در میان هیاهوی اکران قریب الوقوع قسمت هفتم «استار وارز» و سپرده شدن عنان هدایت این فرانچیز دیرپا از جورج لوکاس به جیجی ابرامز، کمتر کسی از چاک وندیگ یاد میکند اما او به عنوان نویسنده کتاب «جنگ ستارهها: اتفاقات بعدی» سهمی محسوس در شکل گیری این فیلم و بهتر بگوییم در تحقق ایدههای سازندگان آن دارد.

وصال روحانی:این کتاب در 4 سپتامبر امسال در جهان توزیع شده و فیلم هفتم استاروارز ماههاست که ساخته شده و آماده نمایش است اما حقیقت امر این است که ابرامز و همکارانش برای احیای فرانچیزی 38 ساله که بعد از ارائه قسمت ششم در سال 2005 به مدت 10 سال توقف پیشه کرده، مذاکراتی با وندیگ داشته و از او ایدههایی گرفتهاند که تجلی آن در «نیرو بیدار میشود» (نام جنبی قسمت هفتم) نیز دیده میشود و در ریتم جریانات نقش و سهم دارد. کتاب اخیر وندیگ را انتشارات رل ری بوکز در آمریکا منتشر کرده و به اقصی نقاط جهان نیز ارسال کرده و بد نیست بدانید در زیرمجموعههای متعددی که در ارتباط با استاروارز به صورت ورسیونهای مکتوب یا تصویری ساخته شده، این فقط یکی از 20 شاخه موجود و یکی از پروژههای متعدد مرتبط با این فرانچیز پرظرفیت است. شاید کاراکترهای اصلی این کتاب که جرج انتیل و ری اسلون نامیده میشوند، سهمی عمده در «نیرو بیدار میشود» یا شش قسمت قبلی استاروارز نداشته و حتی به کلی در آن غایب بوده باشند و دومی (اسلون) در اصل از درون رُمانی به نام «یک طلوع تازه» نوشته سال 2014 جان جکسون میلر استخراج شده است اما ریشههای مشترک در این دو اثر هنری یعنی کتاب وندیگ و هر 7 قسمت «جنگ ستارهها» و بخصوص قسمت جدید فراوان است. میتوان دهها و حتی صدها اثر هنری برخاسته از «جنگ ستارهها» را نام برد که در سالهای اخیر از آن مجموعه نشات گرفته و بر حجم پولسازیهای نجومی استاروارز افزودهاند اما اگر جورج لوکاس خالق اصلی این سری فیلمها را میتوان به سبب واگذاری امپراتوری هنریاش به بهای فقط 1/4 میلیارد دلار به شرکت والت دیسنی بازنده بزرگ معادلات این فرانچیز دانست، امثال وندیگ به سبب سرمایه گذاری وسیع روی این فیلمها و کاسبیهای مفصلی با آن برندگان اصلی بودهاند.
شرحی بر اتفاقات
طرفداران قسمت هفتم استاروارز، این فرانچیز پر سر و صدا که به سبب رازداری سازندگان این فیلم از محتوا و داستان قسمت هفتم بیخبر ماندهاند، به سوی کتاب رُمان «جنگ ستارهها: اتفاقات بعدی» روی آوردهاند که آن را وندیگ با دقت و ابتکار وسیعی نوشته و شرحی بر اتفاقاتی است که بعد از اتمام فیلم ششم در کهکشان محل شکل گیری رویدادها تحقق مییابد و خواندن آن باعث میشود علاقمندان بفهمند جیجی ابرامز کارگردان قسمت هفتم چه خوابهایی برای کاراکترهای فیلم و به واقع بینندگان آن دیده است. درست است که هر چه وندیگ در کتابش به عنوان راه مردان استاروارز بعد از «بازگشت جدای» (قسمت ششم این فیلمها) ترسیم کرده در فیلم ابرامز هم به تصویر کشیده نمیشود. اما همان طور که پیشتر آمد ابرامز هم کتاب وندیگ را خوانده و از آن الهام گرفته و برخی کاراکترهای خلق شده توسط وندیگ را به درون فیلم هفتم تزریق کرده است. بزرگترین اتفاق در جدیدترین ورسیون «جنگ ستارهها» بازگشت 3 چهره اصلی تریلوژی نخست یعنی لوک اسکار واکر (با بازی مارک همیل)، پرنسس لیا (کری فیشر) و هان سولو (هریسون فورد) است اما 31 سال بعد از ماجراهای «بازگشت جدای» طبیعی است که گرد پیری بر چهره آنها نشسته باشد و صحنه گردانان اصلی در اولین فیلم ابرامزی «جنگ ستارهها» که وداع نسبی با اندیشههای جورج لوکاس خالق اصلی این داستانها به حساب میآید، جوانترها و سربازان و «جدای»های تازه و ماموران امپراتوریای باشند که همیشه در عنوان بندی فیلمها با صدایی بم و دلهره آور تاکید میشود در کهکشانی بسیار بسیار دور به زندگی و به واقع به جنگ و آشوبسازی در دل فضای زیبا مشغولاند. جوانترهایی تازه نفس با بازی جان بویه گا، اسکار ایزاک، دیزی ریدلی و آدام درایور. بقیه ماجراهای احتمالی و کاراکترهای جدید فضایی را از زبان وندیگ بشنویم.
یکی از کاراکترهای قصه شما و رُمان «جنگ ستارهها: اتفاقات بعدی» سینجیر دات ولوس است که به جمع شورشیها میپیوندد و با امپراتوری میجنگد. چرا او را قدری احمق توصیف کردهاید؟
ـ مهمتر از ماهیت این کاراکتر و حماقت یا عاقل بودن وی، توصیف و فهم مکانیزم کارها در امپراتوری است و اگر آن را به درستی حس کنید، متوجه میشوید که چرا الحاق به آن برای همه موجودات قصه اهمیت دارد و به چه سبب مبارزه با آن حتی از پیوند به آن نیز مهمتر است. امپراتوری یک ماشین عظیم خلق زندگی و حادثه است و از تمامی کهکشانها میتوان قسمتی کوچک را در امپراتوری هم دید. در این قلمرو مثل آنچه در حکومتهای سنتی و معمولی طی تاریخ بشریت دیدهایم اکثریت با کسانی است که معتقدند هر چه میکنند برابر با عدالت است و به افسران ارشد وفادار به امپراتوری بهای زیادی داده میشود. اینجا است که بسیار اهمیت دارد سینجیر دات و امثال او چه میکنند و با چه میزان شهامت مقابل این نیروی بزرگ و حاکم بر فضا میایستند. او یک آشوبگر ذاتی نیست اما چیزهای مهمی را به داستان اضافه میکند.
کاراکتر نورا چه؟ او به شدت برای حفظ فامیلش میکوشد. آیا وی را به سبب فقدان روابط خانوادگی مشخص در سری داستانهای «استار وارز» وارد کهکشان کردید؟
ـ همین طور است اما او یک مادر و مشغول رسیدگی به فرزندش است. کارهای کاراکتر نورا این سؤال را در بر دارد که چه باید کرد؟ آیا وارد شدن به جنگهای امپراتوری مهمتر است یا در خانه نشستن و رتق و فتق امور خانه؟ این مسئله و سؤالها، چیزهای تازهای را وارد استاروارز میکند که پیشتر به آن پرداخته نشده است.
چرا کاراکتر رای اسلون را که یک آدمیرال امپراتوری است وارد رمان جدیدتان کردید؟ وی پیشتر در یکی دو رمان غیر «جنگ ستارهای» شما هم مشاهده شده بود.
ـ او را به این خاطر وارد کتاب جدید کردم که کاراکتری بسیار قوی و در عین حال پیچیده است. او با اصول سنتی و رایج در امپراتوری همخوانی ندارد و از جنس و بافت دیگری است. همین که یک افسر ارشد امپراتوری، زن است و نه یک مرد و سیاهپوست است و نه سفید پوست، یک تنوع بزرگ به حساب میآید. اسلون برای تبعیت از امور خلاف رایج در امپراتوری به آن ملحق نمیشود بلکه برعکس میآید تا خلافها را برچیند.
شما اصولا افسران امپراتوری را چگونه میبینید؟ افرادی که بینقصاند و یا با شیطان همکاری میکنند؟
ـ قصههای استاروارز تاکیدی بر این است که هر دو جور موجود فوق در امپراتوری یافت میشود و فضا ادغامی از نیکی و شر است و دلیل یکسره نشدن اتفاقات نیز همین مسئله است. از منظر امپراتوریها چه «جدای»ها و چه نیروهایی که به نام شورشی شناخته می شوند، مخل آسایشاند و آدمهای مقابل آنها مظهر عدالت و امنیت. اینجا است که میبینیم حرفهای کاراکتر جیلیا شیل در مورد مهم بودن تشکیل یک پایگاه نظامی به نام «ستاره مرگ» و مبارزه این پایگاه با امپراتوری معنای بیشتری مییابد زیرا این پایگاه از درون خود امپراتوری بیرون آمده و محصول آن است.
کدامیک از این کاراکترها بیشتر نزد شما محبوب بودهاند؟
ـ سینجر که قبلا صحبتاش را کردیم از محبوبهای من است و همین طور میستر بونز و صحنه فرار آنها از قلعه متعلق به کاراکتر سوران نوات لااقل از نظر من بسیار جالب ترسیم شده است.
شما همان سولوی افسانهای (هریسون فورد) را نیز مثل قسمت هفتم استار وارز وارد قصه خود کردهاید.
ـ دلیل دارد. پیشتر میگفتند حق ندارید به سه کاراکتر اصلی تریلوژی اورژینال (عرضه شده در سالهای 1977، 80 و 84) دست بزنید و فقط میشد نام و خاطراتشان را بیاوریم اما با صدور فرمان شرکت مجدد آنها در ماجراهای بعدی و واردشدن این بزرگان به «استار وارز 7» به من هم اجازه داده شد که صحنههایی مشترک بین سولو و کاراکتر چووی را وارد متن قصهام کنم و به جمع بندی بهتر و ستارههای بیشتری برسم. مطمئنم که هواداران استاروارز هم از این صحنهها به اندازه من لذت خواهند برد.
اگر قرار بود شما به جای ابرامز فیلم هفتم را بسازید، چه چیزهایی را به من اضافه یا کم میکردید؟
ـ واقعاً نمیدانم اما جنگ ستارهها آن قدر سرشار از کاراکترهای جالب است که با هر کدامشان میتوان یک فیلم مستقل ساخت. راجع به برخی شخصیتها به طور انفرادی و جنبی آثاری هنری چه به صورت تصویری و چه مکتوب ارائه شده اما بدلایلی که نمیدانم هرگز یک فیلم از سری محصولات اصلی به این امر اختصاص داده نشده است. مثلا درباره همان سولو میتوان حداقل یک فیلم مستقل و فقط متمرکز بر او ساخت و یا دارت ویدر را احیا و داستان عجیب و طولانیاش را از نو نقل کرد. این یک روند تمام نشدنی و مجموعه داستانهایی است که میتوان تا آینده دور ادامه داد و این کهکشان واقع در دوردستی گمشده، صدها قصه نگفته دیگر هم دارد.
بانی فیلم به نقل از Atlanta Journa