به خدا نگوييم يک مشکل بزرگ دارم، به مشکل بگوييم من يک خداي بزرگ دارم
هنگامي که حکم اخراج بي دليلش را از رييس دريافت کرد، يک نفس عميق کشيد و محترمانه به او گفت:"شايد قدرت و مقام شما از من بيشتر باشد اما من خدايي دارم که قدرتش بي نهايت است، ميدانم تا او نخواهد من اخراج نمي شوم و شماهم هيچ نمي توانيد بکنيد" و ضمن اداي احترام از اتاق رييس خارج شد. با خيالي آسوده به خانه رفت و آن شب را در ميان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. او هميشه درچشمانش سخنان بي شماري با خدا داشت و رفتارش با ديگران نمونه اي از عبادت بدون شرط بود. درمواقع گرفتاري خونسرد و آرام بود و از نااميدي پرهيز مي کرد، به مسايل نگاه مثبت داشت و از موج منفي ديگران رويايي سبز و زيبا مي ساخت.
فرداي آن روز بي تفاوت به اتفاقي که افتاده است به محل کارش رفت. به پشتوانه احساسي که در ذهنش به وجودآمده بود و يقين به حل مشکلش، اميدش دوچندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام آرام به سوي اتاق رييس گام برداشت، در ذهن دغدغه مشکلش را احساس نمي کرد و منتظر يک اتفاق يا پيشنهاد جديد بود. بعد از احوالپرسي، از منشي رييس اجازه ورود خواست اما موفق به ورود نشد...
هنگامي که انسان در مسير زندگي با مشکلاتي مواجه مي شود قطعا به دنبال فردي، وسيله اي يا قدرتي مي گردد تا به کمک او مشکل خود را حل کند. آدم ها معمولا اگر از حضور فردي توانمند و با نفوذ در زندگي خود برخوردار باشند که بتوانند مشکلات خود را به راحتي توسط او حل و فصل نمايند، جسارت، آرامش و امنيت خاطر پيدا مي کنند و درهنگام رويارويي با مشکلات فورا به ياد او مي افتند و از او طلب ياري مي کنند و يا پشتوانه وي به نورد مشکلات مي روند. آن ها هميشه آن فرد بانفوذ را به ياد دارند و مورد ستايش و تقدير خود قرار مي دهند. فرد توانمند را برگ سبز مشکلات مي دانند و سعي مي کنند با اداي احترام و انجام اعمال و رفتاري که مورد پسند وي باشد او را براي خود حفظ نمايند تا از موقعيت و امتيازاتش بهره مند گردند.
در اين هنگام فرد از رويارويي با مشکلات احساس ناتواني و ترس و دلهره ندارد و به فکر نذر و دعا و راز و نياز براي رفع مشکل خود نمي افتد. او با خيال آسوده تنها چشم اميد به حامي توانمند و بانفوذ خود دارد و با ستايش و تمنا از او سعي بر رفع مشکل مي کند.
شايد در نظر برخي افراد اين موضوع ايده آل باشد و هميشه حسرت داشتن چنين موقعيتي را در دل کشيده باشند. آن ها از اينکه بتوان مشکلات را به کمک ديگري به راحتي و بدون دردسر حل نمود اظهار خرسندي مي کنند و در زمان مواجهه با مشکلات به دنبال فرد يا موقعيتي مي گردند که به اين شکل مشکل خود را حل کنند. آن ها مدت ها به دنبال چنين شخص و موقعيتي مي گردند اما کم تر کسي از اين افراد توانمندترين و بانفوذترين حلال مشکلات را به ياد مي آورد و به اميد او وارد مشکلات مي گردد.
به ادامه داستان بالا بر مي گرديم، بعد از احوالپرسي، از منشي رييس اجازه ورود خواست اما موفق به ورود نشد زيرا رييسي وجود نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود، منشي به او گفت که اول صبح امروز طي حکمي از مقامات بالا رييس اداره به منطقه ديگري انتقال يافت و به اين ترتيب حکم اخراج او هم لغو گرديد و مي تواند در صورت تمايل به کار خود ادامه دهد.
بله، ما آدم ها هميشه در آرزوي داشتن قدرت، موقعيت يا شخص بانفوذ و فوق العاده اي هستيم که بتوانيم توسط آن بر مشکلات فائق آييم اما هيچ گاه به اين نتيجه نمي رسيم که خداوند بزرگ و توانا، پدر دلسوز و مهربان ماست که با قدرت بي کران خود مي تواند همه مشکلات ما را در يک لحظه ناپديد کند، ما فراموش مي کنيم که او عاشق ياري رساندن به ما است و تنها کسي است که تمام و کمال از مشکل ما و راه حل آن باخبر است، فراموش مي کنيم که مشکل ما تنها با خواست و اراده او حل شدني است و اگر او بخواهد يا نخواهد هيچ قدرتي توان مقابله يا تغيير نظر او را ندارد.
جالب است! ما انسان ها که هميشه به دنبال فرد توانمند و بانفوذي مي گرديم تا حامي و حلال مشکلات ما باشد و سعي مي کنيم تا با اداي احترام و انجام اعمال مورد پسند وي، او را براي خود حفظ کنيم چرا خدا و قدرت بي کران او را از ياد مي بريم و هيچ گاه به داشتن او افتخار نمي کنيم و با انجام اعمال و رفتار مورد پسند و ي سعي نمي کنيم تا تنها او که عاشق واقعي ما است را براي خود حفظ کنيم. چرا ما تنها زماني از خداوند طلب ياري مي کنيم که تمام درها بر روي ما بسته شده است و هيچ کسي نمانده است تا توان حل مشکل مارا داشته باشد؟ چرا در همان لحظه اول حضور پدر دلسوز، مهربان و قدرتمند خود را از ياد مي بريم و به سراغ آفريده هاي او مي رويم تا مشکل ما را حل نمايند؟ ما فراموش مي کنيم که فرد مورد نظرمان خود آفريده خداوند است و تنها با خواست و اراده خدا توان حل مشکل ما را دارد. بنابراين به اشتباه به او متوسل مي شويم و از او درخواست کمک مي کنيم.
اما اگر ما به جاي توسل و توکل به قدرت ناچيز ديگران به خداوند توانا عنايت کنيم تنها با حفظ ياد او در دل هايمان به خواسته هايش توجه کنيم هميشه مورد لطف و عنايت بدون منت و بدون قيد و شرط او قرار خواهيم گرفت. قدرتي که بي کران است و هيچ چيز و هيچ کس توان مقابله با آن را ندارد. آن وقت است ميتوانيم به جاي اين که بعد از بسته شدن تمام درها به درگاه خدا برويم و بگوييم که خدايا من يک مشکل بزرگ دارم، در همان ابتداي کار با خيالي آسوده و بدون نگراني به مشکلات بگوييم که من يک خداي بزرگ دارم.