وطن امروز/ فيلمنامه «اين سيب هم براي تو» داستاني اجتماعي دارد که توسط سيروس الوند و نازنين فراهاني به نگارش درآمده است و پژمان بازغي، رعنا آزاديور، چنگيز جليلوند، پريناز ايزديار و اميرعلي دانايي در آن به ايفاي نقش پرداختهاند. داستان فيلم درباره 2 دختر جوان است که با هم دوست هستند و در حالي که يکي از آنها نامزد دارد، رابطه عاشقانهاي بين نامزد دختر با دوست او برقرار شده است.
در واقع فيلم در حال اکران «اين سيب هم براي تو» ادامهاي بر آثار فيلمفارسيوار اين سالها و دنبالهاي از آثار ملودرامهاي سطحي عاشقانه الوند به تبعيت از دوران گذشته است که هيچ ثمره محتوايي و ساختاري براي بيننده اين روزهاي سينماي ايران ندارد. فيلمي که خارج از دايره نقدپذيري بوده و تبديل به هجويه مضحکانهاي شده است، براي نمونه ديالوگنويسي و بازيهاي فيلم فاجعه است. کارگردان توجهي به نورپردازي نداشته و از اين رو نميتوان تشخيص داد که چه وقت قرار است از زمان حال به گذشته فلاشبک بخورد. «اين سيب هم براي تو»، با پرداختن به آنچه که عملاً در جامعه ما نه وجود دارد و نه حرف زدن راجع به آن دردي را دوا ميکند و نه طرحش از سوي کسي الزامي است، مخاطب را به مثابه اسفنجي ميداند که قرار است آنچه او برايش بازگو ميکند را جذب کرده و باور کند.
شايسته، مهرداد، کيان و بيتا شخصيتهاي اصلي فيلم سيروس الوند هستند. احتمالا قرار بوده جمع 4 نفره آنها با حضور يکي، دو شخصيت ديگر مانند شاهين کامل شود اما داستانکهاي شخصيتهاي اصلي اينقدر بي پيرنگ از کار درآمده که ديگر وجود شخصيتهاي ديگر هيچ توجيهي ندارد. سيروس الوند ظاهري براي هر کدام از کاراکترهايش ساخته که هيچکدام قابل باور نيستند. چون اصلا ناقص خلق شده و روايت شدهاند. رفتارهاي آنها معقول نيست و هرچه شده يا قرار است بشود با گفتار حل و فصل ميشود. فيلم «اين سيب هم براي تو» حتي در سرگرم کردن يا خنداندن مخاطب هم که به نوبه خود رسالتي حداقلي و سودمند است نيز تلاش نميکند و جملات و تصاويري را پشت هم رديف ميکند که فرصت انديشيدن و تأسف خوردن را نيز از مخاطب ميگيرد! نمايش ماشينهاي گرانقيمت، آدمهاي بيهوده ثروتمند و غني، مردمان و دنيايي عاري از ايمان و مذهب، مراوداتي نامعقول و غرب زده، نيازهايي خارج از منطق و عدل، رياکاري و فريبکاري از سوي پرسوناژهاي آنتاگونيست و پروتاگونيست و همه و همه تصويري از دنياي پيش روي مخاطب را نشان ميدهد که قرار است از آنها درس بياموزد يا به آنها فکر کند و آنها را ما بهازاي جامعهاش بداند.
از طرفي فيلمنامه «يک سيب هم براي تو» يک سناريوي لفاظ و بسيار کشدار از کار درآمده است. الوند در مقام کارگردان فيلمنامهاي را بهدست گرفته که خود خالق کميت و کيفيتش بوده و اساس داستانکها را براساس گفتار چيدمان کرده است. در واقع اين ساخته به ظاهر سينمايي را تماشاگر فقط ميشنود و چيز خاصي نميبيند، به نحوي که حجم گفتارها مدام بهسوي وي شليک ميشود و در همين اثنا بحرانهاي نخنما يکي پس از ديگري رونمايي ميشوند. کل ماجراي «يک سيب هم براي تو» ابتدا به ساکن به خيانت نزديک است.
سپس مقوله انتقام مطرح ميشود و در نهايت اين ايثار است که اختتاميهاي است بر اين داستانکهاي بي منطق و متاسفانه هيچکدام از اين انگارهها نيز اساس درستي براي روايت ندارند و عناصر داستان در کل خالي از پيرنگ است. فيلم الوند نميتواند جنگ و جدل و ايثار و وقار را در شخصيتهايش بهدرستي مطرح کند. شخصيتهاي شايسته و مهرداد معلوم نيست با چه منطق روايي عاشق هم شده و ازدواج کردهاند؟ اصلا تقابل و تشابه بيتا و شايسته قرار است چه چيزي را به تماشاگر منتقل کند؟ «يک سيب هم براي تو» چنان دور از باورپذيري سينماي اجتماعي و خانوادگي است که حتي در پارهاي مواقع تبديل به يک کمدي اجتماعي سرگردان ميشود. در واقع در حالي که فيلم هيچ تعلقي به سينماي کمدي خانوادگي ندارد اما در لحظات بسياري تماشاگران ميتوانند به روند پيگيري اين فيلم بخندند.