الف: خانواده سلطنتی
پادشاهی عربستان سعودی باسنت اسلامی-عربی همخوانی دارد، در این سنت مفهوم دولت با مفهوم نخبگان متناظر است همانطور که کشور امروزی عربستان بانام آل سعود شناخته میشود دولتها و دورههای تاریخی پیشین نیز بانامهای خانوادههایی چون امویان و عباسیان یکسان شناخته میشوند.
هرچند این خاندان اولین و مؤثرترین گروه قدرتمند در عربستان سعودی می ولی همین عنوان مختصر دارای انشعابات متعددی است که هر یک به نحوی در اعمال قدرت دخالت میکنند و در نهادهای دولتی به اعمالنفوذ میپردازند. در این میان چهار خانواده مهم قابلشناسایی هستند. در حقیقت این چهار خانواده باکمی شدت و ضعف صاحبان اصلی قدرت در عربستان سعودی هستند.
اولین و اصلیترین خانواده آل سعود، آل فیصل است. اینان نوادگان عبدالعزیز، پدربزرگ فیصل بن ترکی هستند و تعداد اعضای آن بیش از چهار هزار نفر را شامل میشود. از زمان به قدرت رسیدن فهد در سال ۱۹۸۲، بانفوذترین شاخه آل فیصل، آل سدیری بود.
در ۳۰ سال گذشته این زیرشاخه کانون اصلی توجه تحلیلگران سیاسی پادشاهان سعودی در غرب بوده است.. این خانواده، همان خانوادهای است که فهد از آن است و همچنین یکی از قدیمیترین خانوادههای قبیلهای عربستان بوده است که وصلت با آل سعود بر شأن آنها افزود.
با مرگ فهد در سال ۲۰۰۵ هفت سدیری به شش سدیری تبدیل شد. ملک عبدالله برادر ناتنی خود امیر سلطان را که مسنترین عضو سدیری بود به ولیعهدی منصوب کرد. البته امیر سلطان در اکتبر ۲۰۱۱ در نیویورک درگذشت.
دومین خاندان مهم آل سعود، آل ثنایان است. آل ثنایان بدان دلیل که از متحدین نزدیک آل سدیری هستند، از جایگاه مهمی در ساختار سیاسی عربستان برخوردارند. برخلاف خاندان آل فیصل که قدرت سیاسی و نظامی عربستان را در اختیاردارند، آل ثنایان جزء شاخه غیرنظامی آل سعود محسوب میشوند. آل ثنایان بخش دیگری از قدرت خود را از همبستگی سببی با خاندان شیخ العماء اخذ میکنند.
سومین خاندان بانفوذ در خانواده آل سعود، خاندان آل جیلاوی است. اینان از نسل برادر فیصل بن ترکی، پدربزرگ عبدالعزیز هستند. یکی از بازترین اختلافات درون خانوادگی، اختلافی است که بین آل جیلاوی و دو خاندان دیگر یعنی آل فیصل و آل ثنایان وجود دارد. اختلافات به سالهای ۱۹۶۰ برمیگردد که افرادی از این خاندان نسبت به سیاست و حکومت در عربستان اعتراض کردند و در این مسیر با گروه دیگری از شاهزادگان و علماء برای سرنگونی حکومت آل فیصل متحد شدند. در اصل، آل جیلاوی معتقد بودند که بعد از ترور فیصل، نوبت آنها است که سمت پادشاهی سعودی را بر عهده گیرند.
چهارمین خاندان درون آل سعود، آل کبیر نام دارد. اینان برخلاف آل سدیری، آل ثنایان و آل جیلاوی که از نوادگان عبدالعزیز بودند، از نسل اولین عموزاده عبدالعزیز بنام سعود آل کبیر بودند. شاید به همین دلیل باشد که اصولاً شاهزادگان این خانواده هیچگاه در ردیف نامزدی برای سمت جانشینی پادشاه قرار نگرفتند. محمد بن سعود که نباید با محمد بن عبدالعزیز آل سعود اشتباه گرفته شود، ازجمله شاهزادگانی محسوب میشود که از قبیله آل کبیر مورداحترام کل خاندان آل سعود است.
