0

هاشم و سلما، بزرگان بنی‌هاشم

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

هاشم و سلما، بزرگان بنی‌هاشم

«سلما» (صلوات الله علیها)، از آن زنانی نبود که به حرف و سخن هر عابر و رهگذری گوش بسپارد؛ او عاقل‌ترین دختر قبیله‌ی «بنی‌عَمرو» و پاک‌نهادترینشان بود؛(1) امّا سخنان دو غریبه‌ای که خود را از یاران «هاشم»(علیه السلام) معرفی کرده و سخنان عجیب و غریبی درباره‌ی او تحویل داده بودند، او را به هم ریخت و آشفته کرد. سلما، بی‌توجّه به بانویی که در دستش حنا می‌گذاشت و مویش را با مشک عطرآگین می‌کرد، اخم در هم کشید و به سخنان آن دو مرد فکر کرد. چیزهایی که درباره‌ی آن مرد زیباروی و باوقار و هیبت گفته بودند، هیچ با عقل جور درنمی‌آمد.
زنی که سلما را می‌آراست، پیشانی‌اش را بوسید و گفت: «اکنون حاضری ای عروس زیبارو.» و او را ترک کرد. همزمان با رفتن او، پدر سلما پا به درون اتاق گذاشت. سلما، لب ورچیده و در اندوه و حیرت فرو رفته بود. به پدرش نگریست که نزدیک او نشست و سر غمگینش را بالا گرفت و گفت: «چه شده دخترم که اینچنین در هم ریخته‌ای؟ امروز باید روز شادی و سرور تو باشد.»

سلما، رو از پدر برگرداند و با ناراحتی گفت: «پدر جان من دوست ندارم که بیش از این خود را آزار دهم و با مردی ازدواج کنم که توان برآوردن نیاز زنان را ندارد و فراوان طلاق می‌دهد و در جنگ‌ها ترسوست!»

سلما از جا پرید. آخر پدرش به جای آنکه خشمگین شود و عروسی‌اش را به هم بزند، خندید! بلند بلند و طولانی. آنگاه دست سلما را در دست گرفت و گفت: «دخترم! هیچکدام از این صفاتی که می‌گویی در هاشم نیست! او مردی است در نهایت کرم و سخاوت و به همین خاطر هاشم نامیده شده است؛ چرا که برای قومش سفره‌های طعام بسیار می‌اندازد. امّا اینکه می‌گویی زنان بسیاری را طلاق داده، او تا به حال زنی را طلاق نداده و اینکه می‌گویی او در میدان مبارزه، ترسوست، چنین نیست؛ بلکه او در شجاعت والاترین اهل زمانه است و او در بین مردم به دلیری و شجاعت و کار خیر شهره است.»(2)

سلما مقاومت کرد و گفت: «آخر دو مرد که خود را از اصحاب او معرفی کردند، به من چنین پیامی رساندند.» و پدرش دستی به شانه‌اش نواخت و گفت: «فکر نمی‌کنم آنان یار هاشم بوده‌اند. اینقدر خود را درگیر وسوسه‌های آنان نساز.»(3) و رفت.

سلما برخاست و از میان تماشاچیان بسیاری که برای دیدن عروسی هاشم آمده بودند، به حجله‌ی او رفت تا میانشان خطبه بخوانند. در آستانه‌ی در، چشم در چشم‌های طوفانی او دوخت و خیره به نور پیشانی‌اش ماند. وقتی که سلما به اتاق وارد شد، نوری خیره کننده و تابان، حجله را درخشان کرد.(4) سلما، درنگ نکرد. کنار مرد بخشنده و نیکویش نشست و گفت: «دوستت دارم و با تو ازدواج خواهم کرد!»(5)

سر سلسله‌ی بنی‌هاشم
خاندان قریش در میان اهالی «مکّه» خاندانی معروف و ستودنی بودند و در میان آنان، خاندان عبد مناف، خاندانی ویژه و چشم‌نواز بود. «هاشم» فرزند بزرگ عبد مناف و جدّ بزرگوار و نورانی حضرت رسول خاتم(صلی الله علیه و آله) و حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، فردی بود که میراث‌دار کلید کعبه و دیگر مواریث انبیا(علیهم السلام) بود و تمامی این میراث را از پدران خود گرفته بود.(6) بدین ترتیب، به عبارتی می‌توان گفت که پس از حضرت عیسی(ع)، میراث انبیا در میان فرزندان اسماعیل نبی(ع) که اوصیای آن حضرت بودند، دست به دست گشت تا به رسول مکرّم اسلام(ص) رسید.

هاشم بن عبد‌مناف نیز از اوصیای انبیا بود و هنگام وفات پدرش، میراث را از ایشان دریافت و همچنین قول داد که با زنی شریف و طاهره ازدواج کند تا نطفه‌ی رسول اکرم(ص)، که از نسلی پاک به نسل پاک دیگری انتقال یافته بود، از رحم‌های پاکیزه عبور کند و حفظ گردد.(7) بدین ترتیب بود که هاشم، با جست‌وجوی دقیق در میان زنان، «سلما» را برگزید. در کتب تاریخی، سلما، زنی عفیف، عاقل، زیبارو، متّقی، خوش‌سخن و پاکیزه از پلیدی‌ها(8) معرفی شده است.

در مقابل، درباره‌ی هاشم نیز آمده است که نورانیت و بزرگی و جلالت او برای همه‌ی مردم قابل مشاهده بود و او سفره دار مکّه بود تا جایی که حضرت امیرمؤمنان علی(ع) در سخنان خود با افتخار از آن جدّ گرامی یاد می‌کنند و می‌فرمایند: «من فرزند هاشم هستم که در قحطی، به مردم خوراک می‌داد.»(9)

همچنین در روایات آمده است که هاشم از کنار هر سنگ و ریگی که می‌گذشت آن سنگ به سخن درمی‌آمد و به او بشارت می‌داد که برترین مخلوقات از فرزندان اوست.(10)

در روایات آمده است که ابلیس لعین و یهودیان در کار ازدواج این دو، دخالت‌های بسیاری کردند. از جمله کار ابلیس بود که خود را به شکل دو مرد درآورد و سعی کرد که سلما را از ازدواج با هاشم منصرف سازد که ماجرای آن را در بخش بالا خواندید. در پیشوایان تاریکی که موازی با همین مطلب می‌آید، به مخالفت و کارشکنی یهودیان در این ازدواج  پرداخته‌ایم.
به هر روی، با خواست خداوند، با ازدواج هاشم و سلما(ع)، نسل پاک اسماعیل(ع) ادامه یافت و عبدالمطّلب به دنیا آمد.



 

 

پی‌نوشت:
1-8: با استفاده از روایتی بلند از امام صادق(ع)، بكرى، احمد بن عبد الله، «الأنوار في مولد النبيّ صلى الله عليه و آله»، قم، چاپ اوّل، 1411 ق.، ص27- 31.
9. مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش. ص181.
10. با استفاده از روایتی بلند از امام صادق(ع)، بكرى، احمد بن عبد الله، «الأنوار في مولد النبيّ صلى الله عليه و آله»، همان.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 11 بهمن 1394  3:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها