نشريه دانشکده ادبيات و علوم انساني (تبريز) پاييز 1384; 48(196 (ويژه نامه ادبيات)):19-68.
 
 
بهين بهرام*
 
* دانشگاه تربيت معلم آذربايجان
 
 

در سنت نقد ادبي (و هنري) مدرن غرب، خواندن متن به عنوان پديده اي جدي در راستاي كشف «حقيقت»، غالبا تحت تاثير زيبايي شناسي ـ از نوع زيبايي شناسي كانت ـ و با بي توجهي به حضور خواننده/مخاطب، در فرآيند دريافت متن ناكام مي‌ماند و به حالتي از «افسردگي» منجر مي‌شود. در مقابل، خوانشي از ادب و هنر مي تواند وجود داشته باشد كه به دليل راه گشا بودنش به سوي «حقيقت» هستي، طرب انگيز باشد. اين خوانش مي‌بايد در بستر عالــم واقعي و احياي همه استعدادهاي مرتبط با عالــم واقعي خواننده/مخاطب صورت گيرد تا تاثيرگذاري ادبيات و هنر در مفهوم برگرداندن حس به اعضا و جوارح رخوت زده خواننده/مخاطب گرفتار آمده در عادت و روزمرگي، كه ايده و مقصد ويكتور شكلوفسكي منتقد روس بود، تحقق يابد. اين نوشته قصد دارد با توجه به يافته‌هاي انديشمندان پساساختگراي متاثر از فلسفه هايدگر، براي اين گونه خوانش وجودي متون ادبي روشي را كه شكلوفسكي مدرنيست هوادار آن بود اما به دليل محدوديت رويكردش نتوانست آن را به طور عملي محقق سازد، پيشنهاد كند.

 
كليد واژه: 
 
 

 نسخه قابل چاپ