ويژگى هاى بيانى قرآن
سه شنبه 11 مهر 1391 11:56 PM|
ويژگى هاى بيانى قرآن
على نصيرى*
مقدمه
قرآن، كلام خداوند متعال است و از آنجا كه براساس گفتار امير (ع) تجلّى بخش خداونداست،1 شناخت آن بسان شناخت خداوند، كارى بس پيچيده و دشوار است و انسان را در دستيابى به كنه، حقيقت و ماهيت خود دچار حيرت و سرگردانى مىكند. آنچه در توصيف اين كتاب از زبان روايات پيامبر و اهل بيت (ع) آمده، گواه مدعا است. به عنوان مثال چگونه ممكن است كتابى در 600 صفحه، هيچگاه شگفتىها و شگفتسازىهاى آن پايان نپذيرد و به رغم كنكاشهاى علمى پيوسته، هرگز كهنه نگردد و بسان خورشيد و ماه براى هر روز و هر عصر نشاط و تازگى داشته باشد؟2 وچگونه قابل تصور است كتابى اين چنين كم حجم، هماره در علم و تفكر پيشتاز و پيشگام باشد، به گونهاى كه انديشهوران هماره سيرابى خود را از آن بجويند؟
1. معنا گسترى (پهندشت معنايى)
يكى از ويژگىهاى رايج قرآن معناگسترى آن است. به اين معنا كه در بسيارى از موارد از واژهها ومفاهيمى استفاده مىكند كه به خودى خود داراى بسط و سعه معنايى است، و بدين جهت مىتوان آن را بر مفاهيم و مصاديق مختلف حمل كرد. از اين ويژگى در روايات بر «ذو وجوه» بودن ياد شده است؛ چنان كه حضرت امير (ع) آن هنگام كه عبداللّه بن عباس را براى گفتوگو و مناظره با سپاه خوارج به منظور هدايت آنان فرستاد، خطاب به او چنين فرمود:
يك. مفهوم برهان
قرآن كريم در ترسيم ماجراى دلباختن زليخا به يوسف و دعوت او به ارتباط نامشروع، از برهانى سخن به ميان آورده كه مانع يوسف (ع) از انجام اين كار شد: ولقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأى برهان ربّه؛5 «و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مىكرد». برهان در لغت به معناى بيان حجت و استدلال است؛6 اما اين كه واقعاً برهان چه بوده است، قرآن از آن ساكت است. امين الاسلام طبرسى پنج وجه درباره برهان ذكر كرده است؛ بدين شرح: 1. حجت خداوند در تحريم زنا؛ 2. برخوردارى يوسف از آداب و اخلاق پيامبران در عفاف و پيراستهدامنى؛ 3. نبوت؛ 4.افكندن پارچه روى بت از سوى زليخا؛ 5. لطف الهى و عصمت.7
دو. مفهوم نبأ عظيم
در سوره مباركه نبأ از نبأ و خبرى عظيم سخن به ميان مىآورد كه مردم درباره آن سوءال و اختلاف داشتند و سرانجام از راز آن باخبر خواهند شد:
سه. مفهوم شاهد و مشهود
آيات نخستين سوره مباركه بروج چنين است: والسماء ذات البروج واليوم الموعود وشاهد ومشهود.12 در اين آيات پس از سوگند به آسمانِ داراى برجها و سوگند به روز قيامت، به شاهد و مشهود قسم خورده شده است. آن گاه داستان اصحاب اُخدود با آيه قُتِل اصحابُ الاخدُود آغاز مىشود. حال سوءال اين است كه مقصود از شاهد و مشهود چيست؟ و چگونه مىتواند با سوگندهاى پيش از خود و داستان اصحاب اخدود ارتباط داشته باشد؟
2. توصيفمحورى
قرآن افزون بر يادكرد زندگى شمارى از پيامبران، داستان بسيارى از امتها و اشخاص را كه مايه عبرت آيندگان است، مانند لقمان20 و بلعم باعورا21 آورده است. از گروهها و اشخاص زيادى نيز كه مربوط به عصر نزول قرآن در مكه و مدينه بودند، ياد كرده است. در اغلب اين موارد از بردن نام اشخاص و معرفى نسب و قبيله و تبار آنان پرهيز و به توصيف آنان بسنده كرده است. اين قاعده خصوصيات زمانى و مكانى قصص قرآن را نيز در بر مىگيرد كه عموماً مسكوت گذاشته شده است.
2ـ 1. منافقان و كافران
پديده شوم نفاق كه در مدينه بيشتر خودنمايى كرد، يكى از رنجآورترين پديدههاى عصر رسالت بود كه بارها باعث رنجش و آزار فراوان پيامبر(ص) و ياران موءمن ايشان شد. منافقان با تظاهر به اسلام در ميان صفوف مسلمانان حضور داشته، در تمام تلخىها و شيرينىها در كنار آنان بودند؛ اما به خاطر كفر پنهان و دشمنى با اسلام از درون بر پيكره اسلام و مسلمانان مىتاختند.
2ـ2. اهل كتاب
بدون ترديد بيشترين سخن، نكوهش و ستايش قرآن درباره اهل كتاب، ناظر به يهود و نصارى است. در عموم آيات و سور مدنى از آنان ياد شده است. با اين حال قرآن در مواردى همچون داستان مباهله،26 يا پرسشهاى علمى، نظير آنچه درباره سوره كهف و داستان موسى و خضر27 يا درباره سوره اخلاص آمده است28 كه با حضور اشخاصى معين از علماى نصارى و يهود و گروههايى از آنان انجام گرفته، همچنان از بردن نام آنان سكوت كرده است. روايات اسباب نزول درباره اهل كتاب نشان مىدهد كه در بيشتر موارد چهرههاى برجستهاى از آنان همچون: عبدالله بن سلام، كعب الاحبار، حىّ بن أخطب در نزول آيات موءثر بودهاند. اما قرآن بىآنكه نامى از آنان ببرد، به توصيف آنها بسنده كرده است.
2ـ3. نكوهش برخى از مسلمانان
گاهى مسلمانان در رفتارهاى شخصى، رفتارهاى اجتماعى و در ارتباط با اسلام يا پيامبر (ص) دچار لغزش شده و خداوند با نزول آياتى آنان را مورد عتاب قرار داده است؛ اما همچنان به توصيف آنان بسنده كرده است. به عنوان مثال كوتاهى ثعلبة بن حاطب در پرداخت زكات به رغم تعهد كمك به مستمندان؛29 لغزش بهلول نباش و پذيرش توبه او؛30 برخورد خيانتآميز ابولبابه در برخورد با يهود و اشاره به اينكه پيامبر آنان را خواهد كشت؛31 منازعه ابوبكر و عمر در حضور پيامبر بر سر انتخاب اقرع بن حابس بر امارت؛32 برخورد سبكسرانه گروهى از اعراب با پيامبر (ص)؛33 دخالت شمارى از مسلمانان در ماجراى تهمت به همسر پيامبر؛34 فرار گروهى از مسلمانان در جنگ احد؛35 و نيز غرور گروهى از آنان در جنگ حنين 36 و....
2ـ4. ستايش برخى از موءمنان
قرآن از كسانى كه در دوران رسالت در مكه در برابر آزار مشركان مقاومت كرده، خانه و كاشانه خود را از دست دادند،37 يا در بيعت شجره و بيعت رضوان شركت جسته،38 يا در جنگها تا پاى جان مقاومت كرده و جانشان را با خداوند معامله كردهاند،39 ستايش كرده، اما نام آنان را نمىبرد. چنان كه در تمام آياتى كه نظير آيه ولايت، نجوا، ابلاغ، صدقه سرّى و علنى و... از حضرت امير(ع) تمجيد شده، از ايشان با توصيف ياد شده است.
دلايل توصيفمحورى در قرآن
حال جاى اين پرسش است كه چرا قرآن تا اين حدّ اصرار دارد تا از نام بردن اشخاص و گروهها اجتناب كند؟ در اينجا چند پاسخ را مورد بررسى قرار مىدهيم:
نزل القرآن باياك أعنى و اسمعى يا جاره.
41حتى گفته شده كه همه يا بخش عمده عتابهاى متوجه پيامبر (ص) در حقيقت متوجه مسلمانان بوده است.41 خداوند با عتاب پيامبر (ص) خواست به آنان تفهيم كند كه اگر صدور كارى نظير كرنش در برابر كافران يا دوستى با آنان از پيامبر چنين عتابى را به همراه داشته باشد، درباره آنان چه ميزان عتابآور خواهد بود.
