0

معمای مرگ دختری که جسدش پیدا نشد

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

معمای مرگ دختری که جسدش پیدا نشد

پسر جوانی که متهم است دختر موردعلاقه‌اش را به قتل رسانده و جسد او را داخل چمدانی قرار داده ‌است، وقتی در جلسه محاکمه حاضر شد، اتهام قتل را رد کرد و مدعی ‌شد متوفی بر اثر یک حادثه جانش را از دست داد.

به گزارش شرق، متهم که درحال‌حاضر ١٩ساله است، در حالی قتل دختر جوان را یک حادثه خواند که هنوز جسد این دختر پیدا نشده ‌است.

منشی دادگاه در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، کیفرخواست صادره از سوی دادسرا را خواند و گفت: «١٢ اسفند سال ٩٢ خبر گم‌شدن دختر نوجوانی به مأموران پلیس داده ‌شد.
خانواده این دختر در گزارشی که به مأموران دادند اعلام کردند او با پسرجوانی دوست بود و با هم اختلافاتی داشتند. وقتی مأموران سراغ این جوان رفتند، او منکر داشتن خبری از دختر موردعلاقه‌اش شد اما در تحقیقات بعدی و با به‌دست‌آمدن سرنخ‌هایی، مشخص شد دختر گمشده‌ به دست متهم حاضر در دادگاه جانش را از دست داده ‌است. ردیابی‌های انجام‌شده نشان داد روز گم‌شدن این دختر او ١٣ بار با یک شماره تلفن که متعلق به متهم است، تماس داشت و بعد از این تماس‌ها بود که دیگر خبری از او نشد.

در تحقیقات بعدی متهم به عمل ارتکابی اعتراف کرد و گفت: مقتول اصرار داشت با هم دوست باشیم و من هم نمی‌خواستم این رابطه ادامه پیدا کند و سر این موضوع با هم درگیری پیدا کردیم و او من را هل داد و بعد من او را هل دادم و با میله بارفیکس به سرش کوبیدم که همین ضربه باعث مرگش شد. بعد هم جسد را داخل چمدان گذاشتم و از خانه بیرون بردم.

اعترافات متهم با مدارک به‌دست‌آمده هم‌خوانی داشت چراکه بازرسی از خانه متهم نشان داد، او سعی داشت لکه‌های خون را از بین ببرد. چند لکه به‌دست‌آمده نیز موردآزمایش قرار گرفت و مشخص شد متعلق به مقتول ‌است. همچنین دست‌نوشته‌های مقتول که توسط پلیس کشف شده‌ است نشان می‌دهد او تصمیم به جدایی داشت و می‌خواسته به این رابطه پایان دهد و گفته‌های متهم در این خصوص نیز صحت ندارد. فارغ از اینکه جسد مقتول پیدا نشده ‌است، آثار و مدارک موجود در پرونده و همچنین اعترافات متهم و سایر قرائن موجود نیز نشان می‌دهد دختر جوان به دست متهم به قتل رسیده و دادستان با توجه به درخواست اولیای‌دم و شکایت آنها خواستار صدور حکم قانونی شده ‌است».

 در ادامه پدر و مادر مقتول در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. سپس نوبت به متهم رسید؛ او اتهام قتل را رد کرد و گفت: «من با دختر جوان در کشور ترکیه آشنا شدم. هردو برای سفر به آنجا رفته ‌بودیم و بعد از اینکه به ایران آمدیم این رابطه ادامه داشت. من در آن زمان ١٧ساله‌ بودم. روز حادثه دختر جوان چند بار با من تماس گرفت و سؤالاتی در مورد زندگی در سوئد پرسید. به او گفتم بحث طولانی است و به خانه بیاید. وقتی به خانه آمد کمی با هم صحبت کردیم، حدود ٢٠ دقیقه بعد از خانه بیرون رفت، من هم در خانه را بستم، یک‌دفعه صدایی شنیدم بیرون آمدم و دیدم او روی پله‌ها افتاده ‌است. فکر می‌کنم پایش سر خورده و به زمین افتاده ‌بود. او را بلند کردم و به داخل خانه بردم نمی‌دانستم باید چه کاری بکنم، خیلی ترسیده‌ بودم، یک نوجوان ١٧ساله‌ بودم و واقعا نمی‌دانستم چه کار نادرستی می‌کنم. تصمیم گرفتم جسد را داخل چمدان بگذارم و از خانه بیرون ببرم و کنار سطل مکانیزه رها کنم».

او درباره اینکه چرا در اداره آگاهی به قتل اعتراف کرد گفت: به‌شدت تحت فشار بودم. همین اظهارات را به مأموران گفتم اما حرفم را باور نکردند و من هم مجبور شدم دروغ بگویم.

در این هنگام قاضی راسخ خطاب به متهم گفت: قبل از شروع جلسه دادگاه، تو را به راست‌گویی دعوت کردم و باز هم از تو می‌خواهم واقعیت را بگویی، تو مدعی‌ هستی دختر جوان از پله‌های طبقه چهارم پرت شده و یک طبقه به پایین رفته ‌است اولا ساختمان شما آسانسور داشت؛ او چرا باید از پله پایین می‌رفت. دوم اینکه قبل از اینکه در اداره آگاهی اعتراف بکنی یک‌ بار بازداشت و به دلیل نوجوان‌بودن آزاد شدی اما بعد که مدارک علیه تو جمع‌آوری و مشخص شد دروغ می‌گویی، دوباره بازداشتت کردند، ضمن اینکه همان اعترافی را که در اداره آگاهی مطرح کردی، قبل از بازداشت به یکی از دوستانت گفته بودی؛ نزد او که در فشار نبودی چرا به او گفتی دختر موردعلاقه‌ات را با میله بارفیکس به قتل رسانده‌ای؟ چرا باید اولین فکری که به ذهنت رسید پنهان‌کردن جسد باشد، به جای اینکه او را به دکتر ببری یا با اورژانس تماس بگیری؟ خانواده هردو شما از رابطه‌ای که داشتید خبر داشتند و این پنهان‌کردن معنایی نداشت.

متهم گفت: «وقتی به دوستم گفتم دختر جوان از پله‌ها افتاده حرفم را باور نکرد و به او هم دروغ گفتم تا همراهی‌ام کند بدانیم جسد چه شده ‌است. ضمن اینکه این تصمیم خودش بود که از پله‌ها برود من نمی‌دانم چرا این کار را کرد. پدر و مادرم به من گفته‌ بودند اشکالی ندارد شما با هم رابطه داشته ‌باشید اما از من قول گرفته‌ بودند که دختر جوان را به خانه نیاورم، من هم می‌ترسیدم آبرویم جلو خانواده‌ام برود به‌همین‌خاطر تصمیم گرفتم جسد را مخفی کنم تا معلوم نشود زیر حرفم زدم. من آن زمان ١٧ساله بودم و اشتباه بزرگی کردم». وقتی متهم با این سؤال که مقتول چند پله پرت شده‌ بود، مواجه شد نتوانست پاسخ دهد و گفت: من نمی‌دانم چند پله آنجاست؛ به اندازه یک طبقه پرت شد. بعد از متهم، وکلای مدافع او و وکیل‌مدافع اولیای‌دم دفاعیات خود را مطرح کردند و قضات برای تصمیم‌گیری درباره پرونده وارد شور شدند.

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

چهارشنبه 8 مهر 1394  12:54 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها