قصه پیرزن خریدار یوسف پیامبر
یک شنبه 15 دی 1392 12:19 AM
زیباترین داستانی که شنیده ام این بوده خیلی میگشتم برای دوستان بگزارم اما شعرش بود متنش نبود متنش را نوشتم
آنروز یوسف را برای فروش به بازار بردند همه امدند یکی طلا آورد یکی نقره یکی هم هرچه داشت آورد دیدند پیرزنی با ده کلاوه ریسمان در صف خریداران بود گفتند ای پیرزن اینجا عده ای حاضرند طلاها به پای یوسف دهند آنوقت تو با ده کلاوه ریسمان میخواهی بخری او را ؟
جواب داد من میدانم یوسف را به من نمیدهند اما میخواهم بعدها بگویند من هم از خریداران یوسف بوده ام ...
تشکرات از این پست
saeedakh
salma57
rasekhoon_m
mina_k_h
YaSiN313