3. چندرسانگى همزمان
يكى از ويژگىهاى قرآن، چند معنارسانى همزمان است؛ يعنى قرآن افزون بر دلالتِ بيرونى، از دو جهت نيز معنارسانى دارد:
3ـ1. چند معنارسانى طولى؛ (ظاهر و باطن)
يكى از مباحث پرچالش و دشوار، مسئله ظاهر و باطن قرآن است. به استناد روايت نبوىِ ما من آية الا ولها ظهر و بطن46 قرآن علاوه بر ظاهر داراى باطن نيز هست. در برخى از منابع تا هفت بطن و در برخى ديگر تا هفتاد و حتى هفتصد بطن نيز گفتهاند كه به نظر مىرسد تا حدودى مبالغه باشد.47
اكنون بايد ديد مراد از ظاهر و باطن چيست.
ابن منظور ظهر را در برابر بطن دانسته است.49 او درباره معناى بطن مىگويد: معناى آن مشخص و در برابر ظهر است.50 جوهرى،51 فيروزآبادى،52 زبيدى و طريحى53 در تعريف ظهر، آن را مخالف بطن دانستهاند.54 راغب درباره مفهوم بطن چنين آورده است:
3ـ2. معنارسانى عرضى (استعمال لفظ و اراده بيش از يك معنا)
مقصود از معنا رسانى عرضى همان است كه از آن به استعمال لفظ و اراده اكثر از معناى واحد گفته مىشود. تفاوت معنا رسانى عرضى يا استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد با معنارسانى طولى يا ظاهر و باطن از سه جهت است:
يك. مفهوم كافّه:
خداوند در آيه يا أيّها الذين آمنوا ادخلوا فى السّلم كافّة،80 از موءمنان خواسته است تا اسلام را به كمال پذيرا باشند. «كافّه» به معناى «جمعاً و مجتمعاً» حال است؛ اما در اينكه حال براى موءمنان است يا سلم، ميان مفسران اختلاف است.81 اگر حال براى موءمنان باشد، مفهومش آن است كه اى موءمنان همگى با هم و در كنار يكديگر و با پرهيز از تكروىها وارد اسلام شويد و تسليم خداوند باشيد. در اين صورت آيه پيامى شبيه آيه قل انّما أعظكم بواحدة أن تقوموا للّه مثنى و فرادى،82 خواهد داشت كه خداوند نخست بر قيام جمعى و همگرايانه براى خداوند تأكيد مىورزد. يا پيامى نظير پيام آيه واعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لاتفرّقوا83 خواهد داشت كه به وحدت و همراهى دعوت كرده است. ولى اگر حال براى «سلم» باشد، معنايش آن است كه تسليم همه جانبه بدون چون و چرا و كامل خداوند باشيد؛ يعنى چنان نباشد كه نسبت به بخشى از فرامين الهى تسليم محض و نسبت به مابقى نافرمان و ناباور باشيد. در اين صورت آيه عدم پراكنده ساختن دين و تجزيه آن تأكيد دارد؛ چنان كه در آياتى نظير ويقولون نوءمن ببعض و نكفر ببعض84 و الذين جعلوا القرآن عضين85 از آن نهى شده است. در ميان مفسران اختلاف است. حال اگر گفته شود كه خداوند هر دو معنا را همزمان اراده كرده، چه اشكالى خواهد داشت؟ يعنى همزمان از موءمنان خواسته كه با هم و بدون پراكندگى، همه فرامين و برنامههاى دينى را بدون تجزيه كردن پذيرا باشند. اين تفسير با چه محذورى روبهرو است؟
دو. مفهوم آيه «ثم السبيل يسّره»:
خداوند در سوره مباركه عبس نعمتهاى خود را بر انسان برمىشمرد. يكى از نعمتهاى خود را پس از آفرينش انسان، تسهيل سبيل [= آسان كردن راه] نام مىبرد: قتل الانسان ما أكفره من أىّ شىء خلقه من نطفة خلقه فقدّره ثمّ السبيل يسّره ثمّ أماته فأقبره.86
سه. آيه تأويل
مثال ديگر مربوط به «واو» در آيه 7 سوره آل عمران است. در اينكه واو در فقره وما يعلم تأويله الا اللّه والراسخون فى العلم، عاطفه است يا استيناف، بحث و گفتوگوى دامنهدارى ميان مفسران از آغاز تاكنون در جريان بوده است. گروهى واو را استينافيه دانسته، نتيجه مىگيرند كه علم به تأويل متشابهات در انحصار خداوند است.88 گروهى نيز آن را عاطفه مىدانند و معتقدند راسخان در علم نيز در كنار خداوند از تأويل متشابهات آگاهند.89 البته در اين بين صاحبنظرانى همچون علامه طباطبايى معتقدند در عين آنكه «واو» در اين آيه استينافيه است، راسخان در علم به قرينه منفصل، يعنى آيه لايمسّه الا المطهرون، تأويل متشابهات را مىدانند.
پىنوشتها:
* دانش آموخته حوزه علميه، دكتراى تفسير و علوم قرآن از مركز تربيت مدرس و عضو هيئت علمى پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى. 1. نهج البلاغه، خطبه 147. 2. بحار الانوار، ج 2، ص 280؛ امالى (شيخ طوسى)، ص 580. 3. حضرت امير (ع) در اين باره فرمود: وجعله ريّاً لعطش العلماء؛ «خداوند قرآن را وسيله سيرابى تشنگى عالمان قرار داده است». نهج البلاغه، خطبه 198. 4. نهج البلاغه، نامه 77. 5. يوسف، آيه 24. 6. لسان العرب، ج 1، ص 393؛ المفردات فى غريب القرآن، ص 45. 7. مجمع البيان، ج 5، ص 344 ـ 345. 8. نبأ، آيات 1 ـ 4. 9. شيخ طوسى دو نظريه قرآن و رستاخيز را آورده است. ر. ك: تفسير تبيان، ج 10، ص 238. 10. مجمع البيان، ج 10، ص 239. 11. تفسير كبير، ج 16، ص 4 ـ 5. 12. بروج، آيه 1 ـ 3. 13. التبيان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 316. 14. مجمع البيان فى علوم القرآن، ج 10، ص 708 ـ 709. 15. الميزان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 250. 16. همان، ص 250 ـ 249. 17. تفسير كبير، ج 16، ص 115 ـ 117. 18. روح المعانى، ج 16، ص 154 ـ 156. 19. تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 814. 20. قرآن يك سوره را به اين شخصيت كه حكيم بوده است، اختصاص داده است. 21. اعراف، آيه 176. 22. بقره، آيه 247. 23. بقره، آيه 259، براى تفصيل بيشتر ر. ك: پيام قرآن، ج 7، ص 358 ـ 359. 24. براى تفصيل بيشتر در اين باره ر. ك: محمد خزائلى، اعلام القرآن، ص 90 ـ 93؛ ص 353 ـ 357. 25. ر. ك: شرائع الاسلام، ج 1، ص 77؛ المعتبر، ج 2، ص 515. 26. آل عمران، آيه 61. 27. اسباب النزول، ص 202. 28. همان، ص 309. 29. توبه، آيه 75 ـ 77. ر. ك: تفسير جلالين، ص 253. 30. ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 24. 31. انفال، آيه 27. 32. حجرات، آيه 1. 33. همان، آيه 4 ـ 5. 34. نور، آيه 11 ـ 17. 35. آل عمران، آيه 153 ـ 154. 36. توبه، آيه 25. 37. نظير آيه 195 سوره آل عمران. 38. فتح، آيه 18. 39. احزاب، آيه 23. 40. تفسير عياشى، ج 1، ص 10. يعنى: «مقصودم تويى؛ اما تو نيز بشنو اى همسايه». 41. همان. 42. براى آگاهى بيشتر ر. ك: معالم المدرستين، ج 1، ص 127 ـ 141. 43. به نقل از الجوامع الجامع، ص 554. 44. فاطر، آيه 43. 45. كافى، ج 2، ص 356؛ وسائل الشيعه، ج 12، ص 277. 46. بحار الانوار، ج 23، ص 197 و ج 89، ص 94؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 11. 47. هفتاد بطن تنها در حد احتمال است و منبع روايى ندارد. ر. ك: كتاب الاربعين، ص 280؛ معانى الاخبار، ص 259 (پاورقى)؛ نور البراهين، ج 1، ص 238؛ سيد مصطفى خمينى، تفسير القرآن الكريم، ج 5، ص 474؛ الميزان، ج 1، ص 7. 48. اين سخن از امام صادق (ع) نيز روايت شده است. ر. ك: بحارالانوار، ج 75، ص 278؛ ج89، ص 20 و 103. 49. لسان العرب، ج 8، ص 273. 50. همان، ج 1، ص 433. 