0

٢٥ - حقّ برادر

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

٢٥ - حقّ برادر

وَ اَمَّا حقّ اءَخيكَ فَتَعلَمُ اءَنَّهُ يَدُكَ الَّتى تَبسُطُها، و ظَهرُكَ الَّذى تلجَاءُ اليه ، و عزُّكَ الَّذى تَعتَمِدُ عليه ، و قوَّتِكَ الَّتى تَصولُ بها، و لا تَتَّخِذهُ سِلاحا على مَعصيةِ اللَّه ، و لا عُدَّة للظُّلم بحقّ اللَّه ، و لا تَدَع نُصرَتَهُ على نفسه ، و معونَتَهُ على عدوِّهِ، والحَولَ بَينَه و بينَ شَياطِينِهِ، و تَاءدِيَةَ النَّصيحَةِ اليه و الاءِقبَال عليه فى اللَّه ، فانِ انقَادَ لربِّهِ و اءَحسَنَ الاءِجابَةَ له و الا، فليَكُن اللَّه آثَرَ عندَكَ، و اءَكرَمَ عليك منهُ.
((وَ اَمَّا حقّ برادرت اين است كه بدانى او دست تو است ، كه آن را مى گشايى و پشت و پناه تو است ، كه بدان پناه مى برى و عزت تو است ، كه بدان اعتماد دارى ؛ و قدرت و نيروى توست كه با آن يورش مى برى . مبادا كه او را ابزار نافرمانى خدا قرار دهى و به وسيله او راه ستم پيشه كنى ! همواره او را ياور باش و در قبال دشمن ، كمك كار. ميان او و شياطين حائل شو و در نصيحت او كوشش كن و براى خدا به او اقبال داشته باش . اينها همه تا زمانى است كه او مطيع و منقاد و فرمانبردار خدايش باشد؛ وگرنه خدا نزد تو مقدم و گرامى تر مى شود)).
حقّ برادر، آخرين مورد از حقوق چندگانه اى است كه در مساله مباركه حقوق ، تحت عنوان حقّالرحم مطرح شده است . حقّ مادر، پدر، فرزند و آخرين آنها، حقّ برادر است .
معنى رحم از نظر روايات
اصل كلمه رحم در لغت معناى رقت ، نازك دلى و مهربانى و محبتى است كه به احسان و نيكوكارى منتهى مى شود. راغب اصفهانى ، در كتاب ((مفردات )) اين روايت را نقل مى كند:
انَّ الرَّحمَةَ من اللَّه اءِنعام و اءِفضال ، و مِنَ الآدميّين رِقَّة و تعطُّف (1).
((رحمت خداوند، يعنى انعام و تفضل و رحمت انسانى ؛ يعنى رقت و عطوفت و مهربانى )).
در اين روايت ، رحمت اين گونه معنا شده است كه اگر رحمت به خدا نسبت داده شود و بگوييم رحمت الهى ؛ يعنى خدا به انسان ، نعمت مى دهد و تفضل مى كند؛ و اگر رحمت را به انسان ها نسبت داديم ، به معناى همان رقت قلب ، نازك دلى ، عطوفت و مهربانى است . در روايتى كه راغب اصفهانى در همين ماده رحم در كتاب خود نقل مى كند، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
لمّا خلَق اللَّه الرحِمَ قال له : اءَنَا الرَّحمن و اءَنت الرَّحم شققتُ اسمَك من اسمى فمَن وصَلك وصَلتُه و مَن قطَعك قطعتُه (2).
((وقتى خداوند رحم را خلق فرمود، او را مخاطب قرار داد و فرمود كه من رحمانم و تو رحم . اسم تو را از اسم خود مشتق كردم ؛ آن كس كه با تو اتصال و ارتباط برقرار كند، من نيز لطف خود را از او دريغ نمى كنم و آن كس كه ارتباط و پيوند رحميت را ببرد، من هم با او قطع پيوند خواهم كرد)).
اين قطع الهى شايد ناظر به اين معنى است كه خداوند رحمت خود را از او دريغ مى كند و وقتى خداوند رحمتش را از انسانى دريغ كند، ديگر نمى تواند به حياتش ادامه دهد. شايد سر اين كه در روايات آمده است كه قاطع رحم طول عمرش كوتاه است ، در همين نكته نهفته است .
كلمه رحم در لغت مشتقى دارد ((رحوم )) گفته مى شود و رحوم ، به زنى اطلاق مى شود كه از درد رحم رنج مى برد. به همين تناسب اين ماده براى اقربا و كسانى كه در رحم واحد اشتراك دارند، به عاريت گرفته شده است . بنابراين نزديكان را ارحام مى گويند.
در سوره مباركه كهف ، وقتى داستان ملاقات موسى و خضر عليهماالسلام را بيان مى كند، حضرت خضر عليه السلام در يكى از موارد براى امتحان حضرت موسى عليه السلام ، آن طفل را مى كشد و موسى اعتراض مى كند؛ در پاسخ به اعتراض ، قرآن از قول خضر عليه السلام علت كشتن طفل را چنين بيان مى كند كه او فرزند پدر و مادرى بود كه قرار بود شرارت كند، من او را كشتم . خداوند به آنها فرزندى خواهد داد كه او به رحميت نسبت به پدر و مادر نزديك تر و پايبندتر خواهد بود(3).
بنابراين ، برادر مثل پدر، مادر و فرزند در سلسله ارحام و نزديكان انسان است و در رساله مباركه امام سجاد عليه السلام نيز حقوق آنها به ترتيب در يك جا قرار دارد.
برادر، نمونه اى از مصاديق رحم
در اين مجموعه ، بعد از اين كه امام عليه السلام از پدر، به اصل و ريشه انسان و از مادر به سرزمين رشد و نمو او، و از فرزند، به فرع و ميوه آدمى تعبير مى فرمايند، نسبت به برادر نيز الفاظ و عناوين خاصى را به كار گرفته اند كه هر يك گوياى ارزشهاى بسيار والا ى انسانى است كه آدمى وابسته به آن ارزشها است . يك جا از برادر، به دستى كارگشا و توانا تعبير مى كنند، و در جاى ديگر، به پشتيبان و محل اتكاى استوارى كه انسان به هنگام نياز به آن تكيه مى زند. در اين دو مورد، امام عليه السلام برادر را به محسوسات تشبيه مى فرمايند. بار سوم به عز و سرافرازى و آبرو از برادر ياد مى كنند؛ و در مرحله آخر به نيرو و قدرتى كه انسان با استعانت از او و پشت گرمى او، بر دشمن حمله مى برد و اگر او را نداشته باشد، هرگز در خود توان يورش به دشمن را نمى يابد. همه ، ضرورت اين نعمت هاى چهارگانه را در زندگى خود احساس مى كنند؛ به عبارت ديگر كسى كه فاقد اين نعمت الهى است يعنى برادر ندارد گويى انسان بدون دست و بدون تكيه گاهى است كه عز و شراءفت و قدرت و توان مضاعف نخواهد داشت . جالب اين است كه قرآن وقتى در سوره مباركه طه در داستان موسى بن عمران عليه السلام سخن مى گويد، نقل مى كند: هنگامى كه خدا به موسى فرمان مقابله با فرعون را مى دهد، اين دستور به موسى مى رسد كه :
اذهب الى فرعون انَّه طغى (4).
((به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است )).
موسى عليه السلام در قبال اين ماءموريت از خدا خواهش ها و تقاضاهايى دارد:
قال رب اشرَح لى صَدرى # و يسِّر لى امرى # واحلُل عقدة من لسانى# يَفقَهوا قولى # واجعل لى وزيرا من اهلى# هارون اخى #اُشدُد به اءَزرى # و اءشركه فى اءمرى #كَى نُسَبِّحُكَ كثيرا# و نذكرك كثيرا #انَّك كنت بنا بصيرا(5).
((گفت : پروردگارا! سينه ام را گشاده كن ؛ و كارم را برايم آسان گردان ؛ و گره از زبانم بگشاى ؛ تا سخنان مرا بفهمند؛ و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ؛ برادرم هارون را؛ با او پشتم را محكم كن ؛ و او را در كارم شريك ساز؛ تا تو را بسيارى تسبيح گوييم ؛ و تو را بسيار ياد كنيم ؛ چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى )).
اين عباراتى كه خداوند متعال ، از قول موسى عليه السلام در قالب خواسته ها و حوايج او و براى انجام آن ماءموريت بيان مى كند، هر يك در جاى خود نياز به شرح حال طولانى دارد، اما شاهد بحث ما اين است كه وقتى موسى عليه السلام براى مقابله با فرعون مامويت مى گيرد، از خداوند مى خواهد به او انشراح صدر؛ يعنى قدرت ، توان و حوصله بدهد؛ و امورش را براى او تسهيل و آسان كند. به او توانايى و قوت بيان بدهد تا ديگران حرف او را بفهمند. و در نهايت مى گوديد: خدايا! برادرم را به كمك من بفرست . دليل خواهش من اين است كه وقتى هارون را به كمك من مى فرستادى ، من پشتوانه پيدا خواهم كرد، نيرومند خواهم شد و او در كار من شريك خواهد شد.
اصلا خود كلمه اخوت به معناى مشاركت در امور است .
در سوره طه جواب آمد كه :
قال قد اءُوتيت سُؤ لَكَ يا موسى (6).
((اى موسى ! نيازت برآورده شد)).
اما خداوند در سوره قصص چنين وعده مى دهد:
قال سَنَشُدُّ عَضُدَكَ باءخيك (7).
((ما دست و بازوى تو را به وسيله برادرت تقويت مى كنيم )).
مانند تعبيرى كه در كلام امام سجاد عليه السلام آمده است . برادر، نيرو، قوت و موجب توانمندى دست و بازوى انسان است ؛ پس موظف است به واسطه عز و شرافتى كه به وسيله برادر فراهم مى شود، در مسير صلاح و تقويت صفات پسنديده قدم بردارد استفاده كند؛ نه آن كه اين ابزار گرانبها را وسيله معصيت و نافرمانى خدا قرار دهد.
امام عليه السلام ابتدا بيان كردند كه برادر براى انسان پشتوانه و موجب پشتگرمى و قدرت است . وقتى انسان در خود احساس قدرت كرد، نبايد به وسيله آن ، به ديگران ظلم كند. قدردانى از اين نعمت ، آن است كه نيرويش را در مسير صلاح به كار گيرد. اگر اين نعمت ، ابزار معصيت قرار گيرد، طبيعى است كه كفران نعمت شده و نتيجه آن زوال نعمت است .
لئن شكرتم لاءزيدنكم و لئن كفرتم انَّ عذابى لشديد(8).
((اگر شكرگزارى كنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است )).
چون برادر، اين منافع و فوايد را براى انسان دارد، به طور طبيعى انسان نيز در قبال بهره مندى از اين نعمت ، وظايفى دارد. وظايفى كه انسان در قبال برادر دارد همان حقوقى است كه برادر بر انسان دارد؛ كه در تعبير امام عليه السلام مى فرمايند:
و لا تَدَع نُصرَتَهُ على نَفسه ، و مَعونَتَهُ على عدوِّه ، والحول بينه و بين شياطينه ، و تاءديَةَ النَّصيحة اليه و الاقبال عليه فى اللَّه .
در كلمات امام سجاد عليه السلام قدردانى و شكر نعمت وجود برادر، با اداى پنج حقّ انجام مى شود:
اول اين كه برادر را در هر حال يار و ياور باشد و هنگام نياز و عدم نياز او را يارى كند؛
دوم اين كه در مقابل دشمن ، او را كمك كند؛
سوم اين كه به هنگام وسوسه هاى شيطانى ، ميان او و آن وساوس حائل شود و او را به اشتباهاتش تنبه بدهد؛
چهارم اين كه همواره ناصح او باشد؛
پنجم اين كه اقبال و روى آوردن او به برادر، براى خدا باشد.
اين پنج نكته اى است كه در كلام امام عليه السلام به عنوان حقوق برادر ذكر شده است كه پيش از شرح آن ، بايد اين نكته را يادآور شويم كه چون علقه و عواطف برادرى و خواهرى مساله اخوت بين دو برادر يا يك خواهر و يك برادر با تفاوت هايى كه در آفرينش ايشان دارد. به صورت طبيعى بين دو برادر و يا بردر و خواهر وجود دارد روايت خداوند چون به خوبى از مخلوقاتش آگاه است ، نه تنها اين روابط ارزشمند عاطفى را مدح و ثنا مى گويد و به عنوان يك ارزش ‍ بسيار گرانبها ارج مى نهد و برادران را به مراعات حقوق برادرى و تحكيم اخوت دعوت مى كند، بلكه ميل و اراده الهى اين است كه همه انسان ها در روابط خود با يكديگر چنين احساسى داشته باشند و يكديگر را برادر و شريك شادى و غم خود بدانند و اين شعار اساسى در اصول اخلاقى قرآن است كه :
انَّمَا المؤ منون اخوَة فاءَصلحوا بين اءخويكم (9).
((مؤ منان برادر يكديگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد)).
شايد ذات ذوالجلال ربوبى در بيان اين اصل به اين راز آفرينش كه در قرآن نيز آمده نظر داشته است كه :
انَّا خلقناكم من ذكر و اءُنثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اءكرمكم عند اللَّه اتقاكم (10).
((ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست ) گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است )).
اين كه شما برادريد يك تذكار و يادآورى است ؛ يعنى ريشه و سر اين كه خدا مى گويد: انما المؤ منون اخوة تنبه به اين است كه شما از يك پدر و مادريد؛ ريشه و اصلتان به صلب يك انسان و رحم انسان ديگر بازمى گردد. بنابراين احساسى مشترك در شما نهفته است و آنچه باعث تفرقه و انشعاب به قبايل مختلف شده ، اختلاف و تضاد در منافع بوده است . حال كه با آمدن اسلام و با حاكميت دين الهى همه شما زير لواى يك عقيده و تحت حمايت يك انسان به نام پيامبر الهى قرار گرفته ايد، برادريد و منافع شما، مشترك شده است و شما با يكديگر اختلافى نداريد. اين استظهارى است از آيات شريفه قرآن ، كه برادرى مؤ منان يك امر قراردادى و مجعول نيست ؛ بلكه امرى اصيل و ريشه دار است . همه انسان ها با يكديگر احساس اخوت و برادرى و خواهرى دارند؛ منتها آنچه باعث مى شود اين احساس ‍ از بين برود و به اختلافات و دشمنى ها منتهى شود، تضاد در منافع است ؛ ولى وقتى همه زير پرچم واحدى قرار گرفتند و در منافع اشتراك پيدا كردند،به فطرت اصلى خود بازمى گردند. بر همين اساس در طول اقامت پيامبر اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه ، حركت زيباى پيوند اخوت بين مسلمان ها توسط حضرت دوبار رخ مى دهد.
عقد اخوت و برادرى
كارى كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه انجام دادند، به اصطلاح امروز، حركتى نمادى و سمبليك بود. مساله مواخات و برادرى ميان مسلمان ها در واقع تنبه و توجه دادن آنها به همان عواطف انسانى بود؛ چيزى كه وجه تمايز انسان از ساير مخلوقات است .
مساله غرائز انسان و حيوان در همه شوون با يكديگر مشترك است : عواطف انسانى نسبت به فرزند، پدر، مادر و وابستگان به آنها همه مشترك است ؛ غريزه خشم و شهوت نيز ميان انسان و حيوان مشترك است ، اما چيزى كه انسان را از ساير حيوانات ممتاز مى كند، دگردوستى و احساس علاقه ، عاطفه و مسووليت انسان ها نسبت به يكديگر است .
بنابراين ، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم با اين حركت در مدينه مى خواستند اين عواطف خفته را بيدار كنند. همان طور كه ممكن است گاهى برادران و خواهران صلبى كه از يك اصل و ريشه هستند، با همديگر تضاد پيدا كنند و اين تضاد چنان تبديل به عداوت و دشمنى شود كه همه عواطف فراموش شود كه گويى اينها يكديگر را هرگز به عنوان برادر، يا خواهر نمى شناخته اند، ميان انسان ها نيز ممكن است چنين اتفاقى بيفتد كه تا اين اندازه از يكديگر دور افتاده شوند. اما به صورت طبيعى خواهر و برادر صلبى ، منافع و مضار مشتركى را احساس مى كنند و با هم احساس نزديكى و عطوفت مى كنند، پس خواهر و برادران دينى نيز مى توانند و بايد چنين باشند و اين كارى بود كه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم با آمدن به مدينه انجام دادند و ميان مسلمانان ، عقد اخوت بستند. در همان يكى دو سال ورود حضرت به مدينه بود كه ميان هر يك از مهاجر و انصار پيوند برادرى برقرار كرده ، خود نيز با اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام پيوند برادرى بستند. بعد آن چنان اين روابط عميق و مستحكم شد، كه يكديگر را در اموال خود شريك مى دانستند و حتى گاهى ديگرى را بر خود ترجيح مى دادند؛ كه قرآن در مورد خدمات انصار به مهاجرين چنين تعبير مى كنند:
و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصَة (11).
((ديگران را به خود ترجيح مى دادند، در حالى كه خود نيازمند بودند)).
نمونه بسيار زيباى ان كه از شاهكارهاى احياى عواطف انسانى به وسيله رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم است . ماجرايى است كه در يكى از غزوات ، رخ داد و مجروحى در اثر جراحات شديد، به زمين افتاده بود و آب طلب مى كرد. يكى از مسلمانان ، آبى را براى سيراب كردن او آورد. وقتى به او رسيد، ديد با دست ، اشاره به ديگرى مى كند؛ به سوى او رفت . دومى هم اشاره به ديگرى كرد. وقتى به سومى مى رسد، كه او از دنيا رفته ؛ دوباره به سراغ دومى مى رود؛ اما او هم از دنيا رفته است . به سراغ اولى مى رود و مى بيند كه او هم به شهادت رسيده است (12).
مقدم كردن ديگران بر خود، نكته اى است كه در تاريخ قبل از اسلام كمتر ديده مى شود. اين همان معنى و مصداق آيه شريفه و يؤ ثرون على اءَنفسهم (13) است . دليل آن هم اين بود كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم عواطف ارزشمند انسانى را كه در همه انسانها وجود دارد برانگيخت . اين عواطف ارزشمند در سرشت همه انسانها نهفته است ، منتها گاهى پرده هاى عناد، لجاجت ، كفر و عداوت اين عواطف را پوشانده و سركوب مى كند. پيغمبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم دقيقا براى احياى اين ملكات انسانى مبعوث شده است .
انَّمَا بُعِثت لاُتَمِّمَ مكارم الاَخلاق (14).
((به درستى كه من براى كامل كردن مكارم اخلاقى مبعوث شدم )).
يگانه برادر پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم
جالب اين است كه حضرت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در مدينه اميرالمؤ منين عليه السلام را به برادرى برگزيدند و رمز اين اخوت نيز در اين انكته نهفته است كه ياور و پشتيبان باشد و در روايتى كه ابوذر رحمه اللَّه نقل كرده نيز به اين نكته اشاره شده است . ابوذر مى گويد: در مسجد نشسته بودم ، فقيرى آمد و از مردم كمك خواست ، مردم چيزى به او ندادند، حضرت على بن ابى طالب عليه السلام در ركوع نماز بود، انگشت دست راست خود را به طرف او دراز كرد و فقير انگشتر حضرت را برگرفت و بيرون رفت . در روايت آمده است كه اين اتفاق در حضور پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رخ داد. وقتى رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اين منظره را ديدند، دست به دعا برداشته ، فرمودند: خدايا! وقتى برادرم موسى عليه السلام را ماءموريت دادى ، از تو خواهش هايى كرد كه يكى از اين خواهش ها موسى عليه السلام را ماءموريت دادى ، از تو خواهش هايى كرد كه يكى از اين خواهش ها اين بود كه برادرش هارون ، را يار و ياور او قرار دهى ؛ و من ، پيامبر خاتم و بنده تو نيز از تو مى خواهم كه همانند موسى عليه السلام برادرم على بن ابى طالب عليه السلام را يار و ياور من قرار دهى (15).
اين است سرّ اخوت پيامبر اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين عليه السلام و سرّ ديگرى كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم على بن ابى طالب عليه السلام را به عنوان برادر خود برمى گزيند، نزديكى اميرالمؤ منين عليه السلام در خلق و خو و ملكات اخلاقى با رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و راءفت ، رحمت و لطافت روحى اميرالمؤ منين عليه السلام است كه او را شايسته اخوت با رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم قرار مى دهد.
قال ابوذرّ: فواللَّه ماستَتَمَّ رسول اللَّه الكلمةَ حتى نَزَل جبرائيل من عنداللَّه فقال : يا محمَّد اقراء. قال : و ما اءقراء؟:(( انَّما وليُّكم اللَّه و رسوله والذين آمنوا و الَّذين يقيمون الصَّلاة و يؤ تون الزَّكاة و هم راكعون (16)))(17).
((ابوذر مى گويد: قسم به خدا هنوز پيامبر كلامش را به پايان نرسانده بود كه جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى پيامبر بخوان . حضرت فرمودند: چه بخوانم ؟ عرض كرد: بگو بعد از ذات ذوالجلال الهى و پيامبرش ولى شما مؤ منينى هستند كه نماز را اقامه مى كنند و در ركوع نماز زكات دهند)).
آيه بيان مى كند كه كسى لياقت و شايستگى ولايت دارد كه داراى روحى آنچنان لطيف است كه حتى در ركوع تحمل شنيدن استغاثه مؤ منى را ندارد كه صبر كند، نماز را به پايان ببرد و به يارى او برخيرد. چنين شخصى با اين ملكات اخلاقى ، شايستگى پيدا مى كند كه به مقام اخوت رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و ولايت بر مؤ منان دست يابد.
از مجموعه آنچه كه مطرح شد، چنين نتيجه مى گيريم كه موضوع عقد اخوت و برادرى در اسلام ، براى احياى همان عواطف و ملكات طبيعى انسانى است كه با آمدن انسان ، به وسيله رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم و در سايه نور ايمان احيا شده است .
شاهد اين مدعا مى تواند آيه شريفه سوره آل عمران باشد كه فرمايد:
واعتَصِموا بحَبلِ اللَّه جميعا و لا تَفرَّقوا واذكُروا نعمةَ اللَّه عليكم اذ كنتم اءَعداء فاَلَّفَ بين قلوبكم فاءَصبَحتُم بنعمتة اِخوانا و كنتم على شفا حفرة من النَّار فاءنقذكم منها كذلك يبيِّن اللَّه لكم آياته لعلكم تهتدون (18).
((همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت بزرگ خدا را به ياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد؛ و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد. خداوند اين چنين آيات خود را براى شما آشكار مى سازد؛ شايد پذيراى هدايت شويد)).
در اين آيه ، علاوه بر اين كه فرمان داده است به حبل الهى چنگ بزنند و از تفرقه و عداوت بپرهيزند، دشمنى هاى گذشته و تعدى و ظلم و ستم هايى را كه مردم مدينه به يكديگر روا مى داشتند، يادآور مى شود و اخوت و صميميت فعلى حاكم بر مسلمان ها را در سايه ايمان بيان كرده ، از آن به نعمت تعبير مى كند و مى فرمايد كه اخوت ، يك نعمت الهى است و بعد در انتهاى آيه مى فرمايد: كذلك يبين اللَّه لكم آياته كه شايد بتوانيم مساله اخوت حاكم را آيه اى از آيات الهى بيان كنيم . در جاى ديگرى هم كه خداوند متعال ، از موسى و هارون سخن مى گويد فرستادن هارون را براى موسى و اعطاى اين برادر را به او، رحمت و نعمت الهى مى داند.
از مجموعه آيات مى توان فهميد كه مساله اخوت و حتى سيره و سنت عقد اخوت ميان مسلمانان ، كه در قرون بعد از صدر اسلام هم متداول بوده ، به وسيله ايمان و اشتراك در يك موضع واحد، پديد آمده است و اين به دليل آن است كه عداوت ها، دشمنى ها و كينه توزى هايى كه در سايه اختلاف منافع پديد آمده ، از بين برود و آن روابط عاطفى فطرى زنده شود. از اين رو در آيه شريفه سوره مباركه حجر كه سخن از اهل بهشت است مى فرمايد:
انَّ المتَّقينَ فى جنَّات و عُيون # ادخلوها بسلام آمنين # و نَزَعنا ما فى صدورهم مِّن غِلّ اخوانا على سُرُر مُّتقابلين (19).
((به يقين ، پرهيزگاران در باغ هاى سرسبز بهشت و در كنار چشمه ها هستند (فرشتگان به آنها مى گويند:) با سلامت و امنيت وارد باغ ها شويد؛ و ما هرگونه غل و كينه و دشمنى را از سينه آنها برمى كنيم و روحشان را پاك مى سازيم ؛ در حالى كه همه برادرند، و بر تخت ها روبه روى يكديگر قرار دارند)).
وقتى كينه ها و عداوت هايى كه برادرى و عواطف انسانى را تحت الشعاع قرار مى دهد، از بين رفت و انسان در شرايطى واقع شد كه هيچ كينه و عداوتى نبود، همه با هم احساس برادرى مى كنند اگرچه بعضى از مفسران معاصر رحمهم اللَّه فرموده اند كه مساله اخوت ، يك امر تشريعى و اعتبارى است ، ولى با اين بيانى كه ذكر شد، روشن مى شود كه هيچ اعتبار و تعبدى نمى تواند چنين اثر عميق و ژرفى در خلق وخوى انسان ايجاد كند؛ چرا كه برخاسته از فطرت و عواطف انسانى است و با خلقت و آفرينش او دم ساز و هماهنگ است .
نور ايمان ، حجاب ها و موانع ظلمانى عناد، لجاجت و دشمنى را مى درد و همان عواطف اصيل انسانى را كه از آغاز آفرينش خداوند در سرشت انسان ها قرار داده شده است ، احيا مى كند. شاهد اين مطلب ، هم روايتى است كه در محاسن برقى نقل شده كه امام باقر عليه السلام فرمودند:
المؤ من اءخو المؤ من لابيه و اءُمُّهُ، و ذلك انَّ اللَّه تبارك و تعالى خلق المؤ من من طِينَة جنان السموات ، و اجرى فيهم من روحِ رحمته ، فلذلك هو اخوه لابيه و اءُمِّه (20).
((هر مؤ منى نسبت به مؤ من ديگر، برادر پدر و مادرى او است ؛ يعنى برادر صلبى و تكوينى او است . خداوند مؤ من را از آن سرشت بهشتى آسمان ها آفريد و در او از روحانيت و معنويت روحى الهى دميد؛ و طبعا انسان هايى كه از چنين طينت و سرشتى آفريده شده اند با هم اشتراك دارند. بنابراين ، برادر پدر و مادرى حساب مى شوند)).
در نتيجه اگرچه مساله عقد اخوت و برادرى به داستان اخوت ميان مسلمان ها در صدر اسلام اشعار دارد و به عنوان يك حركت بسيار ارزشمند از ناحيه رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم در آغاز ورود به مدينه تلقى مى شود، اما در واقع حركتى عملى است براى يادآورى عواطف انسانى كه ميان همه انسان ها حاكم است ؛ و در اصل آنها را با هم برادر كرده است . آيه شريفه قرآن هم مى فرمايد:
انَّا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا(21).
((ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد)).
بنابراين ، مساله اخوت و برادرى ميان انسان ها يك امر تكوينى است . آن چه باعث مى شود كه اين اخوت و عواطف برادرى و خواهرى از ميان برود، اختلافات ، كينه ها و حسادت ها است كه مطلوب شرع مقدس از بين رفتن اين عوامل است تا سايه ايمان ، روح اخوت تكوينى ميان انسان ها حاكم شود.
امام سجاد عليه السلام در ادامه اين حقّ مى فرمايند:
و لا تدع نُصرته على نفسه ، و معونته على عدوِّه (22).
برادر مؤ من موظف است ، در هر حال ، برادر مؤ منش را يارى دهد و در مقابل دشمن و معاند، وى را كمك كند. نصرت شخصى در مورد نيازمندى ها و تامين حوايج او يك مساله است و كمك و معاونت او در برابر دشمن هم يك موضوع ديگر، كه به عنوان دو حقّ در فرمايش امام عليه السلام ذكر شده است .
نحوه كمك و همكارى برادران مؤ من
مرحوم صدوق رساله اى دارد كه نام آن ((مصادقة الاخوان )) است ، در آن جا روايات بسيار ارزشمندى را جمع آورى فرموده و به عنوان تحفه اى به مؤ منان هديه كرده است . رواياتى كه در اين نوشته وجود دارد، تحت ابواب مختلف گردآورى شده است . بعضى از آنها را كه با فرمايش هاى امام سجاد عليه السلام تناسب بيشترى دارد بيان مى كنيم .
مرحوم صدوق در آن رساله ، بابى گشوده است به نام باب مواساة الاخوان بعضهم لبعض ؛ يعنى بحث در كمك و همكارى برادران با يكديگر كه چگونه و در چه موضوعات و مصاديقى بايد يكديگر را يارى كنند و يارى كردن چه معناو مفهومى دارد؟ در اين رساله على بن عقبه روايتى را نقل مى كند كه امام محمَّد باقر عليه السلام فرمودند:
يا اءبااسماعيل ! اءراءيت فيما قبلكم اذا كان الرجل ليس له رادء و عند بعض اخوانه فضل رداء يطرح عليه حتى يصيب رداء، قال : قلت لا؛ قال : فاذا كان ليس عنده ازار يوصل اليه بعض اخوانه بفضل ازار حتى يصيب ازارا؟ قلت : لا؛ فضرب بيده على فخذه ، ثم قال : ما هؤ لاء باخوه (23).
((اگر در بين شما، مرد بى لباسى باشد و عبايى به دوش نداشته باشد و بعضى از برادران ديگر او لباس اضافى داشته باشند، آيا چنين هست كه او لباس اضافى خود را به ديگرى بدهد؟ راوى عرض مى كند: خير، حضرت سوال خود را تكرار مى كنند. باز راوى جواب منفى ميدهد. راوى مى گويد: در اين جا امام باقر عليه السلام با دست مباركشان به روى پايشان كوبيدند و بعد فرمودند: اينها برادر نيستند)).
كسى كه حاجت برادر مؤ منش را در لباس بيرونى منزل نه لباس درونى ، ردا لباسى است كه معمولا مردان سرزمين عرب براى بيرون آمدن از منزل استفاده مى كنند برآورده نكند، برادر نيست . در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام چنين آمده است :
اختبر شيعتنا فى خصلتين ، فان كانتا فيهم و الا فاءعزب ثم اءعزب ؛ قلت : ما هما؟ قال : المحافظةُ على الصلوات فى مواقيتهنَّ، والمواساةُ للاخوان و ان كان الشى ء قليلا(24).
((شيعيان ما را با اين دو خصلت بيازمائيد؛ اگر اين دو خصلت در آنها بود با آنها معاشرت كنيد وگرنه از آنها دورى كنيد. راوى مى گويد: آن دو خصلت چيست ؟ حضرت مى فرمايند: اول اين كه در اول وقت نمازش را به جاى مى آورد. ديگر اين كه نسبت به برادران مؤ من خود، اهل يارى و كمك باشد، اگرچه بسيارناچيز باشد)).
بنابراين ، يكى از معيارهاى برادرى ، مواسات و در قدم اول ، گذشتن از مال و برآورده كردن نياز مالى برادر مؤ من است . مرحوم صدوق براى تاءكيد و تاييد مطلب ، روايت ديگرى را به اين مضمون نقل مى كند:
اءبطَاء على رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم رجل فقال : ما اءبطاء بك ؟ فقال : اءما كان لك جار له ثوبان ، فيعيرك اءحدهما، فقال بلى يا رسول اللَّه ، فقال ما هذا لك باءخ (25).
((قرار بود كسى حضور رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم شرفياب شود. قدرى تاخير كرد و در وقت مقرر و معين به حضور حضرت نرسيد. وقتى آمد، حضرت فرمودند: چرا دير آمدى ؟ گفت : يا رسول اللَّه ! لباس نداشتم . حضرت فرمودند: همسايه اى نداشتى كه دو لباس داشته باشد و يكى را به تو عاريه دهد؟ گفت : جرا يا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم چنين همسايه اى دارم . حضرت فرمودند: چنين كسى برادر تو نيست )).
حقوق برادر مسلمان
پس بناب 0ر آنچه ذكر شد، اولين شرط برادرى اين است كه اهل مواسات باشد و نسبت به برادر مؤ منش ، اهل گذشت . در اين باره روايت ديگرى نيز ذكر شده كه قدرى طولانى است ، اما مى تواند مقصود و مراد از نصرت و يارى برادر نسبت به برادر را تبيين كند. يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام سوال كرد كه :
ما حقُّ المسلم على المسلم ؟ قال : له سبع حقوق واجبات ، ما منها حقّ الا هو واجب عليه حقا، ان ضيع منها شيئا خرج من ولاء اللَّه و طاعته و لم يكن لله فيه نصيب ، قلت له : جعلت فداك و ما هى ؟ قال : يا معلّى ! انّى عليك شفيق اءخاف اءن تضيع و لا تحفظ و تعلم و لا تعمل ، قلت له : لا قوّة الا باللَّه (26).
((حقّ برادر مسلمان نسبت به مسلمان ديگر چيست ؟ حضرت فرمودند: هفت حقّ واجب بر عهده او است كه هر يك از آنها به تنهايى ، واجب است و اگر يكى از اين حقوق را تضييع كند و نسبت به اداى آن اقدام نكند، از ولايت و اطاعت خدا خارج مى شود و بهره هايى كه خداوند براى او ذخيره كرده ، از بين مى رود. عرض كردم : فدايت بشوم ! اين حقوقى كه مى فرماييد، چيست ؟ حضرت فرمودند: من به تو علاقه مندم ، مى ترسم اين حقوق را بدانى و در اثر عمل نكردن ، آنها را ضايع كنى و بر اين حقوق تحفظ نداشته باشى ، گفتم : لا قوّةَ الا باللَّه )).
منظور حضرت اين بوده است كه بهتر آن است كه اين حقوق را ندانى ؛ چون جرم انسان جاهل كمتر است و شايد عقابى نداشته باشد. راوى به اصرار خدمت امام عليه السلام عرض مى كند: شما آنها را بفرماييد، توكُّل به خدا، انشاء اللَّه سعى مى كنم انجام بدهم ؛ بعد امام عليه السلام اين حقوق را بيان مى فرمايند:
اءيسر حقّ منها اءن تحبُّ له ما تُحبّ لنفسك و تكره له ما تَكره لنفسك . والحقّ الثَّانى ، تَجتِنِب سَخَطه و تتَّبع رِضاه و تُطيع اءَمره ، و الحقّ الثالث ، اءن تُعينه بِنَفسك و مَالك و لِسانك و يَديك و رجلك . والحقّ الرابع ، اءن تكون عَينه و دَليله و مِرآته و قَميصه . و الحقّ الخامس ، لا تَشبع و يَجوع ، و لا تَروى و يَظمَاءُ، و لا تَلبس و يُعرى ، و الحقّ السَّادس ، اءَن تكون لك امراة و ليس لاءَخيك امراءة ، و يكون لك خادم و ليس لاءخيك خادم و اءن تبعث خادمك فيَغسل ثِيابه و يَصنع طَعامه و يَمهد فِرَاشه . و الحقّ السابع ، اءن تَبُرَّ قَسَمَهُ و تجيب دعوته ، و تعود مريضه و تشهد جنازته ، و اذا علمت ان له حاجة فبادره الى قضائها، لا تلجئه الى اءن يساءَلَكَها، و لكن بادرهُ مبادرَة ، فاذا فَعَلت ذلك وَصلَت وِلايَتِكَ بِوِلايَتِهِ(27).
اولين و كمترين حقى كه مؤ من به برادر مؤ منش دارد، اين است كه آنچه را براى خود دوست دارد، براى او نيز دوست داشته باشد و هر چه را براى خود نمى پسندد، براى برادرش هم نپسندد.
حقّ دوم اين است كه به هنگام خشم عصبانيت از او پرهيز كند؛ يعنى او را بيشتر عصبانى نكند و خشنودى او را بخواهد و همواره كارى كند كه او عصبانى نشود. هميشه سعى كند او را خوشحال كند و خواهش او را اجابت كند.
حقّ سوم اين كه او را با هر چه كه مى تواند، با دست و پا، با زبان ، با مال و حتى با جان يارى كند.
حقّ چهارم اين كه چشم او باشد؛ يعنى اگر از او خطايى سرزد كه از آن غافل است ، او را متنبه كند. اين نكته اى است كه در كلام امام سجاد عليه السلام به عنوان حقّ چهارم ذكر فرمودند: و تادية النّصيحة اليه در نصيحت و ارشاد و هدايت او كوتاهى نكند. ديگر اين كه راهنما و آينه او باشد؛ يعنى عيوبش را به او بنماياند؛ نه اين كه زشتى هاى وى را به او نشان دهد تا او را آزار دهد؛ بلكه همان طور كه آيينه ، سياهى چهره يا خاك و غبار سر و صورت و ساير عيوب را به انسان نشان مى دهد، طورى عيوب برادر مؤ من خود را به او بگويد كه وى در مقام اصلاح و رفع عيوب خود باشد. ديگر آن كه لباس او باشد. لباس ، نگهبان و محافظ انسان است و در قرآن كه از تقوا تعبير به لباس شده است (28)، به معناى محافظ و نگهبان است .
حقّ پنجم ، اين كه او سير نباشد و برادرش گرسنه . او سسيراب نباشد و برادر مؤ منش تشنه كام و او داراى لباس و پوشش ‍ مناسب نباشد، در حالى كه برادر مؤ منش بدون لباس است . در روايتى آمده است : از ما نيست كسى كه خود سير باشد و برادرش گرسنه . خودش داراى لباس باشد و برادر مؤ منش برهنه .
حقّ ششم كه از نكته هاى ظريف حقوق برادر دينى است اين كه خود، صاحب عايله و همسر باشد و برادر مؤ منش ‍ قادر به تشكيل زندگى نباشد.
همان طور كه تلاش كرده براى خود، همسر اختيار كند، براى برادر مؤ منش هم همين تلاش را بنمايد.
ديگر اين كه مبادا مسلمانى خادم داشته باشد، حال آن كه برادر دينى اش خدمتكار ندارد. وقتى او خادم ندارد، يا بايد برايش خدمت گزارى بيابد يا اين كه خادم خود را بفرستد براى يارى دادن به او ماءمور كند.
حقّ هفتم اين است كه اگر در امرى اجبارا قسم ياد مى كند، قسم برادرش را بپذيرد و در مقابل اصرار او، سماجت انكار نداشته باشد. اگر او را دعوت مى كند، دعوتش را اجابت كند و درخواست او را بپذيرد. اگر مريض شد، او را عيادت كند و اگر از دنيا رفت ، در تشييع جنازه او شركت و همراهى كند. وقتى مى داند كه برادرش گرفتارى و احتياجى دارد، آنقدر صبر نكند كه او مجبور شود كمك بخواهد؛ قبل از اين كه او اظهار نياز و استمداد كند، به يارى او بشتابد. سپس ‍ حضرت فرمودند: اگر چنين كردى ، دوستى و ولايتت را به دوستى و ولايت او پيوند داده اى و اگر چنين نكردى ، اخوت معنا ندارد.
چنان كه ملاحظه مى شود اين حقوق ، تكاليف بسيار سنگين و دشوارى است ؛ اگرچه انصافا همه اين خصايص ، صفاتى است كه با طبع و عاطفه انسانى مطابق است ؛ يعنى هر انسانى كه داراى عواطف خالص ، پاكيزه و بى شائبه و به دور از مظاهر دنيوى باشد، نسبت به برارد صلبى و نسبى و حتى نسبت به ديگر انسان ها چنين احساسى را خوهد داشت ؛ ولى انسان به واسطه اين گرفتارى هاى دنيوى از اداى اين حقوق غفلت مى كند و گاه گريزان است . حتى افرادى هستند كه اگر ببينند برادرشان گرفتار شده ، استمداد مى كند، دست او را نمى گيرند. به همين دليل وقتى راوى از امام صادق عليه السلام درباره اين حقوق هفتگانه سوال مى كند، امام عليه السلام مى فرمايند: چون تو را دوست دارم و مى ترسم كه اين مطالب را بدانى و عمل نكنى ، به تو نمى گويم ، اما چون او اصرار مى كند، امام اين حقوق را بيان مى كند.
توجه به دو نكته ضرورى است : اول اين كه امام عليه السلام اين مطالب را به عنوان مثال تشريع بيان نكرده اند، بلكه نكاتى كه در فرمايش امام عليه السلام و در روايات اخلاقى ذكر شده ، همان امورى است كه صرف نظر از دين و شريعت ، انسان مى تواند با فطرت پاك و غيرآلوده آنها را درك كند. نكته ديگر اين كه امام صادق عليه السلام در روايتى كه ابن ابى عمير نقل مى كند، مى فرمايند:
ما اءقبح بالرجل اءن يَعرفَ اءخوه حقَّه و لا يعرف حقّ اءَخيه (29).
((چه بد است كه برادر مؤ منى همه اين موازين را بشناسد و در حقّ فرد ديگرى رعايت كند، اما او - آنقدر از اوصاف و عواطف انسانى دور باشد كه به هيچ يك از اين امور توجه نكند و - در مقام جبران آن برنيايد)).
شايد بتوانيم بگوييم كلام امام سجاد عليه السلام كه فرمودند:لا تدع نصرته على نفسه ، و معونته على عدوه ، و... تاءديه النصيحه اليه با ذكر كلمات امام صادق عليه السلام تبيين شد.
آثار رعايت حقوق برادران
اما آثارى كه در اثر اهتمام به اين وظايف به وجود مى آيد، بسيار زيادند كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم تا موجب سرور و خوشحالى مؤ منينى باشد كه به اين وظايف عمل مى كنند و موجب تشويق كسانى باشد كه احيانا در انجام اين وظايف مسامحه مى كنند. مرحوم صدوق از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه جدشان رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
مَن اءطعم مؤ منا مِن جوع ، اءَطعمَهُ اللَّه مِن ثمار الجنَّة ، و مَن سقَاهُ مِن ظَمَاء سَقَاهُ اللَّه مِن الرَّحيق المختوم ، و مَن كَساهُ ثَوبا لم يَزَل فى ضَمانِ اللَّه ما دام على ذلك المؤ من من ذلك الثوبِ؛ واللَّه لقضاء حاجةِ المؤ من اءفضل من صيام شهر واعتكافه (30).
((كسى كه برادر مؤ منش را از گرسنگى نجات دهد و او را اطعام كند، خداوند او را از ميوه هاى بهشتى بهره مند مى كند و كسى كه برادر مؤ منش را از تشنگى نجات دهد، خداوند از آن شراب بهشتى كه داراى مشك است به او مى آشاماند و كسى كه به برادر مؤ من برهنه اش لباسى بپوشاند، مادامى كه اين لباس به تن او است ، در پناه خدا قرار دارد و خدا ضامن سلامتى اوست . اگر مؤ منى حاجت برادر مؤ منش را برآورده سازد، همان يك عمل براى او از روزه دارى و اعتكاف يك ماه ارزشمندتر و مفيدتر خواهد بود)).
مطلب ديگر اين كه انتخاب برادر، به ويژه كسانى كه برادر صلبى و پدر و مادرى ندارند و يا در عين داشتن برادران تنى ، به آن مبادرت مى ورزند امرى بسيار نيكو و قابل تحسين است ؛ به صورتى كه از امام هشتم حضرت ابالحسن الرضا عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:
مَنَ استَفادَ اءخا فى اللَّه فَقَد استفاد بيتا فى الجنَّة (31).
((هر برادر دينى كه انسان انتخاب مى كند، خانه اى در بهشت براى خود فراهم كرده است )).
در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام كه شايد توضيح بهترى براى اين مطلب باشد روايت شده است كه فرمودند:
استكثروا مِنَ الاخوان فان لكُلّ مؤ من دعوة مستجابة (32).
((برادران خود را زياد كنيد و برادران فراوان انتخاب كنيد؛ چرا كه هر مؤ منى ، نزد خداوند متعال يك دعاى مستجابى دارد)).
و يا در نسخه ديگرى در همين روايت وارد شده است كه :
استكثروا من الاخوان فان لكُلّ مؤ من شفاعة ؛ و قال : اءكثروا من مؤ اخاة المؤ ممين فان لهم عند اللَّه يدا يكافيهم بها يوم القيامة (33).
((برادران مؤ من خود را زياد كنيد؛ چون هر يك از آنها در پيشگاه خدا حقى دارند كه برابر آن روز قيامت از خدا پاداش ‍ مى گيرند و هنگامى كه كسى از خدا پاداشى و اجرى بگيرد، ميان ساير برادرانش تقسيم مى كند)).
هر مؤ منى نزد خداوند يك شفاعت مقبولى دارد و هر كه دامنه اخوت و برادرى را با مؤ منان توسعه دهد، در تامين نيازهاى خود موفق تر است ؛ براى اين كه در روايات وارد شده است كه اگر مؤ من در حقّ مؤ من ديگر دعا كند، دعاى او مستجاب است ؛ و يا در قيامت كه خداوند اين توفيق را به مومنان مى دهد كه از يكديگر شفاعت كنند، هر كس برادران دينى بيشترى داشته باشد، شفيع او هم در قيامت بيشتر خواهد بود.
بنابراين ، اصل معنى اخوت و برادرى كه اين مقدار مورد اهتمام و توصيه است ، مشاركت ، همراهى و همكارى با ديگران است . در روايتى از امام صادق عليه السلام اين معنا خوب تبيين شده است ؛ حضرت فرمايند:
المؤ من اءخو المؤ من كالجسد الواحد ان اشتكى شيئا منه وجد اءلم ذلك فى ساير جسده ، و اءرواحهما من روح واحدة و اءن روح المؤ من لاءشدُّ اتِّصالا بروح اللَّه من اتّصال شعاع الشّمس بها، و دليلُه لا يُحزنُه و لا يظلِمُه و لا يغتابُه و لا يعدُه عِدَّة فيُخلِفُه (34).
اخوت به اين معنا است كه انسان ها خود را اعضاى يك پيكر واحد بدانند. ثمره اين نگرش آن است كه اگر عضوى از اعضاى جسم او آزرده شود، ساير اعضا نيز آن درد را احساس مى كنند. اين همان چيزى است كه بعد از اسلام در ادبيات ما هم راه پيدا كرده و در اشعار سعدى ، چنين آمده است :
بنى آدم اعضاى يكديگرند چو عضوى به درد آورد روزگار         كه در آفرينش ز يك گوهرند دگر عضوها را نماند قرار
اگر واقعا همه انسان هاى مؤ منى كه در يك جامعه زندگى مى كنند، چنين احساسى عاطفى به يكديگر داشته باشند، هيچ انسانى دچار مشكل نمى شود و هيچ انسانى براى ديگرى مزاحمت فراهم نمى كند. در ادامه روايت آمده است كه دو مؤ من كه پيوند اخوت با هم دارند و احساس برادرى در آنها به وجود مى آيد، ارتباطشان بايد مثل اتصال نور خورشيد به خورشيد، محسوس باشد؛ به صورتى كه كسى اين دو را جداى از هم نبيند. وقتى يكى را مى بيند، ديگرى به ذهن تداعى كند.
در ادامه مطلب ، حضرت مى فرمايند: انسان مؤ من بايد راهنماى برادرش باشد. حال وقتى چنين ارتباطى برقرار شد، چونن مؤ من برادرش را از خود مى داند، هيچ وقت براى او حزن و اندوه فراهم نمى كند؛ چرا كه هيچ انسانى خود را آزار نمى دهد و اگر دست به چنين حركتى بزند، ديگران او را مجنون و ديوانه مى خوانند.
ديگر اين كه به او ظلم نمى كند؛ همان طور كه حاضر نيست به خودش ظلم كند، پشت سر او بدگويى و غيبت نمى كند و اگر با او وعده اى كرد و قولى داد، تخلف نمى كند؛ همان طور كه اگر انسان به خود وعده اى بدهد، از آن تخلف نمى كند؛ همان طور كه انسان براى خود آرزو و آمالى دارد و همه همّ و غمش برآورده كردن آن است ، سعى مى كند درباره برادر مؤ من خود همچنين كند. در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام به همين معنا اشاره شده است :
المسلم لا يظلمه و لا يخذله (35).
((انسان مسلمان نه به برادرش ستم مى كند و نه او را از ياد مى برد)).
در شرع مقدس اسلام و در سخنان اهل بيت عليهم السلام به راههايى كه موجب تشويق و ترغيب مؤ منان به پيوند استوار برادرى و اخوت مى گردد، سفارش و توصيه اكيد شده است ؛ مثلا در روايات مختلفى وارد شده است كه دوستى ها و برادرى ها، بايد بر اساس معنويت باشد. بنابراين امام سجاد عليه السلام در مساله حقوق برادر فرمودند كه يكى از حقوق برادر اين است كه به خاطر خدا، پيوند اخوت و برادرى ايجاد كند؛ چرا كه اگر چيزى در عالم ، رنگ خدايى گرفت و به قصد تقرب به خدا صورت گرفت ، هيچ چيز نمى تواند آن را نابود سازد.
اگر ارتباط انسان ها بر اساس مطامع دنيوى باشد و به خاطر مال با ديگران اظهار مودت ، دوستى و برادرى كند، وقتى مال رفت ، برادرى هم مى رود. اگر به خاطر مقام و موقعيت باشد، مادامى كه آن مقام و موقعيت هست ، آن ارتباط محفوظ است ؛ وقتى از بين رفت ، آن ارتباط هم از بين مى رود. خلاصه اگر انگيزه مؤ منان در ارتباطات ، برادرى ، رفاقت و دوستى ، امور دنيوى باشد دوام نخواهد داشت ؛ چون امور دنيوى دوام و بقا ندارد و چيزى هم كه مبتنى بر امور بى دوام باشد، سست و موهون خواهد بود. امام باقر عليه السلام مى فرمايند:
لو اءن رجلا اءحبّ رجلا فى اللَّه لاءثابه اللَّه على حبه ... و لو اءن رجلا اءبغض اللَّه رجلا لله لاءثابه على بغضه (36).
((اگر انسانى ، به خاطر خدا، انسان ديگر را دوست داشته باشد، خدا او را بر اين دوستى اجر و پاداش مى دهد و اگر به خاطر خدا كسى را دشمن بدارد، باز به همان دليل ، خدا به دشمنى و بغض او اجر و پاداش مى دهد)).
نكته مهم اين است كه در مهرورزى و اظهار علاقه و ايجاد صميميت و برادرى با ديگران ، فقط قصد و نيت خود را براى خدا خالص كند؛ كه اگر چنين كرد، نتيجه آن دوستى جاويدان و هميشگى خواهد بود و يقينا علاوه بر اين كه در دنيا منفعتش نصيب او مى شود، در آخرت هم از آثار آن بهره مند خواهد شد. امام صادق عليه السلام فرمودند:
قد يكون حبّ فى اللَّه و رسوله ، و حب فى الدُّنيا، فما كان فى اللَّه و رسوله فثوابه على اللَّه و ما كان فى الدُّنيا فليس ‍ بشى ء(37).
((گاهى دوستى ها براى خدا و به خاطر حرمت رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم است و گاه به خاطر امور دنيوى . دوستى ها، پيوندها و روابطى كه به خاطر خدا ميان مؤ منان استوار مى شود، اجر و پاداشش با خداست ؛ و آنچه براى امور دنيوى است ، ارزش و دوام و قرارى نخواهد داشت )).
عوامل پايدارى دوستى و برادرى
در معارف ما براى استووارى اين دوستى ها، به نكات ظريفى اشاره شده است كه در ابتداى امر و به ظاهر، امور ساده اى هستند، اما وقتى به مجموعه آنها مى نگريم ، درمى يابيم كه معارف دينى براى استوارى روابط عاطفى انسان ها به چه امور جزئى و در عين حال بسيار مهم توجه كرده است ، كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
يكى اين كه انسان هاى مؤ من به ديدار يكديگر بروند؛ اين طور نباشد كه دو مؤ من به هم اظهار علاقه و محبت كنند، اما هرگز به ديدار يكديگر نروند؛ چرا كه وقتى فاصله ملاقات ها، طولانى شد، طبيعتا علاقه ها تضعيف مى شود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
ما زار مسلم اءخاه فى اللَّه عز و جل الا ناداه اللَّه عزَّ و جَلَّ: اءيّها الزّائر طبت ، و طابت لك الجنّةُ(38).
((هر مسلمانى كه به ديدار برادر ايمانى خود بشتابد، خدا او را مخاطب قرار مى دهد كه : اى زائر مؤ من ، عمل نيكى انجام دادى ، بهشت بر تو گوارا باد)).
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
ثالثة من خالصه اللَّه عزَّ و جَلَّ يوم القيامه رجل زار اءخاه فى اللَّه عزَّ و جَلَّ فهو زوّار اللَّه عزَّ و جَلَّ على اللَّه اءن يكرم زواره و يعطيه ما ساءل (39).
((سه كار است كه در قيامت ويژه خداوند تبارك و تعالى است ؛ يعنى فقط خدا، اجر آن را مى دهد: يكى اين كه مؤ منى به زيارت برادر مؤ منش برود. زيارت برادر مؤ من ، زيارت خدا و زائر او، زائر خدا و كسى كه زائر خدا شد بر خدا فرض ‍ است كه او را اكرام كند و آنچه او مى خواهد به وى اعطا كند)).
روايت عجيبى است كه مى شود از آن دريافت كه مى توان به سهولت در امور دنيوى اجر و ثواب زيادى تحصيل كرد؛ به شرط آن كه بتوان از اين اجر و پاداش خوب محافظت كرد؛ وقتى كه انسان به خانه انسان كريم و بخشنده اى مى رود و ميهمان او مى شود، او سعى مى كند كه مهمانش را تكريم كند. كسى كريم تر از ذات ذوالجلال الهى كه منشا همه خيرها و خوبى ها است ، نيست .
نكته اى كه اين روابط را عميق و پايدار مى كند، اين است كه انسان هاى مؤ من وقتى با يكديگر ملاقات مى كنند، با هم مصافحه كنند؛ يعنى دست به يكديگر بدهند. در روايت آمده است كه امام باقر عليه السلام فرمودند:
انّ المؤ من ليلقى اءخاه فيصافحه فلينظر اللَّه عزَّ و جَلَّ اليهما و الذنوب تحاطّ عن وجوههما حتى يفتَرِقَاكُما تَحُطُّ الريح الشديدة الورق عن الشجر(40).
((وقتى دو مؤ من يكديگر را ملاقات كرده و با هم مصافحه مى نمايند، خدا با نظر رحمت به آنها نگاه مى كند و همان طور كه باد شديد برگ درختان را مى ريزد گناه را از چهره آنها مى زدايد)).
در روايت ديگرى ، رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمايند:
اذا لقى اءحدكم اءخاه فليصافحه وليسلم عليه ، فان اللَّه اءكرم بذلك الملائكة فاصنعوا بصنع الملائكة (41).
((وقتى يكى از شما، برادر مؤ منش را ملاقات مى كند، با او مصافحه كرده به او سلام كند؛ چون اين خصلت فرشتگان است و خدا فرشتگان را به خاطر اين خصلت گرامى داشته است )).
مطلب ديگرى كه در تعميق روابط اخوت تاثير دارد، اين است كه اگر مؤ منى برادر مؤ منش را از صميم قلب دوست دارد، بايد او را از آن دوستى ، مطلع كند؛ چون در فرمايش امام عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
اذا اءحببت رجلا فاءخبره بذلك فانّه اءثبت للمودة بينكما(42).
((وقتى برادر مؤ منت را دوست دارى به او اطلاع بده كه اين كار مودت و صميميت شما را استوارتر مى كند)).
در مطلب چهارم كه در بعضى از روايات نيز آمده است ، اين است كه وقتى دو برادر مؤ من به يكديگر مى رسند، علاوه بر مصافحه پيشانى يكديگر را ببوسند.
اذا لقى اءحدكم اءخاه فليتقبّل موضع النور من جبهته (43).
((وقتى يكى از برادران مؤ من خود را ملاقات كردى ، سجده گاه برادر مؤ من خود را ببوس )).
در ميان مسلمان هاى عرب زبان ، تقريبا اين سنت انجام مى گيرد و متعارف است كه منشاء روايى دارد و سنتى است كه از زمان معصومين عليهم السلام مرسوم شده است .
توصيه پنجم اين كه وقتى انسان برادر مؤ منش را مى بيند، به او لبخند بزند.
در روايتى از امام هشتم عليه السلام آمده است كه فرمودند:
و مَن تَبسَّمَ فى وجه اءَخيه المؤ من كتب اللَّه له حسنه ، و من كتب اللَّه له حسنه لم يعذّبه (44).
((كسى كه به چهره برادر مؤ منش لبخند بزند و تبسم كند، خداوند براى او پاداش مى نويسد و كسى كه خدا براى او حسنه بنويسد، عذاب نمى شود)).
در روايت مشابه از امام باقر وَ امام صادق عليهماالسلام به همين مضامين اشاره شده است ؛ مثلا امام باقر عليه السلام مى فرمايند:
تبسُّمُ رجل فى وجه اءَخيه حسنه (45).
((لبخند مؤ من به چهره برادر مؤ منش ، حسنه است )).
و يا امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
مَن تبسَّمَ فى وجه اءَخيه كانت له حسنه (46).
((كسى كه به چهره برادرش لبخند بزند، داراى پاداش مى شود)).
قبل از اين كه نكات ديگرى را كه وجب تقويت پيوند برادرى مى شود ذكر كنيم ، خوب است به روايتى از امام صادق عليه السلام اشاره كنيم كه مى فرمايند:
اءكثروا مِنَ الاصدقاء فى الدُّنيا، فانَّهم ينفعون فى الدُّنيا و الآخرة ؛ اءمّا الدُّنيا فحوائج يقومون بها، وَ اَمَّا الاخرة فانَّ اهل جهنم قالوا: ((فما لنا من شافعين # و لا صديق حميم (47)))(48).
((در دنيا دوستانتان را زياد كنيد كه ايشان در دنيا و آخرت به شما نفع مى رسانند: اما در دنيا انسان نيازهايى دارد ك اگر روابطش وسيع باشد، تامين آنها آسان تر مى شود؛ و در آخرت اهل جهنم مى گويند: ما ياور و شفيع نداريم ؛ ما دوست صميمى نداريم )).
اهل بهشت كسانى اند كه اگر خودشان هم شايستگى ورود به بهشت و سراى رحمت الهى را نداشته باشند، ديگرانى هستند كه به خاطر روابط عاطفى كه بين آنها وجود دارد، شفيع ايشان شده و وساطت آنها را مى كنند. البته مساله شفاعت ، بحثى است كه نياز به توضيح و تفسير شايسته اى دارد و در اين مختصر نمى گنجد.
از امور لازم در آغاز اخوت و دوستى ، اين است كه ابتدا نام يكديگر را بپرسند. در اين باره امام باقر عليه السلام از جدشان رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى كنند كه :
اذا اءحب اءحدكم اءخاه المسلم ، فليساءله عن اسمه و اسم اءبيه و قبيلته و عشيرته ؛ فانه من حقّ الواجب و صِدقِ الاءخاءِ اءن يساءله عن ذلك ، و الا فهى معرفةُ حمقاء(49).
((اگر شما برادر مسلمانى را دوست داريد، هنگام ملاقات ، نام او، پدر، قبيله و عشيره اش را سوال كنيد، كه اين يك حقّ واجب و لازمه صداقت و استوارى پيوند اخوت است ؛ وگرنه اين آشنايى و ارتباط احمقانه است كه دو نفر به يكديگر اظهار علاقه كنند، اما هيچ نام و نشانى از هم نپرسند و از اين امور بديهى مطلع نباشند)).
در دنياى امروز، مرسوم است وقتى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند، در اولين قدم ، همديگر را معرفى مى كنند. اين حركت در معارف ما سنت ريشه دارى است كه در اين روايت هم به آن توصيه شده است . علاوه بر اين كه بايد اسم او و پدرش را بپرسد، نام قبيله و عشيره اش را نيز بايد سوال كند. اگرچه امروزه ، قبيله و عشيره خيلى مطرح نيست ، اما مى تواند اسم شهر يا ديارش را بپرسد.
روايتى را قبلا از امام صادق عليه السلام نقل كرديم كه خطاب به معلى بن خنيس فرموده بودند كه در برآورده كردند حوايج مؤ منان اهتمام داشته باشد. برآوردن حوايج ، امرى است كه به اجر و منزلت آن نزد خدا و آثار دنيوى و اخروى آن بايد توجه داشته باشيم . روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مَن ذهب مع اءَخيه فى حاجة قضاها اءو لم يقضها، كان كمن عبد اللَّه (50).
((كسى كه براى برآوردن حاجت برادر مؤ من گرفتارش قدم بردارد، چه موفق بشود كارى براى او انجام بدهد و چه موفق نشود، مانند آن است كه خدا را پرستيده است )).
بايد دقت كرد كه در شرع مقدس و بين همه معيارهاى ارزشى ، چيزى بالاتر از پرستش ذات ذوالجلال الهى نداريم . اجر قدم برداشتن در برآوردن نياز برادر مؤ من ، مانند پاداش كسى است كه به توحيد واقعى رسيده است .
در روايتى شنيدنى مفضل بن عمر گفته است كه : امام صادق عليه السلام به من فرمودند:
اسمع ما اءقول لك ، واعلم اءنه الحقّ واتبعه واءخبر به عليّة اخوانك ، قلت : و ما عليّةُ اخوانى ؟ قال : الراغبون فى قضاء حوائج اخوانهم ، ثم قال : و من قضى لاءَخيه المؤ من حاجة ، قضى اللَّه له يوم القيامة مِاءَة اءلف حاجة ، من ذلك اءوّله الجَنَّة له ، و مِن ذلك اءن يدخل له قرابته و معارفه و اخوانه الجنَّة بعد اءن لا يكونوا نصابا، فكان مفضل اذا ساءل الحاجة اءخا من اخوانه ، فقال له : اءما تشتهى اءن تكون مِن عليّةِ الاخوان (51).
((آنچه را كه مى گويم گوش بده و بدان كه مطالب حقى است و به آن عمل كن و آن را به برادران ارجمند و بزرگوارت هم بگو! پرسيدم : اخوان عليّه يعنى چه ؟ حضرت فرمودند: - اين وصف علىّ به معنى علو، بزرگوارى و عظمت است - برادران بزرگوار، برادرانى هستند كه به برآوردن حوايج برادران خود راغبند. بعد فرمودند: هر كسى كه حاجتى از برادر مؤ منش را برآورده كند، خداوند متعال ، در روز قيامت صدهزار حاجت او را برآورده مى كند كه اولين آنها، بهشت است . يكى ديگر از آن حوايج ، شفاعت است تا بستگانش و هر كسى را كه مى شناسد، شفاعت كند و خدا به وسيله شفاعت او، آنها را وارد بهشت مى كند. البته يك شرط دارد و آن اين كه ناصبى نباشند؛ يعنى دشمن اهل بيت عليهم السلام نباشند كه شفاعت در مورد آنها مقبول نخواهد شد. در ادامه روايت اين مطلب آمده است كه وقتى مفضل با يكى از برادران مؤ منش كارى داشت و مى خواست از آنها خواهشى كند، به او مى گفت : آيا دوست دارى كه از برادران ارجمند به حساب بيايى ؟!)).
بنابراين ، يكى از مهم ترين حقوق برادرى كه روابط را محكم مى كن و استوارى مى بخشد و آثار دنيوى و اخروى بر آن مترتب است قضاى حوايج يكديگر است . غير از رواياتى كه نقل كرديم ، روايات عجيب ديگرى نيز وارد شده است كه در حوصله اين مختصر نيست . فقط به يكى از آنها اشاره مى كنيم : ابوحمزه ثمالى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند:
مَن قَضى لمسلم حاجة كتب اللَّه له عشر حسنات و محى عنه عشر سيئات ، و رفع له عشر درجات و اءظله اللَّه فى ظلّ يوم لا ظلّ الا ظلّه (52).
((اگر انسان يك حاجت از حوايج برادر مؤ منش را برآورده كند، خدا ده حسنه براى او مى نويسد و ده گناه و سيئه از پرونده اعمال او پاك مى كند و مقام او را ده درجه بالا مى برد و مهمتر اين كه روز قيامت كه هيچ سايه اى در صحنه قيامت افكنده نيست ، خداوند او را زير سايه لطف خود قرار ميدهد)).
همان طور كه در باب دوستى و برادرى ، توصيه هايى شده است كه به برخى از آنها اشاره كرديم ، از برخى امور كه به دوستى ها و برادرى ها لطمه وارد مى كند، نهى شده است . در ابتدا بايد به اين مساله اشاره كنيم ، چنان كه ايجاد رابطه اخوت ، توصيه شده ، عدم ارتباط و يا قطع ارتباطات موجود نيز اگر از روى عمد باشد، مورد منع و نهى واقع شده است .
عوامل قطع ارتباط دوستى و برادرى
مرحوم صدوق در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه حضرت از پدرانش نقل مى كنند كه پيامبر گرامى اسلام صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
اءيُّما مسلمين تهاجرا فمكثا ثلاثا لا يصطلحان الا كانا خارجين من الاسلام ، لم يكن بينهما ولاية فاءيُّهما سبق الى كلام اءَخيه كان السابق الى الجنّة يوم الحساب (53).
((اگر دو مسلمان از يكديگر دورى كنند و اين مفارقت عملا سه روز طول بكشد و آشتى نكنند، از زمره مسلمانى خارج شده اند و ولايت و دوستى بين آنها از بين مى رود و اگر يكى از آنها در ايجاد ارتباط سبقت جويد، در قيامت هم ، براى ورود به بهشت ، مقدم خواهد بود)).
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
لا تساءلوا اخوانكم الحوائج فيمنعوكم فتغضبون و تكفرون (54).
((از برادرانتان خواهش و حاجتى نداشته باشيد؛ چون ممكن است - در اثر ناتوانى يا به عمد در برآورده ساختن حاجت شما، - كوتاهى كنند و مورد خشم و غضب شما واقع شوند - و شما در حال خشم كارى كنيد يا سخنى بگوييد كه - موجب كفرتان شود)).
پس بهتر است كه انسان سعى كند تا آنجا كه مقدور است از برادر مؤ منش حاجتى نخواهد كه در نهايت موجب كدورت و به هم خوردن صفا و دوستى آنها شود.
نكته ديگرى كه نهى شده اين است كه از برادر خود چيزى نخواهى كه در توان او نيست . در روايتى وارد شده است كه امام صادق عليه السلام فرمودند:
يا حسن ! اذا نَزَلَت بكَ نَازلة فلا تَشكُها الى اءَحد مَن اءهل الخِلاف ، فانَّك ان فَعلتَ ذلك شكوتَ ربَّك ، و لكنِ اذكُرها لبعض اخوانِك ، فانَّك لن تَعدِمَ خصلة من اءربع : اءمّا تقوية بمال وَ اءِمَّا معونة بجاه ، وَ اءِمَّا مشورة براءى ، وَ اءِمَّا دعوة مستجابة ، يا حسن ! اذا ساءلت مؤ منا حاجة فهىِّء له المَعَاذير قبل اءن يَعذِرَ فان اعتذَر فاقبل عذرَه ، و ان ظننتَ اءنَّ الاُمورَ على خلافِ ما قال ؛ و اذا ساءلت منافقا حاجة فلا تَقبَل عذرَه و ان عرفتَ عذرَه (55).
((اى حسن ! اگر براى تو مشكلى پيش آمد، به مخالفان روى نياور كه اين كار گله كردن از خداوند است . مشكلت را با برخى از دوستانت مطرح كن ؛ زيرا تو به يكى از اين چهار نكته احتياج دارى : يا با مال تقويت شوى ، يا با مقام هميارى گردى ، يا با صاحب رايى مشورت كنى يا دعايى در حقت مستجاب شود. اى حسن ! هرگاه حاجتى را از مؤ منى درخواست كردى ، براى او قبل از آن كه عذر بياورد، عذرهايى آماده كن و هرگاه عذر آورد، هرچند گمان كنى كه عذرش ‍ صحيح نيست ، عذر او را بپذير و اگر از منافقى حاجت طلبيدى ، عذر او را نپذير هرچند به آن عذر علم داشته باشى )).
نكته ديگرى كه باز مورد توصيه واقع شده است وَ امام هشتم عليه السلام با واسطه از جد بزرگوارشان امام سجاد عليه السلام نقل مى كنند اين است كه انسان براى خواسته برادرش نبايد بخل بورزد و اگر قادر است به او كمك كند، مضايقه نكند.
انِّى لاءستحى مِن ربِّى ان اءرَى الاخَ مِن اخوانى فاءساءلُ اللَّه له الجنةَ و اءبخلُ عليه بالدينار والدرهم ، فاذا كان يوم القيامة ، قيل لى : لو كانت الجنّةُ لك لكُنتَ بها اءبخَلُ و اءبخَلُ(56).
((من از خدا شرم دارم هنگامى كه برادرى از برادرانم را مى بينم ، براى او بهشت را از خدا بخواهم ، اما اگر به درهم و دينار من نياز دارد بخل بورزم . پس وقتى كه قيامت فرا مى رسد، به من مى گويند كه اگر مالك بهشت هم بودى ، از واگذارى بهشت به او بخل مى ورزيدى )).
اين كه براى برادران مؤ من خود دعا مى كنيم ، براى اين است كه هيچ خرجى ندارد و به قول شاعر:
خرج كه از كيسه مهمان بود         حاتم طايى شدن آسان بود
بنابراين ، بخل ورزيدن درباره برادران دينى ، الفت و دوستى ها را تحت تاءثير قرار مى دهد؛ يعنى مى داند برادرش متمكن و قادر به حل مشكلات او است ، اما مسامحه مى كند و بخل مى ورزد.
