گل روي شاخه زيباست

با مادرم رفتم به پارك

يه گل چيدم

زنبوره اومد ، رو گل نشست

من ترسيدم

صدا زدم: مامان مامان،

اين زنبوره

مي خواد منو نيش بزنه

دستمو آتيش بزنه

بيا برس به داد ِ من

مامانم اومد، زنبوره پريد

رفت ميون باغچه ي گل

نشست روي يه شاخه گل

وزوزي كرد،

شيره ي گل را خورد و رفت.

مامان جونم، گفت عزيزم

گلها را نچين

 رو شاخه اونها را ببين

گل هميشه قشنگه

رو شاخه ها قشنگتره

خوشگل و شاداب مي مونه.

يه تابلو  توي پارك ديدم

اين جمله روش نوشته بود:

اون روز تو پارك مي گشتم

گلها را نگاه مي كردم

به مادرم  مي گفتم:

گل خونه ي پروانه هاست

هديه ي زيباي خداست

من گلها را نمي چينم