51. الصحاح، ج 2، ص 730. 52. القاموس المحيط، ج 2، ص 82. 53. تاج العروس، ج 2، ص 253. 54. ر. ك: معجم البحرين، ج 3، ص 100. 55. المفردات فى غريب القرآن، ص 51. 56. ر. ك: معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص 146؛ معجم لغة الفقهاء، ص 296. 57. لغت نامه دهخدا، ج 4، ص 4872. 58. فرهنگ معين، ج 1، ص 548 (ماده بطن). 59. لقمان، آيه 20. 60 .حجرات، آيه 7. 61. كافى، ج 1، ص 91؛ التوحيد، ص 283 ـ 284. 62. حديد، آيه 13. 63. اين شش وجه را ابن منظور نقل كرده است. ر. ك: لسان العرب، ج 8، ص 274. 64. الموافقات، ص 646 ـ 651. 65. التبيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 9. 66. الميزان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 74. 67. التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 21. 68. براى نمونه ر. ك: تفسير القرآن الكريم، ج 7، ص 194 ـ 195؛ ر. ك: بررسى مكتب تفسيرى صدرالمتألهين (پايان نامه دكترا)، ص 124 ـ 126. 69. التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 24 ـ 25. 70. ر. ك: قوانين الاصول، ص 250؛ كفاية الاصول، ج 1، ص 38 ـ 39؛ مقالات الاصول، ج 1، ص 150 ـ 152. 71. تحريرات فى الاصول، ج 1، ص 289. خود ايشان ديدگاه سوم را برگزيده است. 72. الفوائد، ج 1، ص 55. 73. تهذيب الاصول، ج 1، ص 69. 74. نهاية الاصول، ص 52 ـ 54. 75. مناهج الوصول، ج 1، ص 186 به نقل از تحريرات فى الاصول، ج 1، ص 298 (پاورقى). 76. بدائع الافكار، ص 163. 77. محاضرات فى اصول الفقه، ج 1، ص 210. 78. احزاب، آيه 4. 79 .در دعاها خطاب به خداوند چنين آمده است: «يا من لايشغله سمع عن سمع و يا من لايغلطه السائلون. اى خدايى كه شنيدنى او را از شنيدن ديگر باز نمىدارد و پرسشهاى همزمان سائلان او را به اشتباه نمىاندازد. » امالى (شيخ مفيد)، ص 92؛ بحارالانوار، ج 39، ص 132. 80. بقره، آيه 208. 81. براى تفصيل بيشتر ر. ك: مجمع البيان، ج 2، ص 58؛ الميزان، ج 2، ص 101؛ جامع البيان، ج 2، ص 442 ـ 444. 82. سبأ، آيه 46. 83. آل عمران، آيه 103. 84. نساء، آيه 150. 85. حجر، آيه 91. 86. عبس، آيه 17 ـ 21. 87. ابن عباس، قتاده و سدى بر اين رأى اند. ر. ك: التبيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 273؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 268. 88. براى نمونه ر. ك: تفسير كبير، ج 7، ص 188؛ معانى القرآن، ج 1، ص 191؛ الاتقان فى علوم القرآن، ج 3، ص 6. 89. براى نمونه ر. ك: تفسير كشاف، ج 1، ص 338؛ امالى (سيدمرتضى)، ج1، ص 432؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 701. 90. الميزان، ج 3، ص 52. 91. كافى، ج 1، ص 212. 92. نهج البلاغه، خطبه 90. 93. المفردات فى غريب القرآن، ص 254 ـ 255. براى تفصيل بيشتر ر. ك: بحار الانوار، ج 57، ص 119 ـ 120. و مقاله «استواران در علم و تأويل قرآن» از نگارنده، فصلنامه بيّنات، شماره 20، ص 56 ـ 57. |