لطایف نماز(روستایی و مرد عرب)
روستایی و مرد عرب
مردی روستایی با عبا و عمامه در راه سفر به قهوه خانه ای رسید ، همزمان با او مردی عرب با چفیه و لباس عربی نیز به قهوه خانه آمد . مرد روستایی موقع خواب به صاحب قهوه خانه گفت : « مرا صبح زود قبل از اذان بیدار كن تا زودتر راهی شوم و نماز صبح را نیز بین راه بخوانم ! »
صاحب قهوه خانه چنین كرد و صبح زود او را از خواب بیدار كرد . مرد روستایی با عجله به جای لباس خود لباس مرد عرب را به تن كرد و روانه شد ! قدری كه راه رفت ، هنگام اذان صبح شد ، وقتی كه خواست نزدیك چشمه ای برای نماز وضو بگیرد ، تصویر خود را در آب دید كه لباس عربی به تن دارد ! فورا برگشت و با عصبانیت به صاحب قهوه خانه گفت : « احمق ! پس چرا به جای من ، مرد عرب را بیدار كردی ؟ !!»