در اعماق سرد جنگلهای بکر، انتظار را میتوان دید. بر قطرههای درشت و زلال شبنمهای صبحگاهی، انتظار را میتوان خواند؛ انتظارِ دست نوازشگر خورشید را، تا قصه پرواز را در گوش این مرواریدهای غلطان زمزمه کند.
انتظار را در نغمه پرندگان به هنگام بهار، در نگاهِ سبز دشتها و باغها در فصل شکوفهبار، و در نفس نفس زدنهای زمین ـ درخت، کوه، جنگل و صحرا ـ و در زیرِ هُرمِ داغ تابستان میتوان دید.
انتظار دست نوازشگرِ نسیم است و، رعد و برق و نم نم باران.
ای منجی انسان سرگشته امروز، بیا و دل دردمند انسان را مرهمی از عشق بگذار تا شاید خورشید ایمان را در آسمان لاجورد هستی ببیند. ای نمونه قسط و عدل بیا که خانههای محقّر، کودکان یتیم و گریههایِ شبانه مادران، در هر نفس، لحظه آمدنت را شماره میکنند.
انسان امروز در میان قید و بند ایسمها محصور مانده و حقیقت را فراتر از مرزهای لیبرالیسم و کاپیتالیسم جستجو میکند و در سرسام پول و ثروت و در قرن اصالت اقتصاد، به دنبال منجی بزرگی میگردد که از معجزه عشق بگوید؛ از اصالت معنویت، از اصالتِ ذاتِ الهی انسان.
ای نسیم گرد قدسی! کویر تشنگیِ مداممان، در انتظار باران ظهورت لحظه شماری میکند، تب و تاب از کف داده است؛ سر بر آستان جنون میساید و نماز باران به جای میآورد؛ نماز باران عشق، باران ایثار، باران خلوص، باران ظهور.
ای برطرف کننده تردیدها و ترسها و نگرانیها! ای مایه تسکین، ای باران نور، ای نور باران! شیدای یک لحظه دیدنت هستم؛ مست و لایِ تو و هستِ ولای تو. بیا،و دل مضطرب مرا و دیدگان منتظرم را به بارانِ عنایتت سیراب کن.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی موسسه جهانی سبطین