و سیصد و هشتاد و عشق ، دلتنگم* برای وعده ی دیدار عشق ، دلتنگم* هزار و سیصد و هشتاد موسم خورشید* که اتفاق نیفتاد عشق ، دلتنگم* جنون شاعر بیچاره هم تماشایی است* چنین که در شب میلاد عشق ، دلتنگم*