دوست دارم که یک شب جمعه
صبح گردد به رسم خوش عهدی

ناگهان بشنوم زسمت حجاز
نغمه ی دلخوش انا المهدی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود جون توبیایی

 


روز آدینه شد و تشنه ی دیدار توام
سالیانیست که سرگشته بازار توام

بوی پیراهن تو میرسد از راه کنون
یوسفا دیده به راه تو و بیمار توام