0

داستان کوتاه برادران گلدشتین

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

داستان کوتاه برادران گلدشتین

 

داستان برادران گلدشتین,گدایی برادران گلدشتین

 داستان برادران گلدشتین

 

دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود. مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی فقط تو کلاه کسی که پشت صلیب نشسته بود پول می . کشیشی که از آن جا رد می شد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیب نشسته پول می دهند و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمی دهد. رفت جلو و گفت: ....

«رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یک کشور کاتولیک هست، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود جلو خود گذاشتی پولی نمی دهند، به خصوص که درست نشستی کنار دست گدایی که در جلو خود صلیب گذاشته است. در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به او پول می دهند نه به تو.» گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو به گدای پشت صلیب کرد و گفت: «هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران گلدشتین* بازاریابی یاد بده؟»

* گلدشتین یک اسم فامیل معروف یهودی است.

 

منبع:dastanak.com

 

شنبه 2 آبان 1394  9:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها