سيلي
دوشنبه 11 بهمن 1389 11:35 PM
| عنوان : سيلي مكان : عراق راوي :آزاده منبع :كتاب محرم در اسارت آن سال، سال اولِ اسارتم بود. اولين سالي كه بايد محرم را در حريم كفر زنده ميكرديم. فرمانده اردوگاه به ارشد قاطع ما گفته بود كه عزاداري بيعزاداري. ما كه يك گوشمان را در و يكي را دروازه كرده بوديم، دستها را بالا زديم و براي حضرتش مجلس گرفتيم. فرمانده با شنيدن صداي نوحه به آسايشگاه آمد و با احضار ارشد، تند و خشمگين و ناراحت به او توپيد: «مگر نگفته بودم!...» و بعد همه خشمش را با يك سيلي در صورت ارشد قاطع خالي كرد. راوي: منوچهر حيدريان |