بحرى مواج

نگاهى به زندگانى شيخ بهايى‏

بهاء الدين محمد عاملى، فرزند حسين بن عبدالصمد از عالمان برجسته و مشهورى است كه با بهره‏گيرى از گستره توان و دانش خويش، خدمات بسيارى را در ايران و براى مذهب شيعه انجام داد؛ به گونه‏اى كه او را مجدد شيعه در آغاز قرن يازدهم دانسته‏اند كه «رياست مذهب و ملت به وى منتقل گرديد».1
وى در سال 953 ق. در شهر بعلبك چشم به جهان گشود و در كودكى با پدرش به ايران آمد و با تلاش و كوشش، به تحصيل دانش پرداخت.
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم‏
پس از فوت پدر در سال 984 ق. او با سفر به شهرهاى مختلف ايران، كسب علم را ادامه داد و به حجاز، قدس و شام نيز سفر نمود. گستره دانش شيخ بهايى بدان حد بود كه به گفته مورخ هم‏عصرش، در علم ظاهر و باطن، سرآمد روزگار و به اعتقاد اكثر علما و فضلا، رتبه‏اى عالى داشت.2
نصرآبادى درباره او مى‏نويسد: «در تزكيه نفس و تصفيه باطن، عديل نداشت. پيوسته از باده شوق، نشئه‏ياب و از شاهد حقيقت، كامروا و كامياب بود».3
«راجر سيورى» نيز شيخ بهايى را در اين كلام توصيف كرد: او چكيده جامعه صفوى عصر شاه عباس بود؛ مهذّب، عالم، دانا و متّقى.4
او در سخنورى بى‏نظير بود و به عربى و فارسى، اشعار بسيار زيبايى از خود به يادگار نهاده است.5
ارتباط رسمى وى با شاه عباس، از سال 1004 ق. آغاز شد. او در برخى از سفرها، مانند سفر فتح مشهد، شاه را همراهى كرد و نيز در سفرى كه شاه به سال 1008 ق. پياده به مشهد رفت، شيخ بهايى، همراه وى بود. حضور شيخ در دربار، مقتدرانه، همراه با عزت و بزرگ‏منشى بود؛ به گونه‏اى كه شاه را به خود نزديك ساخته بود. او با چنين حضورى، به شدت، بر آن دسته عالمانى كه از سر خود باختگى در برابر شاه تعظيم مى‏كردند، مى‏تاخت.6
شيخ بهايى را آخرين نماينده برجسته گروه علماى مهاجر در ايران دانسته‏اند كه بالاترين مقام را در ساختار سياسى و دينى داشته است.7
خدمات چشم‏گير علمى و اجتماعى شيخ بهايى را در امور ذيل مى‏توان نظاره كرد:

الف) عهده‏دارى منصب شيخ الاسلامى‏

شيخ بهايى پس از درگذشت شيخ على منشار، عهده‏دار منصب شيخ الاسلامى شد8 و با حضور خود، جايگاه اين منصب را - كه پيش‏تر، از اهميت آن كاسته شده بود - ارتقا بخشيد. مسئوليت شيخ‏الاسلامى دارالسلطنه اصفهان‏9، تنها به شهر اصفهان ختم نمى‏شد وگستره‏اى بسيارداشت؛ زيرا شيخ‏الاسلام اغلب شهرهاى كشور، با مشورت و يا حتى حكم شيخ‏الاسلامِ دارالسلطنه اصفهان تعيين مى‏شد.10

ب) اسطوره توسعه‏

شيخ، معمارى چهره دست بود كه در طراحى ساخت بناى جديد اصفهان، شاه را يارى كرد؛ آن گونه كه او را دست راست شاه در كار عملى ساختن اين طرح بلندپروازانه مى‏دانند.11 وى همچنين در طراحى نقشه مسجد شاه اصفهان كه از شاه كارهاى هنر اسلامى است، دست داشت. او حمامى برپايه علوم سينه به سينه و پنهان معمارى و بنايى ساخت؛ حمامى كه طبق گفته شاهدان آن، آب آن، فقط با يك شمع گرم مى‏شد. اين حمام، چهار دهه پيش تخريب شد.
طراحى ايجاد شبكه‏هاى كامل آبيارى و ارتباطى اصفهان و همچنين بنياد نهادن شهر بازرگانى نجف آباد نيز از ايده‏هاى شيخ بهايى است.12 وى نقشه باغ زيباى فين كاشان را طراحى كرد. او همچنين ميزان آب زاينده رود را محاسبه كرد و آن را بين اراضى اطراف مسير رودخانه در اصفهان توزيع نمود؛ كارى كه به طومار شيخ بهايى شهرت يافت. اين امر با راه حل‏هاى پيچيده رياضى صورت گرفت و محاسبه او به گونه‏اى بود كه بيش از يك و نيم قرن بعد نيز مورد بهره بردارى قرار گرفت و فقط پس از ساختن سد بر روى رودخانه زاينده‏رود بود كه شيوه توزيع آب او منسوخ شد.13

