همیشه در قلب منی...
میشه عشق را در یک نگاه معنا کرده ام،نگاهی که دلی را می رباید و عمری را فدای عشق می کند
و امروز این من خجسته و تنها ،اسیر عشق زیبای فاصله ها و فراق گشته ام .
نمی دانم چگونه عاشقم کردی؟
نمی دانم چه در کلامت نهفته بود که شیفته و شیدایت شدم ؟
آری، می نویسم از تو ،از تو که از فرسنگ ها فاصله ی گرمی هرم نفسهایت رااحساس می کنم .
از تو که نیستی تا سر بر شانه هایت نهم ولی هر لحظه و همیشه بر شهر امن شانه هایت آرام می گیرم.
از تو می نویسم که آهنگ کلامت قلبم را بی قرار می کند . کاش بودی و بودم تا زندگی را در آغوش گرم
و مهربانت و در قلب پاکت با تمام وجود لمس می کردم . می دانم باور نمی کنی ،
چرا که هرگز همدم تنهایی هایت نبوده ام. چرا که هرگز آرزوی تو نبوده ام و من باز می نویسم
حتی اگر باورش نداری که دوستت دارم.دوستت دارم برای خورشیدی که هر صبح از دیدگانت طلوع می کند
و مرا در حسرت دیدارش به آتش می کشد . برای سرخی خونی که در رگهای تو جاری است.
و از خدا می خواستم تا برای ماندن تو فدا شوم و این تنها آرزوی من است که
آخرین ثانیه های عمرم را در کنار تو و به یاد تو باشم که توهمیشه در قلب منی...