پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلَّم» فرمودند:
خَصْلَتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِی مُؤْمِنٍ الْبُخْلُ وَ سُوءُ الظَّنِّ بِالرِّزْق[1]
دو صفت است که در مؤمن جمع نمیشود؛ بخل و گمان بد به روزی.
شرح حدیث
در گذشته روایتی را مطرح کردیم در باب اینکه انسان نباید نام مقدس خدا را با قسم خوردن برای امور دنیاییاش وسیله قرار بدهد. عرض کردم این اثر وضعی دارد. قسم راست هم اثر وضعی دارد. برکت را از انسان میگیرد.
گاهی نه! از نظر درونی، انسان در ارتباط با امور دنیاییاش بعد هم نعوذ بالله در ارتباط با خدا این جور میشود. آن روایت از نظر ظاهری بود که از طریق نام خدا مرتّب قسم میخورد که از این راه چیزی بدست آورد. از آن طرف عکسش، اگر بدست نیاورد را میخواهم بگویم. چون دوتاست؛ هم جنبههای مثبت و هم منفی. مثبتش آن بود که گفتم. حالا میروم سراغ منفیاش.
در این روایت که از پیغمبر اکرم هست، حضرت میفرماید که دو خصلت هست که هیچ وقت در مؤمن نمیآید و در او جمع نمیشود. اوّل: مسأله بخل را میفرمایند. بخل؛ از رذائل نفسانی است و معنایش هم این است که انسان در جایی که شرعاًو عقلاً سزاوار است از نعمتهایی را که خدا به او داده مصرف کند، مصرف نکند. (شرعاً و عقلاً). یک بخل داریم، یک اسراف داریم. بخل معنایش این است به اینکه من شرعاً وظیفه دارم مصرف بکنم، خرج نمیکنم. دارم ولی استفاده نمیکنم. اسراف معنایش این است که بیجا خرج میکنم. نباید مصرف کنم ولی مصرف میکنم. کنار بخل که بگذاری اسراف معنایش این است به اینکه جایی که آدم شرعاً سزاوار نیست خرج بکند، نعمت الهیه را هدر بدهد. این راجع به بخل بود که نسبت به خودمان است.
مطلب دوّمی که در این روایت پیغمبراکرم میفرماید، میگوید: «وَ سوُءِ الظَّنِّ بِالرِّزْقِ». این یعنی چه؟ این آن جاهایی است که تو هر چه خدا را خواستی وسیله بکنی، کارسازی پیدا نکرد. من تقریباً سعی میکنم روایاتی که میخوانم کمی مرتبط با هم باشد. بگو ببینم در دلت چه خبر است؟ اینجاست که سوءظن و بد گمانی نسبت به رزق پیدا میکنی. یعنی به اینکه اینجا سزاوار بود خدا به من بده، نداد. میفهمی معنایش یعنی چی؟ خوب دقت کنید کلمه اوّل راجع به خودت است. آن راجع به خودت را میآیی روی خداوند پیاده میکنی. یعنی خدا نعوذ بالله بخل ورزید. بخل را معنا کردم دیگر؛ یعنی سزاوار بود به من بده، نداد. این عین بخل است. یک وقت بخل را نسبت به خودت میگویی، یک وقت نعوذ بالله نسبت به خدا « سوء ظَّنِ بالرِّزق»، معنایش بخل نسبت دادن به خداست؛ که سزاوار بود به من بده بخل ورزید و به من نداد. نعوذ بالله. فهمیدی؟ اگر آنجا کارسازی پیدا نکرد از نظر ظاهری، میآیی از این طرف از نظر درونی چه کار میکنی؟ گاهی هم به شما بگویم که شما به زبان میآورید و متوجّه هم نمیشوید. همه شما این حرف من را گوش کنید. میخواهم اینها را بگویم یاد بگیرید؛ که یک چیزهایی از دهانتان بیرون میآید، مواظب باشید! میگویی خدا نخواست. بگو ببینم اینکه میگویی خدا نخواست، با این جمله غرضت این است که مصلحتم نبود و بجا نبود خدا به من بده، نداد. این را میخواهی بگویی؟ که در عمق دلم راضیام. یا نه! میخواهی بگویی خدا نعوذ بالله بخل ورزید؟! کدام اینها را میخواهی بگویی؟ حواست جمع باشد. «خدا نخواستهایی» که از دهانتان بیرون میآید، یک وقت نکند کنارش بخواهی بگویی خدا بخل ورزید!! یعنی بجا بود به من بدهد نداد. . . آن وقت خیال میکنی که تو خداپرستی؟ مشکلت اینجاست. نمیفهمی این که از دهانت بیرون آمد، اگر با نارضایتی نسبت به خدا باشد، یک گره دیگر میاندازی در کارت. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد.
پی نوشت
[1] بحار الانوار جلد74، صفحه 172