رابطه ایمان با اطمینان قلب
از ظاهر سیاق برمیآید كه صدر آیه بیان ذیل آیه قبل است، یعنی بیان جمله در (من اناب) است و میفهماند انابه همان ایمان و اطمینان قلب است با ذكر خدا البته این از ناحیه عبد است كه او را آماده و مستعد میسازد برای اینكه مشمول عنایت و عطیه الهیه گردد.
همچنان كه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت خود زمینه را آماده برای اضلال خدایی میكند. و لذا میبینیم فرمود (و ما یضل به الا الفاسقین) و با آن گمراه نمی كند مگر تبهكاران را.
و نیز فرمودند:(فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا یهدی القوم الفاسقین) به سوی باطل میل كردند خداوند هم دلهایشان را گریزان از حق و متمایل به باطل كرد و خدا مردم تبهكار را هدایت نمیكند.
و ایمان به خدا به صرف این نیست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است زیرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ایمان نیست، بلكه با استكبار و انكار هم میسازد همچنان كه خودش فرمود:(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ) آن را انكار كردند در حالی كه دلهایشان بدان یقین داشت. و چون میدانیم ایمان با انكار نمیسازد. پس نتیجه میگیریم ایمان صرف ادراك نیست بلكه عبارت است از پذیرایی و قبول مخصوصی از ناحیه نفس نسبت به آنچه درك كرده، قبولی كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثاری را كه اقتضاء دارد تسلیم شود و علامت دانستن چنین قبولی این است كه سایر قوا و جوارح آدمی نیز آن را قبول كند. مانند خود نفس در برابرش تسلیم شود.
اینجاست كه میبینیم بسیاری از اشخاص با علم و درك زشتی و پلیدی عملی مع ذلك به آن عمل اعتیاد دارند و نمیتوانند خود را از آن باز دارند برای همین است كه قبح آن را تنها درك كردهاند ولی ایمان به آن ندارند و در نتیجه تسلیم درك خود نشدند.
و بعضی دیگر را میبینیم كه علاوه بر درك، تسلیم هم شدهاند و بعد از تسلیم توانستهاند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و این همان ایمان است.
در آیه مورد بحث آن را ایمان و اطمینان قلب نامیده و آن عبارت از این است كه آدمی خود را در قبول امر مقبول در امنیت ببیند و قلبش با آن تسكین و آرامش یابد و آن امر در قلبش راه پیدا كند و در آن جایگزین شود بدون اینكه قلب مضطرب و یا روی گردان شود.
از همین جا معلوم میشود كه جمله (و تطمئن قلوبهم بذكر الله) عطف تفسیری بر جمله: و آمنوا است و در نتیجه میفهماند كه ایمان به خدا ملازم با اطمینان قلب به وسیله یاد خدا است.
منبع سایت اندیشه قم