باز با ان دیگری دیدم تو را.....
باز با ان دیگری دیدم تو را
جای قهر و اخم خندیدم تو را
باز گفتی اشتباهت دیده ام
گفتمت باشد خندیدم تو را
باز هم این قصه ات تکرار شد
با رقیبان رفتنت انکار شد
انقدر کردی که دیگر قلب من
از تو و از عشق تو بیزار شد
ان رقیبان یک شبت میخواستن
ذره ذره پاکیت میکاستن
شب به مهمان خانه ات مهمان شدن
صبح اما از برت برخواستن
امدی گفتی پشیمانی دگر
زین پس اما پاک میمانی دگر
گفتمت توبه ی گرگان چاره نیس
گفتیم چون کوه ایمانی دگر
گفتمت باشد بخشیدم تو را
اخم وا کردم و خندیدم تو را
زین حکایت ساعتی نگذشته بود
باز با ان دیگری دیدم تو را