز را ميبينيم ولي به زودي متوجه ميشويم كه قادر به ديدن قوه ثقل ستارگان را در آسمان ثابت نگه ميدارد، نيستيم. مسحور ميشويم و زيبايي خيره كننده معبد عظيم الهي را تحسين ميكنيم ولي به زودي چيزي به ما تذكر ميدهد كه چشمان ما قادر نيستند اين معبد را كاملاً ببينند. نگاه ما نميتواند به فراست مهندسي كه نقشه اين معبد را كشيده پي ببرد. ما هيچگاه نميتوانيم محبت و ايمان كساني را كه با از جان گذشتگي در ساختمان معبد كمك كردهاند، ببينيم.
در اين لحظه مرا ميبينيد و بلافاصله نتيجه ميگيريد كه مارتين لوتركينگ را ديدهايد ولي پس از لحظهاي متوجه ميشويد كه فقط جسم مرا ديدهايد. جسمي كه به تنهايي قادر نيست استدلال و فكر كند. شما هيچگاه نميتوانيد به درون من پي ببريد و من هيچ گاه قادر نيستم به درون شما پي ببرم. شخصيت كه چيزي است نامريي بالاي ظاهر جسماني ما قرار گرفته است. افلاطون به درستي ميگويد: چيزهاي مريي سايه چيزهاي نامرئي هستند.
* بدون ايمان به خدا، تمام كوششهايمان به خاكستر مبدل ميشود
خداوند هميشه در جهان است و پديدههاي فني و علمي بشر نميتواند منكر اين امر شود. انسان مدركي كه در جهاني زندگي ميكند كه با برخي از سيارات ميلياردها سال نوري فاصله دارد، فرياد ميزند: هنگامي كه به آسمان نگاه ميكنم به آسماني كه تو خالق آن هستي، هنگامي كه ماه و ستارگان را تماشا ميكنم، به اين فكر ميكنم كه انسان چيست كه به ياد او هستي و فرزند انسان چيست كه مراقب او هستي؟
ميخواهم از شما خواهش كنم كه ابتدا طالب عدالت و ملكوت پروردگار باشيد. بگذاريد روح خدا در وجودتان رسوخ كند. براي مقابله با مشكلات و مبارزات زندگي، به خداوند احتياج مبرمي داريد. كشتي زندگي شما قبل از رسيدن به بندر نهايي، با طوفانهاي سخت بادهاي ويران كننده و درياهاي متلاطم مواجه خواهد شد. اگر به خدا ايمان عميقي نداشته باشيد، نميتوانيد بر مشكلات غلبه كنيد. بدون ايمان به خدا، تمام كوششهايمان به خاكستر و تمام سحرهايمان به شبهاي تاريك مبدل خواهد شد، ولي اگر به خداوند ايمان داشته باشيم، ميتوانيم از درههاي ناهموار به قلههاي آرامش دروني صعود كنيم و در تاريكترين شبهاي زندگي ستارگان نوراني اميدبخش را مشاهده كنيم.
* نقشههاي ما در زندگي به جاي سطح عمودي ابديت، بر سطح افقي زمان كشيده شده است
در اين باره سنت آگوستين ميگويد: تو ما را براي خودت آفريدهاي و تا زماني كه به تو ايمان كامل نداشته باشيم آرامش و صفا نصيب ما نخواهد شد.
واعظ كهنسال و جهانديدهاي براي نصيحت به دانشآموزان به دبيرستان رفت. پس از اينكه موعظهاي كرد با دانش آموزان به گفتوگو پرداخت. از يكي از شاگردان جوان و بااستعداد كه رابرت نام داشت پرسيد: براي آيندهات چه نقشههايي كشيدهاي؟
رابرت جواب داد: ميخواهم در دانشكده حقوق ثبتنام كنم. واعظ پرسيد: پس از آن چه خواهي كرد؟ رابرت جواب داد: فكر ميكنم پس از اتمام تحصيلاتم ازدواج كرده و خانوادهاي را تشكيل دهم و از راه وكالت امرار معاش كنم. واعظ پير افزود: پس از آن چه خواهي كرد؟ رابرت پاسخ داد: بايد با صراحت بگويم كه اميدوارم بتوانم پول زيادي جمعآوري كنم و براي مشاهده اوضاع جهان مسافرتي بزرگ به تمام نقاط دنيا انجام دهم.
واعظ پير با سماجت خستهكنندهاي پرسيد: پس از آن چه خواهي كرد؟ رابرت در جواب گفت: فعلاً نقشه ديگر ندارم. واعظ كهنسال نگاه ترحمآميزي به رابرت انداخت و با لحن پدرانهاي گفت: نقشههاي تو ناقص است. تو فقط براي 75 الي 100 سال نقشه كشيدهاي. تو خداوند و زندگي آسماني را فراموش كردهاي. اين عقيده واعظ پير بسيار صحيح بود، اغلب ما نقشههايي ميكشيم كه از لحاظ كميت بسيار غني ولي از لحاظ كيفيت فقير و ناچيز است. نقشههاي ما به جاي اينكه به روي سطح عمودي ابديت كشيده شود بروي سطح افقي زمان كشيده شده است.
* ايمان به خدا ارتفاع زندگي ماست
ميخواهم از شما تقاضا كنم كه نقشههاي خود را بر روي سطح عمودي ابديت ترسيم كنيد. شما موظفيد كه دارايي و وجود خود را وقف نيتهاي خيرخواهانه خداوند كنيد پس در نتيجه بايد ابتدا خود را دوست بداريد، اين طول زندگي است.
ديگران را مانند خود دوست بداريد، اين عرض زندگي است و مهمتر از همه به خداوند ايمان داشته باشيد، اين ارتفاع زندگي است.
مسيح در اين باره گفته است: خداي خود را به همه دل و تمامي نفس و تمامي فكر خود محبت نما. فقط در صورتي زندگي شما به سر حد كمال ميرسد كه بتوانيد اين سه بعد را به طور مثبت و متناسبي گسترش دهيد. يحيي كه قرنها پيش بيتالمقدس جديد را با تمام شكوه و جلالش مشاهده كرد، شامل لطف الهي بود.
اميدوارم كه ما هم بتوانيم اين منظره را تجسم كنيم و با كوشش و جديت به طرف شهر زندگي كامل كه طول، عرض و ارتفاع آن برابرست حركت كنيم. فقط در اين صورت ميتوانيم لياقت فرزندي خداوند را داشته باشيم.
تشکرات از این پست