ب: گروههای صاحب قدرت غیر سلطنتی
افزون بر خانواده سلطنتی چهار گروه مهم دیگر که شامل علمای وهابی، رهبران قبیلهای، تجار و فنسالارها وجود دارند که هرکدام در برههای از زمان به دلیل اتحاد راهبردی با ابن سعود اهمیت پیداکردهاند و از آن زمان تاکنون نقش و نفوذشان متناسب با نیازهای آل سعود و میزان کمک آنها به بقای حکومت تغییریافته است. البته آل سعود در عصر نفت و با کمک منابع اقتصادی توانسته است این گروهها را مطیع خود سازد.
خاندان آل سعود برای حفظ نقش انحصاری خود بهتدریج به هریک از گروههای غیر سلطنتی در چهارچوب دولت سعودی پایگاه قدرت نهادی داده است، این مسئله گویای ضعف این گروهها است که نتوانستهاند استقلال خود را حفظ کنند و همین ضعف به خاندان سلطنتی کمک کرده است تا قدرت را در انحصار خود نگه دارد.
۱) رهبران مذهبی
از دیدگاه تاریخی آل سعود با آل شیخ، نوادگان محمد بن عبدالوهاب پیوندهای محکمی برقرار کرده است. محمد بن سعود بنیانگذار نخستین سلسله سعودی برای تحکیم روابط با دختر شیخ ازدواج کرد و در طول دوران حکومت خاندان سعودی مناصب مذهبی را عمدتاً در اختیار نوادگان محمد بن عبدالوهاب قرارداد. ازاینرو آل سعود در زمان پیروزی و بعدها هنگام تثبیت حاکمیت خود بر عربستان پایگاه مهمی در میان علمای وهابی داشت.
از همان ابتدای ارتباط ابن سعود با علمای وهابیت تابهحال این ارتباط به شکل همزیستی نامتقارن بوده است. این شیوه ارتباطی تا حدی ادامه پیدا کرد که تبعیت رهبران مذهبی از شاهزادگان چند سالی است بهوضوح مشخص گشته است.
با نگاهی به تشکیلات مذهبی متوجه میشویم که در میان سازمانهای مذهبی چهار نهاد از نفوذ سیاسی بیشتری برخوردارند:
هیئت الکبار العلماء
این هیئت در رأس هرم مذهبی سعودیها قرار دارد، ملک فیصل این هیئت را بهمنزله نهادی رسمی تأسیس. این هیئت متشکل از ۲۰ عالم دینی است میباشند که جزء بانفوذترین نخبگان مذهبی بشمار میآیند.
این هیئت تقریباً تنها نهاد دینی عربستان است که به نحوی کلیه فعالیتهای مذهبی و رسمی از طریق آن انجام میشود. نهاد فوق در زمان ملک فیصل تحت عنوان دارالفتوی و نظارت بر امور دینی تشکیل گردید تا محلی باشد برای صدور فتوا در اموری که پادشاه به آن محول میکند و ریاست آن بر عهده شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ که در آن زمان مفتی کل عربستان بود نهاده شد. تعداد اعضای هیئت الکبار العلما ۲۱ نفر است که همگی از پیروان مذهب حنبلی با قرائت ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب هستند و توسط پادشاه تعیین میشوند. این هیئت دارای ارگانهای فرعی چون؛ کمیته دائمی تحقیقات علمی و فناوری، دبیرخانه و مجله تحقیقاتی
دانشگاه اسلامی امام محمد بن سعود ریاض
این دانشگاه که در سال ۱۹۵۳م در ریاض تأسیس شـد شامل دانشکدههای شـریعت، تبلیغ، اصول دین، علوم اجتمـاعی، عربـی، علـوم اجتمـاعی، مطالعات اسلامی و همچنین انجمـن تعلـیم عربـی و مرکـز مطالعه ویژه دختران میباشد.
علمای وابسته به این دانشگاه دومین بخش از گروههای مذهبی ذینفوذ در حکومت عربستان سعودی هستند. این نهاد مرکز فرماندهی جامعه وهابی عربستان به شمار میآید و بیشتر عالمان مذهبی پادشاهی عربستان در آنجا تحصیلکردهاند.
سازمانهای خیریه اسلامی
آن دسته از علمایی که مدیریت سازمانهای بزرگ خیریه اسلامی را بر عهدهدارند از این جنبه که اکثراً شبه حکومتیاند و با مساعدت رژیم سلطنتی ایجاد میشوند به نهادهای مذهبی رسمی نظام پادشاهی وابستهاند. مهمترین این سازمانها عبارتاند از: سازمان بینالمللی امداد اسلامی، سازمان جهانی رفاه اسلامی، کمیته جوانان مجمع جهانی عربستان و… بودجه این سازمانها از طرف حکومت تأمین میشود بهنحویکه هرساله میلیونها دلار خرج هر یک از این مؤسسات میشود و در عوض حکومت بر فعالیتهای آنها نظارت دارد.
این سازمانها در ظاهر در راستای مبارزه با فقر در کشورهای اسلامی و توسعه سایر کشورهای اسلامی فعالیت میکنند اما درواقع سکوی پرشی هستند برای فعالیتهای تبلیغی تشکیلات وهابیت و آل سعود در خارج از مرزهای عربستان.
وعاظ فعال
آن دسته از علمای عربستان که منصبی در تشکیلات رسمی ندارند به همان اندازه یا حتی بیشتر از علمای بخشهای یادشده نفوذ دارند. بهطورکلی رهبران مذهبی رسمی دیدگاههای سیاسی خود را مطرح نمیکنند، در مقابل شیوخ غیر حکومتی بهصراحت به بیان نظرات خود میپردازند و جنجال بپا میکنند. این دسته از علما شهرتشان را مدیون همین نقش فعال هستند که البته سبب طردشان از تشکیلات رسمی هم همین هست. در ادامه در بخشی مجزا به بررسی این گروه که عمدتاً حرکاتی علیه خاندان سعودی داشتهاند میپردازیم.
نفوذ سیاسی علما
بیگمان آل سعود قدرت علمای وهابی را محدود کرده است. به حاشیه راندن رهبران مذهبی در سیاست خارجی بیش از هرجای دیگر مشهود است و آل سعود فقط برای اعتبار بخشیدن به تصمیماتش به آنها رجوع میکنند، البته آنها هم به بهانه حفظ یکپارچگی بهندرت از امضا کردن فتوا خودداری کردهاند. به عبارت بهتر عالمان وهابی عربستان سعودی تبدیل به کارمندان حقوقبگیر دولت شدهاند که دولت آنها را منصوب، حقوقشان را مشخص و بر فعالیتهایشان نظارت میکند.
هرچند در اوایل نیمه نخست قرن نوزدهم خاندان سلطنتی که بیش از هر چیز به فکر پیش بردن فرآیند ملتسازی و ایجاد دولت مقتدر و متمرکز بود علما را نوعی مانع میدانست؛ اما تحولات اواخر دهه ۱۹۷۰ سبب شد تا علما دوباره به صحنه بازگردند. این بازگشت مسئله ایست که باید آن را در بستر محاصره مسجدالحرام و همچنین انقلاب اسلامی ایران درک کرد، خاندان سعودی برای مقابله با رویکرد امام خمینی (ره) و اسلام ناب محمدی از رهبران مذهبی پادشاهی سعودی کمک خواستند و در عوض از آنها حمایت مالی و سیاسی به عمل آوردند.
بهطورکلی تا قبل از روی کار آمدن ملک عبدالله حکومت نسبت به علما سختگیری کمتری اعمال میکرد و در همان دوران علما بسیاری از مناسب را از آن خود کردند اما ملک عبدالله تمهیداتی برای مقابله باقدرت عالمان مذهبی در نظر گرفت، شخصیتهای مذهبی برجسته را از مناصب رسمیشان عزل کرد و در ادامه علمای میانهرو و هم سو با حکومت را جایگزین کرد.
۲) رهبران قبیلهای
در عربستان زیربنای بسیاری از مناسبات قدرت را نظام قبیلهای تشکیل میدهد؛ بنابراین قبایل از دیگر نیروهایی هستند که در ساخت قدرت در عربستان سعودی عنصر مهمی قلمداد میشوند. قبایل نقش مهمی در تأمین نیروهای گارد ملی ایفا میکنند. علاوه بر نقشآفرینی در ارتش، سران قبایل همچنان تصمیمگیرندگان اصلی در سطح محلی هستند.
از دیرباز در این کشور چهار قبیله بزرگ با سنتهای متفاوت حضورداشتهاند:
۱٫ نجدیها که در مرکز عربستان قرار دارند.
۲٫ حجازیان که اهالی مکه، مدینه و جده را شامل میشود به اعتقاد آل سعود حجازیها به لحاظ اینکه باقیمانده زوار عتبات عالیات هستند شایستگی پذیرش مسئولیتهای دولتی را ندارند و به همین علت کمتر آنها را صاحبمقام و منصب در ادارات دولتی مییابیم.
۳٫ شیعیان بیشتر در مناطق شمالی مثل قطیف سکونت دارند و همیشه خطری جدی برای حکومت سعودی بودهاند و بیشتر جنبشها و حرکتهای طول تاریخ علیه خاندان سعودی از این ناحیه شکلگرفته است.
۴٫ آسوری ها که اقلیتی ناچیزند و بیشتر در مناطق کوهستانی جنوب غربی سکونت دارند.
آل سعود بر خواسته از قبیله نجدیها هستند این خاندان با تکیهبر سنتهای قبیلهای حکومت سعودی را پیریزی کردند. عبدالعزیز بن سعود بهوسیله تعدد زوجات و ایجاد روابط سببی موفق شد قدرت را در دست بگیرد.
شیوخ این قبائل نقشی کلیدی در ایجاد انسجام در کشور عربستان داشتند بهنحویکه پادشاهی سعودی بدون حمایت کنفدراسیونهای بزرگ قبیلهای شبهجزیره عربستان ایجاد نمیشد. اهمیت این مسئله زمانی روشن میشود که بدانیم هنگام پیروزی ابن سعود ساختار جامعه در عربستان قبیله بوده است و بدون حمایت سران قبائل ممکن نبود ابن سعود بتواند حکومت مرکزی خود را ایجاد کند؛ اما آل سعود پس از به دست آوردن قدرت با اجرای سیاست یکجا نشینی در راستای ایجاد ساختاری که بتوانند بهوسیله آن قدرت را اعمال کنند ساختار قبیلهای را تضعیف کردند. البته با وجود تمام تلاش های حکومت هنوز هویت قبیلهای نزد مردم عربستان جایگاه ویژه ای دارد، رئیس قبیله مسئول تأمین رفاه اعضا و داوری میان آنها و همچنین رابط قبیله است با حکومت.
نفوذ سیاسی رهبران قبائل
آل سعود خود را قبیله برتر می پندارد و دهها سال برای تضعیف جامعه قبیلهای تلاش کرده است. در همین راستا مردم را به یکجا نشینی تشویق کرده و برای تضعیف جایگاه رؤسای قبائل در شبکه های تأمین اجتماعی مستقیماً رفاه اعضای قبیله را تأمین کرده است. همچنین اکثر رهبران قبایل بزرگ را جذب شبکه حمایتی پادشاه و گارد ملی کرده است.
سیاست حکومت به وضوح نفوذ سیاسی شیوخ را کاهش داده است و در حال حاضر پادشاه و شاهزادگان ارشد در تصمیم گیری های مهم ملی از رهبران قبایل مشورت نمی گیرند، این رویکرد سبب شده تا قدرت و اقتدار یک شیخ به طور کلی از مرزهای قبیله خودش فراتر نرود. تضعیف شیوخ تا حدی موفق بوده است که اگر به صورت اتفاقی از مردم عربستان درباره مهمترین رهبران قبایل پرسیده شود بعید به نظر می رسد که بتوانند نام چند تن از آنها را بگویند.
