0

عمو عباس

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

عمو عباس

زهرای سه ساله با عمو عباس خود حرف میزنه:

 

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

عمو عباس علمت کو عموی خوبم
عمو عباس تو نرو تا که پا نکوبم

 

در این تاپیک دوستان حسینی عزیز با توجه به توضیحات طرح" شاه وفا ابوالفضل ":

فقط دل نوشته ها و تاپیکهای خود را از زبان حضرت رقیه(س)  "در قالب گفت و شنود بین حضرت رقیه (س) و حضرت عباس (ع)" ارسال نماید. 

 

 

"دسترسی سریع"برای حسینیان عزیزراسخونی:

۩۞۩ منتظر حضور گرم شما در هیت حسینی راسخون هستیم ۩۞۩

یک شنبه 19 مهر 1394  6:05 PM
تشکرات از این پست
namebaran nargesza
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

تاپیک نمونه

 

پاهای نحیف و کوچکم تاب ندارد

از درد دو چشم خسته ام خواب ندارد

روزی که تورفتی پدرم گفت:رقیه

دیگر شب غمهای تو مهتاب ندارد

بودی تو همیشه باعث امید اما

حالا چه شده مشکت عمو آب ندارد

فرق  سر تو چرا شده شبیه حیدر

اینجا که مثال کوفه محراب ندارد

انگار که خوابیده به روی نی سر تو

بیدار بشو که عمه جلباب ندارد

آغوش گرفتم سر بابای خودم را

چون من صدفی این گهر ناب ندارد

با حادثه ها رقیه ات بزرگ گشته

این سن که کسی اینهمه القاب ندارد

یک شنبه 19 مهر 1394  6:07 PM
تشکرات از این پست
salma57 nargesza
namebaran
namebaran
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1392 
تعداد پست ها : 4155
محل سکونت : تهران

پاسخ به:عمو عباس

بابا بابا ببین شکسته شدم

عمو عمو بیا که خسته شدم

امون نمیده ابری که میباره رو گونه ام

دیگه رسیده وقتش که به لب بیاد جونم

عمه میدونه بابا جون منو میخوای ببری

برام میخونه با گریه تو عازم سفری

تا آخر راه به انتظارت میمونم

زیر لگدها نماز حاجت میخونم


بابا بابا ببین شکسته شدم

عمو عمو بیا که خسته شدم

به من همیشه میگفتی دختر باهوشم

بیا ببین که اسمم هم شده فراموشم

سکینه گفته تا رفتی تو خیمه خوابیدم

یادم نرفته خوابی که تو خیمه ها دیدم

میون خیمه دعای بارون یادمه

بارون تیر و مشک عمو جون یادمه

شب سیاه و دشت پر از خون یادمه

تپش تپش تو رو صدا میزنم

نفس نفس خدا خدا میزنم

تا آخر راه به انتظارت میمونم

زیر لگدها نماز حاجت میخونم

 

بابا بابا ببین شکسته شدم

عمو عمو بیا که خسته شدم

دست خودم نیست از چشمام دشمنا میترسن

ولی بدم نیست چون دشمن فراریه از من

با برق چشمام میجنگم تا وقتی که زنده ام

نمیشه لب هام باز اما نمرده لبخندم

وقتی میخندم چرا همه زار میزنن

تا میرم از حال سرو به دیوار میزنن

من از پی تو همه به دنبال منن

لباسمو میسوزونه نفسم

قدم قدم دارم به تو میرسم

تا آخر راه به انتظارت میمونم

زیر لگدها نماز حاجت میخونم

چشم برندار ازم می پاشه زندگیم

پنج شنبه 23 مهر 1394  9:13 AM
تشکرات از این پست
taha25 salma57 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:عمو عباس

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

عمو عباس علمت کو عموی خوبم
عمو عباس تو نرو تا که پا نکوبم

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

عمو عباس بی تو هر لحظه دل می لرزه
بی تو هرشب هوای خیمه ها چه سرده

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

عمو عباس بی تو دستم جونی نداره
از دو چشمام پولکای گریه می باره

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

عمو عباس زانوهامو بغل می گیرم
عمو عباس بیا تا من برات بمیرم

عمو عباس دل اهل حرم کبابه
توی خیمه چشم به رات چشمای ربابه

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

عمو عباس دل اهل حرم کبابه
توی خیمه چشم به رات چشمای ربابه

عمو عباس بابامو تنها نذاری
عمو عباس روی قلبش پا نذاری

عمو عباس علمت کو عموی خوبم
عمو عباس تو نرو تا که پا نکوبم

عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره
عمو عباس بی تو بابا تنها می میره

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 27 مهر 1394  8:20 AM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:عمو عباس

بشتاب ای عمو جان در خیمه قحط آب است

اصغر فتاده مدهوش ، در دامن رباب است

شد آب اگر میسر ، اول بده به اصغر

کاین طفل ناز پرور ، از تشنگی کباب است

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 28 مهر 1394  6:15 PM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:عمو عباس

خیمه ، خیمه با عمه گویم
 تا بهر اصغر آبی بجویم
بابا از میدان آمد و سقا نیامد 
دیدم عمویم بشکسته دل بود
هنگام رفتن از من خجل بود
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 
اگر به خیمه آید عمویم
من دیگر از آب حرفی نگویم
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 
ای کاش من از اوّل ، من مرده بودم
یا نامی از آب نبرده بودم
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 
خیمه ، خیمه با عمه گویم
تا بهر اصغر آبی بجویم
بابا ز میدان آمد و سقا نیامد 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 29 مهر 1394  11:36 PM
تشکرات از این پست
taha25 nargesza
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:عمو عباس

 

حضرت رقیه که هنوز منتظر عمویش عباس است که آب بیاورد برای لب های تشنه اش. لب های تشنه ی شش ماهه ای که از زور تشنگی مای گریه کردن هم ندارد. وقتی می بیند پدر بی حرف فقط عمود خیمه عمو را پایی می اندازد و می گوید این خیمه دیگر .......... وای بر رقیه. رقیه جان اون موقع چه حالی داشتی وقتی منتظر عمو عباست بودی و با پایین اومدت عمود خیمش مواجه شدی. اونجا و اون موقعی که می گفتی عمو جون آب نمی خام خودت بیا. عمو عباس علمدار لشکر بیا که پدر تنهاست. بیا که علی اضغر شش ماهه بهانه می گیره. بیا عمو عباسم بیا که عمه زینب بی قرارت شده. بیا که دلم برایت تنگ شده.

 

پنج شنبه 19 آذر 1394  11:50 PM
تشکرات از این پست
taha25
دسترسی سریع به انجمن ها