0

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ می ساختند. (گویا مسجد شیخ لطف الله در میدان نقش جهان اصفهان بوده است) اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند.
پیرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند.
اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!
و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله، درست شد! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت.
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند؟
معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم. این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم!

دوشنبه 10 اسفند 1394  2:25 PM
تشکرات از این پست
bolbolz
bolbolz
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 143
محل سکونت : تهران

پاسخ به:حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

یکی از قسمت های انیمیشن شکرستان تقریبا همین داستان روداره. داستان جالبیه .

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

                            هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

             صحنه پیوسته به جاست

                                   خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

دوشنبه 10 اسفند 1394  2:54 PM
تشکرات از این پست
ali_81
دسترسی سریع به انجمن ها