0

یه داستان جالب

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

یه داستان جالب


یه داستان جالب


دو نامه عوضی!!!

اینم یه داستان طنز توپ از ابولقاسم حالت!!! امیدوارم خوشتون بیاد!!

***

آقای عجول به خانه آمد و دید دو نامه هم کنار میز غذای او گذاشتند. اولی را یکی از محترمین بروجرد که با او سابقه ی دوستی داشت برایش نوشته بود و به طور خلاصه می خواست بگوید:«اینکه توصیه کردی برای رفت و آمد و سرکشی به املاک خود یک اسب بخرم، فلان اسب را خریدم»

کاغذ دومی از دختری بود که تا چند سال قبل پیش آقای عجول درس می خواند و بعدا هم که رشته ی تدریس و تعلیم بین آنها قطع شده بود به وسیله ی کاغذ از حال هم با خبر می شدند. این دختر در کاغذ قبلی خود از تنهایی شکایت کرده و آقای عجول هم به او نصیحت کرده بود که ازدواج کند. در این کاغذ دختر نوشته بود:«من با جوانی چنین و چنان که قبلا او را دیده و پسندیده بودم ازدواج کردم»

عجول پس از صرف نهار چون دید هنوز نیم ساعت به وقت اداری باقی است جواب هر دو نامه را داد، آدرس آنها را هم روی پاکت ها نوشت، ولی از شدت عجله ای که داشت کاغذ زن را در پاکت مرد و کاغذ مرد را در پاکت زن گذاشته و به پست فرستاد.

ملاک بروجردی پیرمرد محترمی بود که در عمرش حتی یک کلمه هم با آقای عجول شوخی نکرده بودو وقتی پاکتی برایش آوردند و دید نوشته «فرستنده:عجول» با خود گفت ببینم راجع به اسبی که تازه خریدم عقیده اش چیست؟

اما خدا می داند که چه حالی شد وقتی دید اینطور نوشته است:

عزیزم نامه ات را خواندم و خیلی خوشحال شدم که نصیحت مرا قبول کردی و برای رفع تنهایی همسر و همکلامی باب دل انتخاب نمودی! من یقین داشتم که تو بالاخره مرد نیستی که بتوانی به پای خود راه بروی و محتاج به موجودی قوی تر هستی که هم از لحاظ جسم وهم از حیث عقل و هوش بر تو رجحان داشته باشد! البته امروز هیچ زنی این مطلب را قبول ندارد و تو هم هر چه باشی زنی! اما من معتقدم که زندگی مجرد برای تو و هیچ زن دیگری شایسته نیست! من قطع دارم که حالا دیگر افسرده نیستی، زیرا یار دلچسبی با تو هم آواز و هم صداست! حالا هر وقت که او تو را در آغوش گرم خود فشار می دهد، سردی زندگی را فراموش خواهی کرد! دیگر با شیرینی بوسه های او تلخی حیات را نخواهی فهمید! صبح که از خواب برمی خیزی و می بینی که چه نازنینی در کنارت خفته، از خوابگاه خود بوی عشق و امید می شنوی! عزیزم بزرگترین وظیفه ی تو این است که او را در دامان محبت خود نگهداری نمایی!! سعی کن به رنگ او در بیایی! تو هم همان جور راه برو که او راه می رود و بیشتر همان خوراکی را بخور که او می خورد! در خانه همیشه تر و تمیز باش، در بیرون مودب باش و کاری نکن که از راه رفتن با تو پشیمان شود! زیاد به او نچسب که خسته شود و خیال کند که تو دمت به دم او بسته است! اینها به نظر تو نکات کوچکی می آید اما همین چیزهاست که شما دو تا را مثل حلقه های زنجیر بهم متصل می سازد. در خاتمه امیدوارم از او دارای فرزندانی شوی که در آتیه اسباب افتخار باشند، هم برای او که پدرشان است و هم برای تو که مادرشان هستی!!!



دختری که تازه ازدواج کرده بود چون می دانست که شوهرش هم آقای عجول را می شناسد همینکه نامه اورا در یافت کرد، شوهرش را صدا زد و گفت: بیا ببین آقای عجول راجع به ازدواج ما چه نوشته است؟

کاغذ را باز کرد و اینطور خواند:

دوست عزیزم نامه ات را زیارت کردم و از مضمونش با خبر شدم. اجازه بده که به تو تبریک بگویم زیرا مرکب خوبی نصیبت شده که به مراتب بهتر از اتومبیل سواری میدهد! راستی هم که چه حیوان باوفایی است! من یک سال پیش که جوانتر از الان بود او را دیدم که از سطل آب می خورد! یک سوت برایش زدم، سرش را بلند کرد ولی چون مرا نمی شناختاعتنایی ننمود. قدری یونجه جلوی او گرفتم، نخورد و نگاه غضب آلودی به من انداخت!! حیوان زبان بسته مثل این بود که می خواهدبگید با من چه شوخی داری! اصلا نمیدانم که چطور شد که از من رم کرد و همین که دست به بدنش زدم لگد انداخت! چون تازه با این حیوان آشنا شده ای و ممکن است طرز نگهداری آن را ندانی لازم است چند کلمه ای در این خصوص عرض کنم: روزی یکمرتبه به او دهنه بزن و او را بدوان که سواری دادن از یادش نرود اما مواظب باش زیاد تو دهنش نزنی والا رم میکند و با لگام گسیختگی مخصوصی مثل یک جانور وحشی تو را به پرتگاه نیستی می اندازد! بیش از حد زیر مهمیزش نگذار زیرا رفته رفته به کتک خوردن عادت می کند و دیگر هر چه او را بزنی از جا نمی جنبد! راجع به غذای او هم هر چه بیشتر به بدهی به نفع توست! ضمنا از او در کره کشی هم می توانی استفاده کنی و اگر حوصله به خرج دهی کره ی خوبی تربیت خواهی کرد! طویله ای که در آن سر می کند، هر چه تمیز تر باشد بهتر است! در خاتمه سلامتی تو را طالبم. انشاءا... هر چه زودتر خدمت می رسم، چون خیلی میل دارم طویله تان را ببینم!!!!


ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

یک شنبه 12 بهمن 1393  5:05 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها