دیروزبا یه دسته گل اومده بودبه دیدنم

با یه نگاه مهربون همون نگاهی كه سالها

آرزوشو داشتم وازم دریغ میكرد گریه كرد

گفت دلش برام تنگ شده میخواستم

اشكاشو پاك كنم ولی نمی تونستم

فقط نگاهش كردم اون رفت

ولی سنگ قبرم خیس خیس بود...

 ابر بارنده به دریا گفت:

من نبارم تو کجا دریایی !

دریا در دلش خندید و گفت:

ابر بارنده تو خود از مایی !