نكته ديگرى كه مى تواند ارتباطات صميمانه برادران مؤ من و حتى برادران صلبى و نسبى را متاثر كند، اين است كه در ديدار و ملاقات ها، برخوردى نامناسب داشته باشد. در روايتى كه در كتاب ((مصادقة الاخوان )) مرحوم صدوق به پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت مى دهد، حضرت مى فرمايند:
مَن لَقِىَ اءَخاه بما يَسُوؤُه ليسوُءَه اءساءَه بعد ما يلقاه (57).
((اگر كسى به ديدار برادرش برود و او را ناراحت كند و آزار دهد، او هم بدى خواهد ديد)).
طبيعى است كه وقتى انسان ، ديگرى را از خود رنجاند و مكدر كرد، او هم عكس العملى خواهد داشت كه موجب رنجش اين انسان خواهد شد. اين نكات بسيار ظريف و دقيق است .
افرادى كه رابطه دوستى و برادرى با آنها ممنوع است
درباره روابط برادرى و اخوت نكات بسيار مهم ديگرى وجود دارد و آن مساله پرهيز از رابطه با بعضى افراد است ؛ يعنى همان طور كه از لحاظ عقلى و شرعى به ايجاد روابطى توصيه مى شويم كه ارزش آن براى همه ما قابل ادراك است ، از ايجاد با گروهى از انسان ها منع شده ايم كه اين گروه و طبقات را در بيان ورايات و معارف دينى ، بررسى مى كنيم .
در روايتى امام باقر عليه السلام از پدر بزرگوارشان امام سجاد عليه السلام نقل مى كنند كه فرمودند:
كان اميرالمؤ منين عليه السلام يقول على منبر الكوفِة : يا معشر المسلمين ! لِيُؤ اخى المسلمُ المسلم ، و لا يُواخِيَنَّ الفاجر و لا الاَحمق و لا الكذَّاب ، فانَّ الفاجر يُزَيِّن لك فعله ، و يَحُثُّك اءنَّك تاءتى مثله ، و لا يُعينُك على اءمر دينك و لا دنياك فَمدخَلَهُ عليك و مَخرَجَه من عندك شين عليك . و اما الاحمق فانّه لا يطيع مرشدا و لا يستطيع صرف السوء عنك ، و ربَّما اءراد اءن ينفعك فيضُرُّك بعده خير مِن قُربِه ، و سكوتُه خير مِن منطقِه ، و موتُه خير مِن حياته . وَ اَمَّا الكذّاب فانَّه لا ينفعك سبب لك العداوَةَ و يثبت لك السَّخائم فى الصُّدور و يُفشى سرَّك و يَنقُلُ حديثَك و ينقُلُ اءحاديث النَّاس ‍ بعضهم الى بعض (58).
اميرالمؤ منين عليه السلام بر فراز منبر مسجد كوفه مردم را موعظه مى كردند: اى گروه مسلمانان با يكديگر برادرى كنيد! اما از برادرى با فاجران ، احمقان و دروغ گويان بپرهيزيد. در اين روايت سه گروه مورد نهى قرار گرفته اند:
يكى افرادى كه به گناه آلوده اند؛ يعنى كسانى كه از انجام گناه پروا و پرهيز ندارند؛
طايفه ديگر، گروهى كه در ادراكات توانمند نيستند و اصطلاحا در عرف از آنها تعبير به احمق مى شود؛
و طايفه سوم ، افرادى كه با دروغ گويى خو گرفته اند.
حضرت ، اين گونه دليل مى آورند: فاجر گناهكار، در مقام توجيه گناه و افعال خود است ؛ و به همين دليل هيچ وقت كار زشت را در ملاءعام انجام نمى دهد و اگر هم انجام داد، سعى مى كند پوشش و توجيهى براى آن بيابد و بعد از آن ديگران را به انجام آن گناه تشويق مى كند. بنابراين ، اولين خطر در ارتباط با اين دسته از افراد اين است كه انسان به گناه آلوده مى شود.
خطر دوم اين است كه او هرگز در امور دين و دنيا به انسان كمك نخواهد كرد؛ چون انسانى است كه در دين و اعتقادات خود، ضعيف است ، مرتكب گناه مى شود و طبعا وقتى كسى با خلاف كارى خو گرفته باشد، نمى تواند ديگران را در امر دين و دنيايشان كمك كند.
خطر سوم اين است كه انسان را به همان طايفه منتسب مى كند و موجب ننگ و بدنامى مى شود؛ با اين توضيح كه معمولا قضاوت مردم درباره انسان ها، بر اساس روابط و دوستى شان با ديگران است . در عرف هم وقتى مى خواهند بدانند فردى چگونه است ، مى گويند ببينيد با چه كسى رابطه دارد و همنشين و دوستش كيست ؟ هر قضاوتى كه در مورد دوست انسان داشته باشند، درباره خود او هم خواهند داشت .
گروه دوم كه دوستى با آنها نهى شده ، احمقان هستند كه حضرت ، علت آن را چنين ذكر مى فرمايند كه انسان بى خرد، به خاطر كمبود سرمايه عقل ، هرگز از انسان عاقل پيروى نمى كند و به ذهنيات خود توجه دارد؛ بنابراين هرگز نخواهد توانست مرشد خوبى باشد؛ چون نه سرمايه اى دارد و نه حاضر است از سرمايه ديگران بهره مند بشود و از طرفى براى انسان هاى ديگر نيز نمى تواند مفيد باشد. و ديگر اين كه نخواهد توانست پستى ها و زشتى هاى انسان را از او دفع كند و چه بسا در مقام نفع رسانى ، به انسان ضرر مى زند. بنابراين دور بودنش از انسان بهتر از نزديك بودن ؛ و ساكت بودنش ‍ بهتر از سخن گفتن است و خلاصه مرگش بهتر از زندگى است ؛ چون نه براى خود مفيد است نه براى ديگران .
گروه سوم كه در كلام حضرت ، دوستى با آنها نهى شده ، انسان هايى هستند كه به دروغ گويى خو گرفته اند و كذابند؛ يعنى همه زندگى آنها با دروغ آميخته است . ارتباط با اين گروه ، هرگز براى انسان مفيد نخواهد بود. علتش اين است كه انسان دروغ گو مى تواند كينه را در دل انسان جا بدهد؛ چون از ديگران مطالبى را نقل مى كند و از طرفى راست نمى گويد. به طور طبيعى انسان به افراد ديگر بدبين مى شود و كينه ديگران را در دل مى كارد و باعث مى شود كه اين كينه ها در دل انسان راسخ شود و به هيچ قيمتى پاك نشود.
ديگر اين كه به افشاى اسرار دوستانش مى پردازد و ناخودآگاه به نمامى روى مى آورد كه اين خصلت مى تواند در ارتباطات انسان با ديگران تاثيرات منفى بسيارى بگذارد.
در روايت ديگرى كه در همين باره ذكر شده است گروه هايى را كه نمى توان با آنها عهد اخوت بست چهار گروه مى داند و علاوه بر سه گروه ذكر شده انسان هاى ترسو را نيز اضافه كرده است . علتش را هم در اين روايت ذكر مى كنند و مى فرمايند: انسان ترسو از همه چيز مى ترسد، حتى از تو مى ترسد و رويگردان است . بنابراين به انسان ها توصيه شده است كه از ايجاد رابطه با چهار گروه پرهيز شود:
اول ، افرادى كه آلوده و مشهور به گناهند.
دوم ، افرادى كه از سرمايه عقل بهره مند نيستند.
سوم ، افرادى كه مبناى زندگى شان دروغگويى است .
چهارم ، انسان هاى ترسو.
نكته ديگرى كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام درباره حقّ برادر مؤ من آمده و نياز به توضيح دارد، اين است : كه ميان وى و وسوسه هاى شيطانى او حائل شود و او را نصيحت و براى او خيرخواهى كند. خيرخواهى و حائل شدن بين وسوسه هاى شيطانى و او، مى تواند صورت هاى مختلفى داشته باشد:
مؤ من آيينه مؤ من است
يكى از ساده ترين راه هايى كه به بيان بسيار روان و كوتاه در معارف ما مكرر ذكر شده ، اين است كه براى او مانند آينه باشد كه المؤ من مرآة المؤ من (59)؛ مؤ من آيينه مؤ من است . اين تعبير براى همگان بسيار ساده و قابل فهم است ، اما از اين روايت مى توانيم دو تفسير داشته باشيم :
يكى اين كه انسان به وسيله برادر مؤ من خود، زشتى ها، پليدى ها و اشكالات اخلاقى خود را ببيند؛ يعنى از كردار نيك و رفتار صحيح او، به رفتار نامناسب خود پى ببرد و درصدد برطرف كردن آنها برآيد. به عبارت روشن تر اين من هستم كه مى توانم چهره باطن خود را در اعمال و رفتار برادرم ببينم و مثل آيينه ، زشتى ها و بدى هاى خود را در آن حس كنم و از بين ببرم . وقتى انسان مقابل آيينه مى ايستد، اگر در چهره اش اشكالى باشد، به طور طبيعى در آينه مى بيند و درصدد برطرف كردن آن برمى آيد. بر اين برداشت شاهدى هم از روايات داريم ؛ در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام در توصيه هاى خود به كميل نقل شده است ، كه چنين فرموده اند:
يا كميل ! المؤ من مرآة المؤ من لاءنَّهُ يَتَاءَمَّلُهُ و يَسُدُّ فَاقَتَهُ و يُجَمِّلُ حالَتَهُ(60).
((اى كميل ! مؤ من آيينه مؤ من است ؛ چرا كه با دقت در آن مى نگرد، نيازهاى باطنى و نقص هاى معنوى خود را به وسيله تاءمل در آن از بين مى برد و حالات معنوى و خصايص نفسانى خود را جمال و زيبايى مى بخشد)).
توجيه دوم اين است كه مؤ من براى برادرش مثل آيينه است ؛ همان طور كه آيينه به انسان خيانت نمى كند و واقعيت آن چنان كه هست به او نشان مى دهد، مؤ من هم بايد بدى ها، زشتى ها و وسوسه هاى شيطانى نفس برادر خود را براى ديگران بيان نكند و فقط به خود او بگويد. در روايتى حضرت مى فرمايند:
رَحِمَ اللَّه مَن اءهدى الىَّ عيوبى (61).
((رحمت خدا بر كسى كه مرا به عيوبم آگاه كند)).
در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است :
اءحب اخوانى الىَّ من اءهدى الىَّ عيوبى (62).
((بهترين برادران من كسى است كه اشكالات مرا به من هديه كند)).
در سخن ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
لِيَكُن آثَرُ النَّاس عندك من اءهدى اليك عيبك ، و اءعانك على نفسك (63).
((از ميان دوستانت كسى را برگزين كه عيب هاى تو را به تو هديه كند و براى خودسازى ، تو را يارى دهد)).
مؤ من آيينه مؤ من است ؛ بدى هايى را كه در نهايت موجب آزار و اذيت او مى شود از او بزدايد. مؤ من چهره برادر دينى خود را از بدى ها تنزيه مى كند.
وقتى انسان واقعا بدى را آن طور كه هست ببيند قطعا به رفع آن اقدام مى كند؛ چرا كه انسان همان طور كه دوست دارد چهره ظاهرى خود را از زشتى ها و پليدى ها تطهير كند، علاقه دارد چهره باطنى خويش را هم پاكيزه كند.
در اين جا توجه به اين مطلب لازم است كه معناى آينه بودن مؤ من اين نيست كه فقط بدى هاى برادر مؤ منش را ببيند. از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
الاشرار يَتَتَبَّعونَ مَساوِىَ النَّاس ، و يَترُكون مَحاسِنَهم ؛ كما يتتبَّع الذُّباب المواضعَ الفاسدةَ(64).
((افراد شرور هميشه دنبال يافتن بدى هاى مردم هستند، درست مثل مگسى كه صورت زيبا و دوست داشتنى را رها مى كند و روى مواضع فاسد مى نشيند)).
انسان هاى شرور همه خوبى ها و خيرات برادر مؤ من خود را ناديده مى گيرند و فقط زشتى هاى او را به رخش مى كشند. اين يكى از زشت ترين شيوه هاى ارتباطى مؤ منان با يكديگر است . گاهى هم افرادى هستند كه به ظاهر با ديگران پيمان دوستى مى بندند تا به عيب هاى آنان آشنا شوند و بتوانند از آن عيوب ، عليه آنها سوءاستفاده كنند و دست به افشاگرى بزنند و آبروى مؤ من را در معرض خطر قرار دهند. اين عده غافلند كه اين سيره انسان هاى بدسيرت است . در حكم عيسى بن مريم عليه السلام آمده است كه فرموده اند:
يا عَبيدَ السوء! تَلومون النَّاس على الظنِّ و لا تَلومون اءنفسكم على اليقين (65).
((اى بندگان زشتى ! مردمان را بر آنچه شايد در آنها باشد ملامت مى كنيد؛ حال آن كه نفس خود را بر بدى هايى كه به يقين در شما هست ملامت نمى كنيد)).
پس مهم اين است كه مؤ منان در ارتباط خود با ديگران واقعا به منزله آيينه باشند؛ آيينه اى كه همه آنچه را كه هست نشان مى دهد؛ همان طور كه زشتى ها را نشان مى دهد، محاسن را نيز نشان مى دهد.
نكته مهمى كه بايد بدان اشاره كنيم اين است كه انسان اگر زشتى و نقصى در برادر مؤ من خود مى بيند، براى اين كه بين او و وسوسه هاى شيطانى حائل شود، بايد او را از انجام زشتى ها و تخلق به اخلاق ناپسند نهى كند و به راه صحيح و درست هدايت كند و در واقع ناصح باشند نه ملامتگر. حتى ممكن است انسانى در طول حيات دچار خطا و گناهى شود كه در سايه آن گناه ، استحقاق حد خوردن هم داشته باشد، ولى در معارف و سخنان اهل بيت عليهم السلام تصريح شده است كه نبايد او را ملامت كرد:
اذا زَنَت خادمُ اءحدِكم فليَجلِدها الحدَّ و لا يُعَيِّرها(66).
((اگر خدمتكار يكى از شما مرتكب زنا شد او را حد بزنيد ولى سرزنش و ملامتش نكنيد)).
خلاصه اين كه اگر انسان به اشكالات برادر مؤ منش وقوف پيدا كرد، براى هدايت او در مقام توصيه و تذكر برآيد؛ نه اين كه زبان به ملامت و بدگويى او باز كند. مرحوم كلينى روايتى از امام صادق عليه السلام نقل كند:
من اءنَّب مؤ منا اءنَّبه اللَّه فى الدُّنيا و الاخرة (67).
((كسى كه مؤ منى را مورد سرزنش و ملامت قرار دهد، خدا در دنيا و آخرت موجبات ملامت و سرزنش او را فراهم خواهد كرد)).
در اواخر بيان امام سجاد عليه السلام در حقّ برادر تعبير قابل توجه و دقتى آمده است كه اخوت را مبتنى به قصد قربت مى كند. به تعبير امام سجاد عليه السلام و الاقبال عليه فى اللَّه و براى خدا به او اقبال داشته باش . در اين بيان ، حضرت ارزش دوستى و قوام و دوام آن را به خدايى بودن آن دانسته ، مى فرمايند: در صورتى كه براى خدا باشد پايدار خواهد بود. و اگر روابط و پيوندها بدون خدا و ياد و ولايت امر او باشد، طبعا مستدام و قابل دوام نخواهد بود.
ثمره دوستى و برادرى در قيامت
ارتباطى كه بر اساس طمع ، منافع مادى و امور دنيوى باشد، به همان دليل كه اين عوامل و انگيزه ها، دوام و بقا ندارند، دوام نخواهند داشت . اما چون ذات ذوالجلال الهى تنها موجود باقى و هميشگى عالم است ، آنچه كه منتسب به ذات اقدس او شود، نيز باقى و هميشگى خواهد بود. بنابراين محبت و دوستى هايى كه لله و فى اللَّه باشد، مورد تمجيد و ستايش و توصيه فراوان واقع شده است . در روايتى كه به رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت داده شده است مى فرمايند:
انَّ المُتَحابِّين فى اللَّه يوم القيامةِ على منابرَ مِن نور قد اءَضاءَ نورُ وجوههم و نورُ اءَجسادهم و نورُ مَنابِرِهِم كُلَّ شى ء حتَّى يُعرَفوا به فيقال هؤ لاء المتحابُّون فى اللَّه (68).
((جزاى كسانى كه براى خدا، پيوند محبت با يكديگر بسته اند آن است كه در صحنه قيامت ، بر منابرى از نور قرار مى گيرند، كه نور چهره و بدن و حتى كرسى و منبر آنها همه چيز را روشن مى كند و اصلا اين جماعت به اين نور شناخته مى شوند و كسانى كه اين روشنايى را ببينند خواهند گفت : اين نور، نور افرادى است كه براى خدا با يكديگر پيوند دوستى بسته اند)).
در روايت ديگرى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه حضرت از قول جد بزرگوارشان حضرت رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند:
اذا كان يوم القيامة جَمَع اللَّه الخلائق فى صعيد واحد، و يُنادى مُناد مِن عند اللَّه ، يسمع اءوَّلهم ... قال : ثمَّ يُنادى مُناد من عند اللَّه عزَّ و جَلَّ، يسمع آخِرُهم كما يسمع اءوَّلهم ، فيقول : اءَين جيرانُ اللَّه جل جلاله فى دارِه ؟ فيقوم عنق من النَّاس ، فتستَقبِلُهم زمرَة من الملائكةِ، فيقولون لهم : ماذا كان عملكم فى دار الدُّنيا فصِرتُم به اليوم جيران اللَّه تعالى فى دارهِ؟ فيقولون كنَّا نَتَحابُّ فى اللَّه عزَّ و جَلَّ و نَتَباذَل ة فى اللَّه و نَتَوازَرُ فى اللَّه . فيُنادى مُناد من عند اللَّه : صدَق عبادى خَلُّوا سبيلهم لينطَلُقُوا الى جوار اللَّه فى الجنَّة بغير حساب . قال فينطَلِقون الى الجنَّة بغير حساب . ثم قال اءبوجعفر عليه السلام : فهؤ لاء جيران اللَّه فى داره ، يَخاف النَّاس و لا يخافون ، و يُحَاسب و لا يحاسبون (69).
((وقتى خداوند همه انسان ها را در صحنه قيامت ، جمع مى كند طورى همه اهل محشر، صدايش را مى شنوند؛ ندا مى دهد: همسايگان خدا كجا هستند؟ اين صدا در صحنه محشر، طنين مى افكند، سپس گردن هايى كشيده مى شود كه نشان دهند آنها جيران اللَّه هستند. سپس عده اى از ملائكه به استقبال آنها مى آيند و مى گويند كه شما در دنيا چه كرديد كه امروز همسايگان خدا هستيد؟! مى گويند: ما كار مهمى انجام نداده ايم ؛ مگر اين كه دوستى ها و محبت هاى خود را بر اساس محبت الهى استوار كرديم ؛ يعنى براى خدا پيوند بستيم پس از جانب خدا منادى ، ندا مى دهد اين بندگان راست مى گويند، راه را براى آنها باز كنيد، تا بدون حساب و كتاب قدم به جوار الهى بگذارند و همسايگان خدا شوند. در ادمه ، امام باقر عليه السلام فرمودند: اينان همسايگان خدا در خانه اويند؛ در صحنه محشر همه مردم خائف و ترسانند، ولى ايشان هيچ ترس و هراسى ندارند. همه مردم مورد محاسبه واقع مى شوند، ولى اينان از محاسبه معافند)).
اين آثار اخروى است كه صرف نظر از منافع دنيوى بر ارتباطات و روابط خدايى انسان ها مترتب است . در روايتى از وجود مقدس رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم آمده است كه :
انّ حولَ العرش منابر مِن نور، عليها قوم لباسُهم من نور، و وجوههم نور، لَيسُوا باءنبياء يَغبطُهم الانبياء و الشهداء قالوا: يا رسول اللَّه ! حلِّ لنا، قال : هم المتحابُّون فى اللَّه ، و المُتَجالسون فى اللَّه ، و المُتَزَاورون فى اللَّه (70).
((اطراف عرش الهى مكان هاى مرتفعى از نور وجود دارد. كه عده اى بر اين منابر قرار مى گيرند كه هم لباس آنها از نور است و هم چهره آنها. اينان پيامبران نيستند؛ بلكه كسانى اند كه پيامبران الهى و شهداى راه خدا بر آنها غبطه مى خورند؛ يعنى مقامى كه خدا به اين گروه داده ، مورد غبطه انبياى الهى و شهداى راه خدا است . عرض كردند: يا رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم اينها چه كسانى اند؟ حضرت فرمودند: كسانى اند كه دوستى هايشان با يكديگر، براى خدا است ، نشست و برخاست هايشان با يكديگر براى خدا است ، اگر به زيارت يكديگر مى روند براى خدا است و همه روابطشان را بر اساس خشنودى خدا قرار داده اند)).
خالصترين عمل
در روايتى نقل شده است كه :
و اءوحى اللَّه تعالى الى موسى عليه السلام : هل عمِلتُ لى عملا قطُّ؟ قال : الهى صلَّيت لك ، و صُمتُ و تصدَّقت ، و ذكَرتُ لك . فقال : ان الصلاةَ لك برهان ، و الصّوم جُنَّة ، و الصَّدقة ظِلُّ، والذِّكر نور، فاءىّ عمل عملت لى ؟ فقال : موسى عليه السلام دُلِّنى على عمل هو لك ؟ فقال : يا موسى ، هل واليت لى وليا؟ و هل عادَيت لى عدوّا قط؟ فعَلِمَ موسى عليه السلام اءن اءَحبَّ الاَعمال الحبُّ فى اللَّه و البُغضُ فى اللَّه (71).
خداوند متعال به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد كه آيا در پرونده اعمالت ، كارى سراغ دارى كه فقط براى من انجام داده باشى ؟ كارى كه هيچ انگيزه غير الهى در آن نباشد؟ اين سوالى است كه همه ما بايد از خودمان بكنيم كه آيا در پرونده اعمالمان ، كارى سراغ داريم كه فقط براى خدا انجام داده باشيم و هيچ منفعت دنيوى و اخروى را براى خود در نظر نگرفته باشيم ؟! موسى عليه السلام گفت : من نماز خوانده ام ، روزه گرفته ام ، صدقه داده ام ، همواره ذاكر نام و ياد تو بوده ام . جواب آمد كه نمازى كه خوانده اى ثمره اش آن است كه در قيامت راهگشاى توست و راه را براى ورود به بهشت باز مى كند. روزه تو هم سپر و محافظ تواز آتش جهنم است . صدقه اى كه داده اى سايه اى است براى تو در صحنه محشر. ذكر و ياد من هم نور است و باز براى تو راه گشا. چه كارى را فقط براى من كرده اى ؟
حضرت موسى عليه السلام فرمود: خدايا! مرا راهنمايى كن بر عملى كه فقط براى تو باشد! من نمى دانم كه چه بايد مى كردم . جواب آمد يا موسى ! آيا هرگز كسى را به خاطر من دوست داشته اى ؟ و آيا كسى را به خاطر من دشمن داشته اى ؟ در اين جا موسى عليه السلام تنبه پيدا كرد كه محبوب ترين كار نزد خدا دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى او است .
نتيجه اين كه ، بناى دوستى ها بايد بر اساس تقرب به خدا و خالص براى او باشد؛ زيرا اگر هر شائبه اى غير از اين وجود داشته باشد، به همان مقدار، از اعتبار آن كاسته خواهد شد.
نكته ديگر اين كه شايد محبت و دوستى از معدود اعمالى باشد كه مى توان آن را رنگ خدايى داد؛ وگرنه بسيارى از عبادات ؛ مثل نماز، روزه و حتى صدقات ، انفاق و دستگيرى ديگران مى تواند جهات نفسانى باشد؛ نماز مى خواند براى اين كه از جهنم وحشت دارد، روزه مى گيرد براى اين كه از نافرمانى مى ترسد و امثال آن ؛ ولى با برادر مؤ من ارتباط برقرار مى كند؛ چون خدا آن را دوست دارد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
طوبى للمتحابِّين فى اللَّه (72).
((خوشا به حال كسانى كه به خاطر خدا، دوستى مى ورزند)).
در روايت ديگرى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
انّ مَلكا من الملائكة مرَّ رجل قائم على باب دار، فقال له الملك : يا عبداللَّه ما يُقيمك على باب هذِهِ الدّار، قال : اءخ لى فى بيتها اءُريد اءَن اءُسَلِّم عليه فقال الملك : هل بينك و بينه رحم ماسَّة اءو نزعت بكه اليه حاجة ؟ قال : لا ما بينى و بينه قرابة ، و لا نَزَعتَنى اليه حَاجَة ، الّا اءُخُوِّةِ الاسلام و حُرمتِه ، فاءَنَا اءَتَعاهده اءُسلِّم عليه فى اللَّه ربِّ العَالَمين ، فقال له المَلك : انِّى رسول اللَّه اليك ، و هو يُقرِئُكَ السَّلام ، و يقول لك : انَّما ايَّاى اءَردت و لى تَعَمَّدتَ و قد اءوجبتُ لك الجنَّة ، و اءعتقتك من غَضَبى ، و اءجرتكَ من النَّار(73).
((يكى از ملائكه از كنار مردى عبور كرد كه بر در خانه اى ايستاده بود. به او گفت : اى بنده خدا! براى چه ايستاده اى ؟ گفت : در اين خانه برادرى دارم كه مى خواهم به او سلام كنم و احوال او را بپرسم . ملك به او گفت : آيا بين تو و او پيوند رحميت و خويشى برقرار است ؟ يا به او احتياجى دارد؟ مرد گفت : نه با او قوم و خويشى دارم و نه به او احتياجى ؛ مگر نه اين كه ما برادر ايمانى هستيم و من آمده ام براى خدا حال او را بپرسم و به او سلام كنم ، ملك به او گفت : اى مرد! من از جانب خدا براى تو پيامى دارم ؛ خداى بزرگ به تو سلام رسانده و فرموده است كه چون تو فقط براى من قدم برداشتى و مرا اراده كردى بهشت را بر تو واجب كردم و تو را از غضب و خشم و آتش ايمن ساختم )).
در روايت ديگرى هم داريم كه ديدار برادر مؤ من ، ديدار خدا است . علت اين امر را در روايت ديگرى بايد جست كه رسول اكرم صلَّى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمايند:
مَن اءَكرَم اءخاه فانَّما يُكرم اللَّه عزَّ و جَلَّ، فمَا ظنُّكم بمَن يُكرِمُ اللَّه عزَّ و جَلَّ اءن يُفعَلَ به (74).
((كسى كه برادر مؤ منش را اكرام و احترام كند، در واقع خدا را اكرام كرده است . شما گمان مى كنيد كه اگر كسى خدا را اكرام كند، خدا با او چگونه بايد رفتار كند؟)).
اگر كسى انسان كريمى را اكرام كند، يقينا او نيز با كرامت با او رفتار خواهد كرد. و چه كريمى از ذات ذوالجلال الهى كريم تر است ؟
تولّى و تبرّى دو اصل مهم
در فروع دين دو اصل آمده است : تولى و تبرى ؛ يكى دوستى دوستان خدا و ديگرى دشمنى دشمنان خدا. بنابر همين اصل است كه در موازين اعتقادى و اخلاقى به دوستى ائمه و دوستان آنان و دشمنى دشمنان ائمه هدى عليهم السلام توصيه شده است در روايات آمده است :
مَن اءحبّكم فَقَد اءحب اللَّه ، و مَن اءبغضكم فَقَد اءبغض اللَّه (75).
((كسى كه شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته ؛ و كسى كه شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است )).