ج) تدوين كتاب‏هاى مذهبى‏

شيخ بهايى آثار بسيارى را در رشته‏هاى مختلف به نگارش درآورد. اين گستره و گوناگونى، مرهون استعداد فراوان و دانش بسيار او بود. تنوع آثار شيخ، حاكى از نبوغ چند بعدى اوست. نصرآبادى مى‏نويسد:
«تصانيف وتأليفاتش همگى مرغوب، خصوصاً مفتاح الفلاح واربعين وخلاصه در علم حساب و رساله در اسطرلاب و تشريح الافلاك ومشرق الشمسين در فقه و حاشيه بر تفسير قاضى و كشكول. مجملا قريب به صد تصنيف و تاليف دارد؛ جميع مختصر و مفيد.14 كتاب جامع عباسى در علوم دينى را نيز به توصيه شاه عباس تاليف نمود تا همگان از آن سود برند».15

د) تدريس علوم اسلامى‏

شيخ بهايى، تلاش بسيارى را در تربيت و پرورش شاگردان علوم دينى به خرج داد و حوزه علمى وى، پويايى و طراوتى خاص داشت. اسكندر بيك مى‏نويسد:
«بحرى است مواج كه آثار فيضانش به اكناف و اطراف رسيده، اكنون وجود شريف‏آن فريدعصر، زينت‏بخش رياض‏جهان وطراوت‏افزاى عرصه ايران است. جمعى كثير از طلبه علوم و افاضل عصر، از استفاده مجلس او كامياب معنى‏اند».16
شيخ بهايى در شوال 1030 ق. دار فانى را وداع گفت. اسكندر بيك، مراسم تشييع او را چنين گزارش مى‏دهد:
«ازدحام خلايق به مرتبه‏اى بود كه در ميدان نقش جهان، با همه وسعت وفسحت، بر زيريكديگر افتاده،از هجوم‏عام، بردن جنازه دشواربود.17 پيكر آن عالم‏وارسته، بنا بر وصيتش، در پايين پاى مبارك حرم‏امام‏رضا (ع) در منزلى كه در ايام اقامت در مشهد مقدس، مَدرس شيخ بود، به خاك سپرده شد».

پی نوشت ها:

1. ميرزا عبداللَّه افندى، رياض العلما، ج 5، ص 160.
2. اسكندر بيك منشى، عالم آراى عباسى، ج 1، ص 248.
3. محمد طاهر نصرآبادى، تذكره نصرآبادى، ج 1، ص 218.
4. راجر سيورى، ايران عصر صفوى، ترجمه عزيزى، ص 152.
5. تذكره نصر آبادى، ج 1، ص 219.
6. جعفريان، صفويه از ظهور تا زوال، ص 247.
7. گرچه پس از او چندين نفر از عالمان جبل عاملى مى‏زيستند و شيخ حر عاملى نيز عالم پر اهميتى بود كه شيخ الاسلام مشهد مقدس بود، اما اين عالمان در رأس هرم قدرت ساختار دينى نبودند. (ر.ك: صفت گل، ساختار نهاد و انديشه دينى در ايران عصر صفوى، ص 181).
8. محمد يوسف واله، خلد برين، ص 435.
9. عالم آراى عباسى، ج 1، ص 248.
10. جعفريان، ر.ك: صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج 1، ص 268.
11. ايران عصر صفوى، ص 152.
12. همان، ص 155.
13. تاريخ ايران دوره صفويان (پژوهشى از دانشگاه كمبريج)، ترجمه يعقوب آژند، ص 344.
14.تذكره نصرآبادى، ج 1، ص 219.
15. عالم آراى عباسى، ج 1، ص 246.
16. همان، ج 1، ص 249.
17. همان، ج 3، ص 1602.