۳) رهبران تجاری
بی گمان درآمدهای نفتی این امکان را برای خاندان سعودی فراهم آورده است تا بازیگری مسلط بر اقتصاد داخلی باشند. تاکنون تمام تصمیمات اقتصادی مهم را پادشاه و شاهزادگان ارشد گرفتهاند؛ اما در برخی مسائل دیدگاه جامعه تجار را نیز مدنظر قرار می دهند این روند مخصوصاً با روی کار آمدن ملک عبدالله سرعت یافت زیرا وی به موازات تحدید نهادهای دینی آغوش خود را برای بخش خصوصی گشود و برای اعمال تغییرات و نوسازی به بخش خصوصی متکی شد.
البته این تغییر رویکرد باعث نشد تا در نگاه خاندان سلطنتی به تجار و نوع ارتباطشان با آنها تغییری ایجاد شود و همچنان ارتباطشان از منظر ارباب-رعیتی است؛ بنابراین به وضوح مشخص است که قدرت سیاسی تجار غیر حکومتی بسیار محدود بوده و هیچگاه نتوانستهاند در تحولات سیاسی نقشی اساسی بیافرینند.
۴) رهبران دیوان سالاری
پسران آل سعود دیوان سالاری دولتی ای را بنا نهادند که با سپری شدن زمان گسترش یافت به صورتی که نمی توان دستگاه دولتی ابن سعود را با گستره دیوان سالاری امروزه عربستان مقایسه نمود. این سازمان در توسعه و تثبیت پادشاهی جدید نقشی اساسی دارد و امروزه به دلیل پیچیدگی فزاینده دولت سعودی، دیوان سالاری حتی مهم تر نیز شده است بدین ترتیب رهبران دیوان سالاری به عنوان آخرین گروه تأثیرگذار مطرح میشوند.
در دستگاه دیوان سالاری سعودی وزیران و دیگر افراد کلیدی همگی منصوب پادشاهاند و البته اصل اساسی در انتخاب افراد چیزی نیست جز وفاداری به خاندان سلطنتی. البته همین افراد هم توانایی تأثیر گذاری جدی بر تصمیمات سیاسی را ندارد زیرا همانطور که قبلاً اشاره شد تصمیمات مهم در رده های بالا گرفته می شود و به جز چند نفر مشاور ارشد فرد دیگری نمی تواند در آنها دخیل باشد.
تحدید گروههای چهارگانه
هنگامی که گروه های غیر سلطنتی را در نظر می گیریم می بینیم که چرخش نخبگان در عربستان سعودی بسیار محدود است. خاندان آل سعود مرکز ثقل نظام است و با رشد آن شاهزادگان بیش از پیش به سوی تجارت و مناصب پایین حکومتی روی می آورند و افراد غیر سلطنتی را کنار می زنند.
به عبارت بهتر خانواده سلطنتی اجازه نمی دهد افراد غیر وابسته فعالیت تأثیر گذاری داشته باشند و با استفاده از منابعی که در اختیار دارد آنها را به حاشیه میراند. حکومت به هیچ یک از آنها آن قدر قدرت سیاسی نمی دهد که بتوانند در رویکردهای راهبردی اعمال نفوذ کنند اما در عوض حوزه نفوذی برای آنها ایجاد کرده تا بتوانند در حیطه آن اعمال قدرت کنند، به بیان دیگر آنها را تبدیل به نخبگان بخشی کرده است.
جایگاه احزاب و گروه های مخالف نظام سعودی
فعالان غیر سلطنتی در عرصه های مختلف با استفاده ابزارهایی مانند شبکه های چندرسانه ای، ساختار آموزش و پرورش و همچنین پایگاه های اینترنتی در راستای تحت تأثیر قرار دادن و تحریک افکار عمومی در حیطه های مختلف برای خود نوعی منطقه نفوذ ایجاد می کنند. بعضاً این گروه ها به قدری رشد می کنند که حکومت و تحلیل گران سیاسی نمی توانند از آنها چشم پوشی کنند. دو نوع گروه مخالف در این رابطه میتوان مشخص کرد.
سازمانهای چپگرا و ناسیونالیست با رویکرد غیر مذهبی
۱٫ اتحادیه خلق شبه جزیره عربستان(ناصریسم)
در سال ۱۹۶۶، بزرگترین موج مخالفت و مقاومت در عربستان برخاست. این باریک سازمان ناسیونالیستی فعال به نام اتحادیه خلق شبه جزیره عرب در تدارک یک رشته عملیات مسلحانه بر آمد. این گروه توانست قشر عظیمی از مردم و حتی روشنفکران را با خود همراه کند. این جریان تا قبل از جریان جنگ اعراب و اسرائیل فعالیت های ضد سعودی خودش را به قوت ادامه داد اما در آن هنگام بنا بر مقتضیات زمان عربستان و مصر خصومتها را کنار گذاشتند. در اثر توافق صورت گرفته این حامیان مصری این گروه دست از پشتیبانی آن برداشتند و سازمان رو به ضعف رفت.
۲٫ جبهه آزادی بخش ملی عربستان
این حزب کمونیستی که در سال ۱۹۵۶ پایه گذاری شد به دلیل نزدیکی رویکردش با دیدگاههای شوروی رابطه نزدیکی با حزب توده داشت.
۳٫ حزب بعث
این حزب تا قبل از جنگ ایران و عراق به عنوان اهرم فشار کشورهای روسیه و عراق در تعامل با عربستان به شمار می آمد. البته بیشتر اعضای این حزب افرادی بودند که قبلاً سابقه عضویت در جبهه ملی را داشتند.
۴٫ حزب دموکراتیک خلق (الحزب الدیموقراطی الشعبی)
حزب دموکراتیک خلق در سال ۱۹۷۰ تشکیل شد، این حزب از ادغام دو گروه رادیکال ناسیونالیست ها و بعثی ها به وجود آمد و خط مشی مارکسیسم-لنینیسم را دنبال می کرد. اعضای این حزب که عدن را مرکز فعالیت های خود قرار داده بودند خواهان گسترش مبارزات مسلحانه بودند.
البته می توان به گروه های دیگری مثل حزب کارگر سوسیالیست عرب ، جبهه آزادی بخش عرب و حزب کمونیست عرب نیز اشاره کرد اما از آن رو که اهمیت چندانی در تحولات سیاسی عربستان نداشته اند از آنها چشم پوشی می کنیم و بیشتر به نقش گروه های مذهبی می پردازیم.
ب) سازمانهای اسلام گرا
گروههای ناسیونالیست و چپ گرای غیر مذهبی، علی رغم کثرت عددیشان، غالباً در طول دهه ۱۹۸۰، بی تأثیر شدهاند. سیاست گسترده پادشاهی در اعطای پاداشهای مالی به رقبا و مخالفان تبعیدی و جلای وطن کرده خود تا اندازه زیادی موفقیت آمیز بوده است؛ اما پیچیدهتر از آن، مشکل غالب آمدن بر مخالفین روبه رشد اسلامی است این گروه که در برگیرنده سازمانهای اسلام گرا است، خود به دو بخش گروه های شیعی و گروه های اهل تسنن تقسیم می شود.
جنبش های اهل تسنن
تلاشهای سخت کوشانه پادشاهی جهت به همکاری طلبیدن مخالفان سنی داخل و خارج عربستان سعودی، تقریباً بی حاصل بوده و این گروه ها حاضر به کنار آمدن با خاندان سعودی نیستند. گروههای اسلام گرای سنی، چه در داخل و چه در خارج پادشاهی، روابط نزدیکی با جوامع بنیادگرای جهان عرب، به ویژه اخوان المسلمین مصر و شاخههای آن در کویت و غرب و خلیج فارس دارند. در واقع سعودی ها با فشار نیرومندی از سوی نیروهای اسلام گرای سنی مواجه هستند.
۱٫ جامعه تبلیغات (جماعه الدعوه)
از زمان اشغال مسجد بزرگ کعبه، مظاهر گسترده رستاخیز مذهبی به ویژه در میان دانشجویان دانشگاهها و دانشکدهها، آشکار شده است. این بنیادگرایان جدید، خود را در جماعت الدعوه (جوامع تبلیغات) سازماندهی کرده است، اما علی رغم شور و هیجان پاکدینیشان تا کنون از خود گرایش های انقلابی بروز نداده اند. تفکر اسلامگرایانه این طیف را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «ما نمیتوانیم تنها از طریق خواندن قرآن و تاریخ در این رژیمهای ضعیف خود را نیرومند کنیم، بلکه مطالعه علم و استفاده از تکنولوژی غرب علیه غرب نیز لازم است». این شعار، علاقه جدید جوانان را به کسب علم و تکنولوژی نشان میدهد. دانشجویان بنیادگرا، با تحصیل در دانشگاههای آمریکایی و اروپایی نیز شدیداً مخالفت میکنند، چون معتقدند که دولت با استفاده از این سیاست قصد دارد روحیه اسلامی آنها را ضعیف کند.
۲٫ نو سلفیان
عینی ترین و سازمان یافته ترین تجلی معترضین اهل سنت جنبش جماعه السلفیه المحتسبه بود که در اواسط دهه ۷۰ در مکه نضج گرفت. این جنبش تا حدودی با الهام از دیدگاه های یک عالم و استاد اهل سوریه به نام ناصر الدین الآلبانی (۱۹۹۹-۱۹۰۹) کلیه مکاتب فقهی اسلامی از جمله وهابیت را رد کرد؛ تا حدی که وارد میزانی از ارزیابی و قضاوت انسانی با تمسک به نقل لفظی حدیث (سنت و رفتار پیامبر) به عنوان تنها منبع حقیقت دین شد. البته جنبش جماعه السلفیه المحتسبه به صورت یک جنبش اعتراضی کاملاً ناپخته اجتماعی سیاسی ظاهر شد و از جانب مفسران سیاسی چندان توجهی به آن نشده است.
۳٫ القاعده در شبه جزیره عربستان
القاعده شبه جزیره عربستان یک ساختار بسیار ساده دارد که در آن مبارزان در گروه های شدیداً مجزا و منفک دست به عمل میزنند، لیکن خود را بخشی از یک جنبش واحد و همبسته می نگرند. آگاهی سازمانی و جمعی آنها با علایق اخوت شدیدی که در کمپ های آموزشی افغانستان یا از طریق تجارب مشترک به عنوان شورشی یا فراری در عربستان حاصل آمد؛ دیدگاه ایدئولوژیک مشترک که بر نیاز به محو حضور آمریکا در شبه جزیره عربستان متمرکز است؛ و یک دستگاه رسانه ای پیچیده که موجب انسجام سیاسی شده و روحیه عملیات میدانی را تقویت می نماید، تحکیم شده است.
اکثر اعضای القاعده شبه جزیره عربستان در کمپ های آموزشی القاعده در افغانستان در دهه های ۸۰ و ۹۰ حضور داشتند. القاعده خود را از تفکر آشنای جهادی – با تمرکز بر دشمن دور یعنی یهود و صلبی ها و اساساً ایالات متحده – متمایز نمود؛ اگرچه دشمن نزدیک – رژیم های کشورهای اسلامی – به عنوان فاسد، سرکوبگر و غیر اسلامی محسوب شده و لذا باید برانداخته شوند. اسناد و مدارک حکایت از سه طیف از مبارزان القاعده شبه جزیره عربستان دارند: جنگجویان کارآزموده دهه ۸۰ در جنگ افغانستان؛ شرکت کنندگان در کمپ های آموزشی القاعده، عمدتاً بین سال های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱ در افغانستان؛ و آنهایی که از سال ۲۰۰۱ در عربستان سعودی به کار گرفته شده و احتمالاً آموزش داده شدند.