حال چرا دوست داشتن آنها دوست داشتن خدا و دشمن داشتن آنها، دشمن داشتن خدا است ؟ جواب روشن است ؛ چون آنها كسانى اند كه جز براى خدا و به ياد خدا و در راه خدا، هيچ قدمى برنمى دارند و هيچ لحظه اى از زندگى را بدون او سپرى نمى كنند.
و جعلنا منهم اءئمة يهدون باءمرنا لمّا صبروا(76).
((و از آنان امامان و پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند؛ چون شكيبايى نمودند)).
در اين جا نكته بسيار مهم ، لطيف و دقيقى وجود دارد و آن اين كه نه تنها در مقابل مصيبت و مشكلات دنيا، صبر مى كنند و از معصيت خوددارى مى كنند، براى تنعمات دنيا و رسيدن به نعمت هاى آخرت نيز اشتياقى ندارند و صبورى پيشه مى كنند، و به روى هر چه در دنيا و آخرت غير خدا وجود دارد چشم مى بندند و به جز خدا به هيچ چيز نمى انديشند در زيارت مباركه جامعه كبيره آمده است كه :
و ذَلَّ كُلّ شى ء لكم (77).
((همه چيز ذليل او است )).
حتى ملائكه مقرب الهى هم در پيش او خاضع و ذليلند. به اين مرتبه كه مى رسد عين اللَّه مى شود؛ يد اللَّه مى شود؛ اءَذّن اللَّه مى شود. يعنى چيزى جز براى خدا نمى بيند، نمى شنود و انجام نمى دهد و آن وقت محبت به او، محبت به خدا مى شود و بغض نسبت به او دشمنى با خدا.
اگر مؤ منان دوستى ها و روابط خود را بر اين اساس و با محوريت اولياى الهى شكل دهند، دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا، هم موجب دست يافتن به يك زندگى واجد ارزش هاى معنوى است و هم موجب بقا و دوام اين دوستى ها و ارتباطات . مادامى كه مؤ منان آن محورى را كه ولى اللَّه است قبول داشته ، به آن معتقد باشند و دوستى هايشان ، بر آن مبنا صورت گيرد، اكرام ذات اقدس الهى خواهد بود.
نتيجه اين كه برادران و خواهران ايمانى و مواليان و شيعيان اهل بيت عليهم السلام ارتباطات و پيوندهايشان را بر اساس ‍ محوريت ائمه اطهار عليهم السلام قرار دهند و هرگز به خاطر مسائل و منافع دنيوى و گذرا، آنها را تحت الشعاع قرار ندهند و دوستى ها را از بين نبرند.
امام سجاد عليه السلام در آخرين قسمت از حقوق برادر مى فرمايند:
فاءِن انقَادَ لرَبِّه و اءَحسَنَ الاجابَةَ له و الا، فَليكُن اللَّه آثر عندك ، و اءكرَمَ عليك منه .
اگر مطيع و منقاد پروردگار شد و فرمان الهى را به خوبى پذيرا شد و فرمانبردار خدايش بود، به دوستيت با او ادامه بده ؛ زيرا همه مطالبى كه در مساله اخوت و برادرى ، به آنها تاءكيد شده است ، دوستى و پيوندى است كه مبناى الهى داشته باشد؛ كه اگر بر اين اساس بود، طرف دوستى انسان فردى متدين و متعبد و پايبند به موازين شرعى و اخلاقى خواهد بود. اين نكته را هم بايد توضيح دهيم كه منظور از موازين شرعى صرفا روزه ، نماز و يك سلسله تعبديات نيست ، بلكه منظور تخلق به اخلاق شرعى است ؛ يعنى انسانى باشد كه ملتزم به اصول اخلاقى شريعت باشد. اگر چنين بود، قابليت دوستى دارد و اءلّا وقتى او به هيچ يك از موازين شرعى پايبند نيست و با نصيحت و راهنمايى هم اصلاح و با اين دستورات منطبق نمى شود، چنين كسى قابليت دوستى نخواهد داشت ؛ كه در اين ميان انسان بايد فرمان الهى را مقدم بداند.
روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت در بازار همراه دوستان و برادران ايمانى خود حركت مى كردند. دوست امام عليه السلام برده اى داشت كه مرتكب خطايى شد و مالك او برخلاف موازين شرعى ، او را مورد خطاب قرار داد و به او جسارت كرد و به مادر او نسبت گناه داد. امام عليه السلام پيوند برادرى را از او گسستند و تا آخر عمر با او سخن نگفتند(78).
حدود و قواعد دوستى
بنابراين ، آنچه كه مهم است التزام برادران ايمانى به موازين و مقررات شرع است . روايتى را مرحوم صدوق رحمه اللَّه از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه حضرت مى فرمايند:
الصَّداقة محدودَة ، فمَن لم يكُن فيه تلكَ الحُدود فلا تَنسِبهُ الى كمال ، اءوَّلُها: اءن يكون سريرتُه و علانيتُه واحدة ، والثانية : اءن يريك زَينَك زينَهُ و شَينَك شَينَه ، و الثالثة : لا يُغَيِّرُه مال و لا ولد، والرابعةُ: اءن لا يُمسِكَ شيئا ممَّا تَصِلُ اليه مَقدِرَتُه (79).
دوستى ، مودت و برادرى حدودى دارد؛ يعنى بايد براى همه قابل شناسايى باشد. اگر كسى در دوستى و رفاقت ، واجد شرايط است ، قابليت دوستى دارد و اگر واجد آنها نيست ، سزاوار دوستى نخواهد بود؛ و نمى توان او را كامل دانست :
نكته اول اين كه ، ظاهر و باطنش - در مقام دوستى - يكى باشد. برخى از افراد به حسب ظاهر با ديگران اظهار رفاقت مى كنند، اما در باطن كينه آنها را در دل مى پرورانند. دوام و استوارى دوستى و پيوند برادرى منوط به اين است كه ظاهر و درون انسان نسبت به برادر ايمانى اش يكسان باشد و اگر انسان چنين تشخيص دهد كه ظاهر و باطن فردى نسبت به برادر مؤ منش يكى نيست ، او لياقت رفاقت را نخواهد داشت .
نكته دوم اين كه ، دوست و برادر دينى ، بايد خوبى هاى دوست خود را خوبى هاى خود بداند و بدى هاى او را بدى هاى خود؛ يعنى پيوند آنها طورى استوار شده باشد و ميان آن دو يگانگى برقرار باشد كه او را خود بداند. اگر او امتيازى دارد، لذت ببرد و اگر عيبى دارد آزرده شود و در جهت زدودن آن تلاش كند. در اين صورت اين دوستى باارزش و صادقانه است . اما اگر دوست انسان ، عيبى دارد و انسان با بى تفاوتى از آن بگذرد. نه تنها اين دوستى ، عميق نخواهد بود، بلكه حقّ برادرى نيز ادا نخواهد شد.
نكته سوم اين كه ، مال و اولاد، او را دگرگون نكند، افرادى در حالت عادى و شرايط مساوى ، با هم پيوند برادرى منعقد مى كنند و با هم دوست مى شوند. اگر كسى در سير تكامل زندگى صاحب مال و مكنت و فرزندان زياد شد و اين مال و مكنت او را عوض نكرد و داشتن ثروت ، فرزند و قبيله در خلقيات و روحيات او تاثير نگذاشت ، داراى شرايط دوستى و برادرى است . گاهى افراد در شرايطى يكسان و معمولا در يك سطح پيوندهاى صميمانه اى دارند؛ ولى در سايه برخى تحولات ، عده اى از آنها به مقام ، مال ، مكنت ، جاه و قدرتى مى رسند كه باعث مى شود به كلى دوستان گذشته خود را فرامش كرده و چنان برخوردى داشته باشند كه گويا همديگر را نمى شناسند. اين معناى صداقت و اخوت شرعى نيست .
صداقت و اخوت شرعى آن است كه هيچ حادثه ، پيشامد، پستى و بلندى زندگى در رفاقت فرد با ديگران اثر نگذارد.
چهارمين نكته اى كه در كلام امام صادق عليه السلام آمده اين است كه براى كمك و يارى دوستش از هيچ كوششى فروگذار نباشد.
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست         در پريشان حالى و درماندگى
وگرنه در زمان رفاه ، آسايش و بى نيازى ، اگر نسبت به يكديگر اظهار صميميت و دوستى كنند، چندان قيمتى ندارد. به تعبير اميرالمؤ منين عليه السلام برادران و دوستانى صاحب ارزش و قيمت هستند كه مورد اعتماد انسان باشند.
در روايت ذكر شده از اميرالمؤ منين عليه السلام منظور از انسان مورد اعتماد، كسى است كه بتواند تكيه گاه و پشتوانه انسان باشد تا به هنگام حاجت و گرفتارى به كمك يكديگر بشتابند.
بنابراين اصل در صدر كلام ، امام سجاد عليه السلام از برادر به عنوان بازو و پشتوانه استوار ياد كرده است و دوستى ها و ارتباطاتى در دنيا و آخرت ارزشمند است كه به ارزش هاى اخلاقى پذيرفته شده عقلاى عالم كه در معارف ما به آنها تصريح شده است ملتزم و پايبند باشند.
----------------------------------------------------
1- مفردات راغب ، ص 196.
2- مفردات راغب ، ص 196.
3- سوره كهف ، آيه 81.
4- سوره طه ، آيه 24.
5- سوره طه ، آيه 25 - 35.
6- سوره طه ، آيه 36.
7- سوره قصص ، آيه 35.
8- سوره ابراهيم ، آيه 7.
9- سوره حجرات ، آيه 10.
10- سوره حجرات ، آيه 13.
11- سوره حشر، آيه 9.
12- محجه البيضاء، ج 6، ص 81.
13- سوره حشر، آيه 9.
14- مستدرك الوسايل ، ج 11، ص 187، حديث 12701.
15- تفسير برهان ، ج 1، ص 481، حديث 10.
16- سوره مائده ، آيه 55.
17- تفسير مجمع البيان ، ج 2، ص 126 (جزء 6).
18- سوره آل عمران ، آيه 103.
19- سوره حجر، آيه 45 47.
20- محاسن ، ج 1، ص 226، حديث 407.
21- سوره حجرات ، آيه 13.
22- سوره حجرات ، آيه 13.
23- مصادقة الاخوان ، ص 36، حديث 1.
24- مصادقة الاخوان ، ص 36، حديث 2.
25- مصادقة الاخوان ، ص 36، حديث 2.
26- مصادقة الاخوان ، ص 40، حديث 4.
27- مصادقة الاخوان ، ص 40، حديث 4.
28- سوره اعراف ، آيه 26، ((و لباس التقوى ذلك خير.))
29- مصادقة الاخوان ، ص 42، حديث 5.
30- مصادقة الاخوان ، ص 42، حديث 1.
31- مصادقة الاخوان ، حديث 2.
32- مصادقة الاخوان ، ص 46، حديث 1.
33- مصادقة الاخوان ، ص 46، حديث 1.
34- مصادقة الاخوان ، ص 48، حديث 2.
35- مصادقة الاخوان ، ص 48، حديث 1.
36- مصادقة الاخوان ، ص 50، حديث 2.
37- مصادقة الاخوان ، ص 50، حديث 1.
38- مصادقة الاخوان ، ص 56، حديث 1.
39- مصادقة الاخوان ، ص 56، حديث 2.
40- مصادقة الاخوان ، ص 58، حديث 1.
41- مصادقة الاخوان ، ص 58، حديث 2.
42- كافى ، ج 2، ص 644، حديث 2، وسايل الشيعه ، ج 12، ص 54، حديث 15626.
43- تحف العقول ، ص 236، بحارالانوار، ج 75، ص 110، حديث 21.
44- مصادقة الاخوان ، ص 52، حديث 1.
45- مصادقة الاخوان ، ص 52، حديث 2.
46- مصادقة الاخوان ، ص 52، حديث 3.
47- سوره شعراء، آيه 100 و 101.
48- مصادقة الاخوان ، ص 46، حديث 1.
49- مصادقة الاخوان ، ص 72، حديث 1.
50- مصادقة الاخوان ، ص 52، حديث 1.
51- مصادقة الاخوان ، ص 52، حديث 2.
52- مصادقة الاخوان ، ص 54، حديث 4.
53- مصادقة الاخوان ، ص 48، حديث 1.
54- مصادقة الاخوان ، ص 48، حديث 1.
55- مصادقة الاخوان ، ص 62، حديث 1.
56- مصادقة الاخوان ، ص 62، حديث 1.
57- مصادقة الاخوان ، ص 64، حديث 1.
58- مصادقة الاخوان ، ص 80، حديث 2.
59- تحف العقول ، ص 173، مستدرك الوسايل ، ج 9، ص 48، حديث 10165.
60- تحف العقول ، ص 173، مستدرك الوسايل ، ج 9، ص 48، حديث 10165.
61- مجموعه ورام ، ج 1، ص 103.
62- كافى ، ج 2، ص 639، حديث 5، وسايل الشيعه ، ج 12، ص 25، حديث 15547.
63- تصنيف غررالحكم ، ص 415، حديث 9469.
64- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 269، حديث 113.
65- تحف العقول ، ص 501، بحارالانوار، ج 14، ص 305، حديث 17.
66- مجموعه ورام ، ج 1، ص 65.
67- كافى ، ج 2، ص 356، حديث 1.
68- كافى ، ج 2، ص 125، حديث 4، وسايل الشيعه ، ج 16، ص 166، حديث 21252.
69- امالى طوسى ، ص 103، حديث 158.
70- جامع الاخبار، ص 351، حديث 975.
71- جامع الاخبار، ص 352، حديث 976.
72- مستدرك الوسايل ، ج 11، ص 352، حديث 13235.
73- مستدرك الوسايل ، ج 10، ص 373، حديث 12207.
74- وسايل الشيعه ، ج 17، ص 189، حديث 22320.
75- مفاتيح الجنان ، ص 905 (زيارت جامعه ).
76- سوره سجده ، آيه 24.
77- مفاتيح الجنان ، ص 909 (زيارت جامعه ).
78- كافى ، ج 2، ص 324، حديث 5.
79- مصادقة الاخوان ، ص 30، حديث 1.

دوشنبه 10 اسفند 1394  9:25 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها