پاسخ به:مقالات تخصصي ايثار و شهادت
دوشنبه 4 بهمن 1389 6:04 PMعنوان : استراتژي نقل سينه به سينه (راه كاري براي معرفي و نهادينه كردن فرهنگ ايثار و شهادت)
موضوعات مقالات :ايثار و شهادت
پيشگفتار: هنر و فرهنگ غني ايران زمين، مناسب ترين زمينه رشد و اعتلاي انديشه ها و مكاتب عميق و آرمان گرا و انسان ساز بوده و هست. هنر و فرهنگ اين سرزمين براي انديشه ها، فلسفه ها و مكاتب عالي و ممتاز، همراهي ارزشمند و ياريگري بي نظير و هميشگي بوده است؛ بي شك اگر غناي اين فرهنگ و توان درك بالاي دوستداران اين فرهنگ نبود، يا زمينه رشد و نمو برخي مكاتب و انديشه ها فراهم نمي شد و يا امكان همراهي و تعامل مردم با آن به وجود نمي آمد. هر دانه اي آب و خاك و هوايي مناسب براي رويش خود مي طلبد؛ گياه هرز را خاك بيابان كافي است؛ اما گل را بهترين خاك، آب و هوا را بايسته است. درختان سبز و پرميوه را زميني حاصلخيز نياز است تا برويند و شكوفه دهند و به بار بنشينند. هنر و فرهنگ ايران همان سرزمين حاصلخيزي است كه بذر انديشه و عرفان و فلسفه را به خوبي در بطن خود مي پرورد. بي شك آنچه در دوران هشت سال دفاع مقدس در اين سرزمين اسلامي گذشت، نمودي از فرهنگ تواناي اين آب و خاك است.
فرهنگ و هنر اين سرزمين بستر پيدايش مزدك و ماني و زرتشت و زمينه پذيرش و رشد و اعتلاي دين مبين اسلام و پهنه سبز شعر و عرفان و اريكه رفيع انديشه و فلسفه بود است. دين مبين اسلام در چنين فرهنگي مورد استقبال قرار گرفت و مذهب عالي مقام تشيع در چنين هوايي تنفس كرده و بالنده گشت. در هم آميختگي غناي اصولي مكتب اسلام و تفكر آرماني تشيع و زيبايي و عمق و كارآيي فرهنگ ايران، معجوني شد كه هرگاه انسان هاي بيدار و آگاه در طول تاريخ از آن بهره مند شدند، در تاريخ به شدت تأثير نهادند و حتي بارها مسير و جهت آن را ديگرگون ساختند و به سمت خود خواسته تغيير دادند. فرهنگ اين سرزمين، قبل از اسلام غني بود و بعد از اسلام غني تر شد. اگر اين فرهنگ غني شده بعد از اسلام غني تر شد. اگر اين فرهنگ غني شده بعد از اسلام باشد سوال بي جوابي خواهيم داشت كه پس چگونه شد كه اين فرهنگ بستر رشد و توسعه عميق و اساسي اسلام شد؟ چرا اسلام در عربستان كه خاستگاه اين دين است به رشد و بالندگي نرسيد؟ و چرا معصوم خبر مي دهد كه روزگاري عجم، اسلام را به عرب معرفي مي كند؟ در ايران باستان شاهد مبارزات و مكاتبي هستيم كه نمونه آن در دنيا كم نظير و منحصر به فرد بوده است. بعد از اسلام، حركات آگاهانه و غيرتمندانه مردم اين آب و خاك جهت خاصي گرفت و به سوي تحقق اهدافي معطوف شد كه مكتب اسلام آن را تعيين كرده بود. مسير ايران و اسلام آنچنان به هم عجين شدند كه در اين رهگذر هرگاه هر كدام از ديگري جدا شدند، زيان ديدند؛ اسلام هر چه از ايران دورتر شد، بيشتر دستخوش بي مهري و تحريف قرار گرفت و هرچند قرآن به عنوان اصل سند آن مكتب بي تغيير ماند؛ اما اصول و تفاسير و ترجمه ها و احكام آن دستخوش تغييرات فراواني شد، طوري كه تعبير «پوستين وارونه» كه علي(ع) درباره اسلام تحريف شده، به كار برده بودند در ذهن تداعي مي شود. ايران نيز هر چه از اسلام دور شد، دچار بحران گشت و آماج استحمار و استثمار و استعمار شد. در اين گير و دار زياني كه ايران از دوري اسلام ديده است همواره بيش از زيان اسلام در سرزمين نامرغوب بوده است! دليل روشن است: اسلام مكتبي است براي همه جهانيان و هدف تحول و تكامل «انسان» را در هر زمان و مكان دنبال مي كند؛ از اين رو، بايد به ديگر سرزمين ها برود؛ حتي اگر در محيطي مانند عربستان آن را در قالب وهابيت بريزند! اما ايران نمي تواند جايي برود و متعلق به همه مردم جهان هم نيست؛ برعكس، هرگاه به همه تعلق گرفت، دچار هرج و مرج و آشوب شد و به سوي نابودي رفت؛ اين در حالي است كه ايران تنها در پرتو اسلام و با تمسك به آن مي تواند در استقلال و آزادي و سرفرازي به سر برد. همواره اين مكتب عاشورايي تشيع بوده كه در طول تاريخ باعث نهضت هاي رهايي بخش در ايران شده است. به هر تعبير، امتزاج آن مكتب و اين فرهنگ اعجازآفرين بوده و هست. آنچه در حافظه تاريخ از همراهي اين مكتب و اين فرهنگ وجود دارد، با شكوه و وصف ناپذير است. تركيب اين دو همواره مولد بوده و عامل بروز و شكوفايي خلاقيت ها، ابتكارها، انديشه ها و حماسه ها بوده است. در تاريخ معاصر از اين امتزاج، دو حركت بزرگ و دو اعجاز عظيم و دو نقطه عطف اساسي و سرنوشت ساز به وجود آمد؛ يكي، انقلاب اسلامي ايران كه در نوع خود تفكر و انديشه اي آرماني بود كه هم ريشه در سالام داشت و هم به واسطه فرهنگ تشيع و تفكر عملگراي عاشورايي محقق گشت. ديگر، هشت سال دفاع مقدس مي باشد كه تاثير آن بر ابعاد مختلف زندگي فردي تا زندگي جمعي و مناسبات بين المللي و جهاني و ايرانيان روشن و قابل تشريح است. در اين مقاله جهت اصلي بحث بيان اين تاثيرات نيست و در اين رابطه تنها به يادآوري و تاكيد بر آن بسنده مي كند. يادآوري اهميت فوق العاده حماسه دفاع مقدس علي رغم گستردگي و طول و عمق محتوايي آن و تنوع و فراواني وقايع اعجازگونه آن، بسيار ساده است: ابتدا انقلابي مردمي با تكيه بر اصول اسلامي ايجاد مي گردد و سپس دفاعي مردمي كه با تكيه بر فرهنگ اسلامي ـ عاشورايي بر پا مي شود؛ به همين سادگي! اما انتقال اين دو ارزش به نسل هايي كه مستقيم با اين دو رويداد بزرگ تاريخ ايران مرتبط نبوده اند، آسان نيست و امروزه به دليل عدم بهره گيري از ابزار و روش مناسب و متناسب با فرهنگ مردم ايران، انتقال آن ارزش ها و بسط و گسترش تفكر و نهادينه كردن فرهنگ آن، بسيار مشكل و پيچيده شده است. اين بحث را در رابطه با هشت سال دفاع مقدس پي مي گيريم. در نگاهي آسيب شناختانه و گذرا به اين مقوله موارد زير قابل طرح است: آسيب شناختي عدم بسط و گسترش فرهنگ دفاع مقدس 1. از دست دادن زمان انتظار پيش آمدن فرصت مناسب و هدر دادن زمان به بهانه برنامه ريزي و كار بنيادي ـ در كنار عدم آگاهي به انجام كارهاي اساسي و زيربنايي و دچار شدن به فعاليت هاي تكراري و سطحي ـ و تمسك به اين نكته كه براي بيان وقايع جنگ هنوز زود است، و مردم آمادگي قبول اين وقايع، آن گونه كه بوده را ندارند و نيز مدتي بايد بگذرد تا اهل قلم و هنر و صاحبان فكر به اين پديده تاريخي روي آورند و به خلق آن بپردازند. مهمترين ناكامي گسترش اين فرهنگ همين تاخير در انديشه و عمل است. همواره استناد مي شود كه در ساير كشورها هم چنين بوده و مدتها بعد از واقعه جنگ، هنر و ادب آن به شكوفايي رسيده است؛ در اين رابطه سه نكته وجود دارد كه به آنها توجهي نشده است: اول) دفاع مقدس و مردمي ما با جنگهاي كلاسيك و صرفاً نظامي ديگر كشورها كاملاً متفاوت است. دوم) خبررساني و اطلاع رساني جمعي در دوران ما با دورانهاي پيش از اين متفاوت بود. سوم) هنرمندان و اديبان ما قادر بودند در زمان جنگ در آن فضا حضور داشته باشند. در دوران جنگ چهره هاي هنري و ادبي از نزديك مناطق جنگي و رزمندگان را ديدار كرده اند و حتي گروهي خود جزء رزمندگان بوده اند. در اين راستا، آنچه كه باعث عدم رشد هنر و ادب دفاع مقدس شد، همان تمايل كذايي به گذشت زمان بود تا مگر اتفاق عجيبي بيفتد! از اين رو، حمايتي كه در شأن هنرمندان و اديبان و قلم به دستان دفاع مقدس بود، نشد و كار بر زمين ماند. اين خود دلايلي دارد كه مهمترين آن را در مديريت غيرفرهنگي حاكم بر هنر و ادب دفاع مقدس دانست كه خود جاي بحث مفصلي مي طلبد. 2. انحصاري كردن فرهنگ دفاع مقدس عده اي افراطي، جنگ را مخصوص خود دانستند و مي دانند! اينان در پناه عناويني مانند رزمنده، بسيجي و ... خود را صاحب دفاع مقدس و فرهنگ آن معرفي كردند و ناآگاهانه حمايت هم شدند. نتيجه اين اقدام، انفعال و كناره گيري قشر بزگي از اهل هنر و ادب بود كه بي ادعا و بدون و ابستگي نسبت به اين پديده ملي و ديني احساس مسووليت مي كردند. 3. عدم سرمايه گذاري مناسب حمايتي و مشاركتي سرمايه گذاري مناسب براي حمايت ازآثار و مشاركت در چاپ و نشر آن، دليل روشن ديگري است. در اين ميان، خرد كردن سرمايه هاي كلان در ميان گروه ها و سازمانهاي متعدد باعث شد تا سرمايه به بخش هاي كوچك و ناكارآ تقسيم شود و لذا كارهاي بزرگ و بلندمدت انجام نشود. كارهاي كوچك هم به دليل ضعف سرمايه گذاري توسط افرادي غيرحرفه اي و تازه كار با كمترين توان علمي و هنري، به بازدهي لازم نرسيد و هرگز محدوده بزرگي را از نظر كمي و كيفي دربر نگرفت. 4. عدم ارتباط و همكاري سازمان هاي موازي نبود نگرش سيستيم در ميان متوليان متعدد امر ترويج فرهنگ دفاع مقدس، دليل بزرگ ديگري بر عدم رشد متناسب اين فرهنگ بود. نيروهاي مسلح به ويژه سازمان هاي متعدد سپاه كه پيشرو در اين فعاليت بودند، ارتباط با هم نداشتند؛ به عبارتي، كارهاي آنها در عرض هم بود ـ و نه در طول هم ـ اين مشكل همچنان وجود دارد. 5. عدم ورود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به اين مقوله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي شك همگاني ترين و مردمي ترين نهاد فرهنگي كشور است. مردم انتظارات و باورمندي و آشنايي و همراهي خاصي با اين نهاد دارند. عده كثيري همواره منتظر اقدامي جدي از سوي اين دستگاه بوده و هستند؛ ولي متاسفانه كمتر ديدند و شنيدند. حركت امروزين اين وزارتخانه را بايد به فال نيك گرفت و درصدد همكاري و همراهي برآمد. اين اقدام ارزشمند اگر چه بسيار دير بود، ولي شروع آن مبارك است و مي تواند به مرديم شدن اين فرهنگ كمك شاياني نمايد و اعجاز مردمي دفاع مقدس را از حصار اشخاص و انديشه هاي گم خارج سازد و حداقل اينكه با انسجام بخشي به سازمان هاي متعدد، از پراكنده كاري در سطح وسيعي جلوگيري نمايد. 6. برخورد سليقه اي فرماندهان نامي و ديگر صاحب منصبان در راس سازمان هايي كه بودجه اي براي فعاليت ترويجي و تبليغي دريافت مي كردند، افرادي بودند كه يا نظامي بودند ويا بر حسب تفكرات از پيش تعيين شده، محصور در چارچوب محدود فردي و شخصي بودند و اين چارچوب ها و نظرات شخصي خود را به وسيله ساختار سلسله مراتبي و آمرانه به ديگران تحميل كردند؛ از اين رو، هنرمندان يا مي بريدند و از آن فضا خارج مي شدند و يا چشمه ذوق وخلاقيتشان كور مي شد. در هر دو حالت ضعف ديگري بر فعاليت هاي ترفيعي و تشويقي فرهنگ دفاع مقدس وارد مي آمد. 7. عدم بهره گيري از همه ظرفيت هاي هنري و ادبي ايران زمين به دليل تشتت آرا و انديشه هاي مخصوص افراد خاص كه هر كدام به نحوي خود خواسته اقدام به تعريف فرهنگ دفاع مقدس مي كردند و حتي گاهي آن را در تضاد با پاره اي از سنن ملي يا برخي هنرها مي دانستند و يا حداقل بيان دفاع مقدس را منحصر به هنرهاي خاصي به ويژه مراسم روضه و سينه زني مي كردند و به هر ترتيب، از همه ظرفيت هاي هنري، ادبي و سنتي اين سرزمني استفاده نشده و نمي شود. هر چند كه اقدامات مفيدي در اين باره انجام شده است؛ با اين حال، هنرهايي مانند نمايش و موسيقي هرگز در حوزه دفاع مقدس به بالندگي خاص خود نرسيده اند و هر كدام از كنار اين موضوع بسيار مهم با تماسي كوچك گذشته اند. 8. عدم ورود نهادهاي مردمي به اين مقوله در كنار تمام اينها، اين مشكل كه مردم از دفاع مقدس فاصله گرفتند و روز به روز به اين فاصله افزودند، بسيار نگران كننده است. مردم خوب مي دانند كه آنها بودند كه دفاع مقدس را خلق كردند؛ ولي آن گونه كه شكل دادند و به وجود آوردند، ادامه ندادند. بعد از پايان جنگ، يكباره تب اين واقعه بزرگ در ميان مردم فروكش كرد و هر چه بود به برنامه هاي دستگاه هاي دولتي ـ به ويژه بسيج و سپاه و چند دستگاه ديگر ـ محدود شد و به مرور زمان، مردم از صحنه فعاليت خارج شدند. يكي از مهمترين دلايل فاصله گرفتن مردم، گرايش به ابعاد نظامي دفاع مقدس و كم رنگ كردن مظاهر و مصاديق فرهنگي آن بود. اين گرايش نظامي به بالا رفتن آمار مانورهاي نظامي انجاميد؛ ولي به باروري ابعاد فرهنگي دفاع مقدس لطمه زد. دفاع مقدس از آن موضوعاتي است كه بايد مانند عاشورا و ديگر برنامه هاي مشابه، در دست و دل مردم جاري مي شد و كسي براي بزرگداشت آن، منتظر ايام خاص و برنامه هاي سازمانهاي خاص نماند كه متاسفانه اين گونه نيست. 9. مناسبتي شدن دفاع مقدس حركت برنامه اي سازمان ها به مناسبتي شدن دفاع مقدس انجاميد از اين رو، دفاع مقدس موضوعي محدود و به تاريخ مخصوصي اختصاص داده شد. هر چه بود از تقويم روزانه مردم كوچه و بازار حذف شد. 10. محدود كردن فرهنگ ايثار تمام اينها در كنار يك مشكل مهم قرار مي گيرد و آن اين كه، ما فرهنگ ايثار را به شدت محدود كرديم و به لحاظ بزرگي و عظمت شهادت و جانبازي رزمندگانمان در دفاع مقدس، همه ايثار را در شهادت و همه شهادت را در دفاع مقدس خلاصه كرديم. اين به دليل شيفتگي بيش از حد و كاملاً احساسي ما در دوران دفاع مقدس بود. نگارنده خود به عنوان يكي از رزمندگان اين سرزمين، در آن دوران هرگز تصوري جز اين نمي توانست داشته باشد؛ اما در روزگاري كه فعاليت فهرنگي با تجزيه و تحليل عقلايي بايد همراه باشد، بايد پذيرفت كه محدود كردن فرهنگ ايثار به موضوع خاص و دوران خاص كاري خطرناك است و به كليت اجتماع آسيب مي رساند. حال دوران آن است كه ايثار را به تعداد آحاد مردم و در حد و حدود تمام مرزهاي بشري بسط و گسترش دهيم. وظيفه اين بسط و گسترش بر عهده فرهنگ و هنر است. مقدمه: هنر هر چه هست، خوب مي بيند، خوب مي شنود، خوب حس مي كند و زيبا بيان مي كند؛ چه صوت و چه تصوير، چه در فضاي نور و رنگ و چه در قالب كلمات و چه بر سطح اجسام و چه بر امواج اصوات. آنچه در اين مقوله به آن توجه داريم، نوعي از هنر است كه خوب مي فهمد و خوب مي گويد. منظور از خوب فهمي، درك علمي و شهودي است، و خوب گويي، يعني بياني زيبا و آهنگين. براي درك اين بيان، كافي است نقالي نقالان شرين گفتار وخوش حركات شاهنامه را به خاطر آوريد: حماسه سياوش و رزم رستم و افراسياب و ... در ايران، اين روش و اين هنر همواره كارا و اثربخش بوده است. با اين حال مدتي است كه از شور و شوق نقالان و شور و شعف شنوندگان خبري نيست. پرده خوانان از پا افتاده اند و پرده ها لوله شده و در كنج انباري افتاده است؛ چرا؟ دليلش كاهش تعداد و تنوع نقالي و پرده خواني به دليل پديده شهرنشيني و خيابان ها و كوچه هاي تنگ و شلوغ و نبود جايي براي تجمع مردم است، و يا به دليل ناتواني اين هنر در تطبيق خود با شرايط زماني و مكاني عصر حاضر، و يا كم كاري هنرمندان اين هنرها و يا ... هر چه هست، مهم اين است كه اين هنرها هنوز هم مورد توجه و علاقه خيلي كثيري از مخاطبان اند و استفاده از آنها بي شك اثربخش خواهد بود. مطابقت دادن اين هنرها با زمان و مكان امروز كشور و بهره گيري از تكنولوژي مي تواند اينها را به اوج برگرداند و ابزار مفيد ديگري در اختيار مديران فرهنگي قرار دهد. اين مقاله در اصل براي بحث و بررسي اين هنرها و امكان، توانايي و ظرفيت آن براي طرح مباحث دفاع مقدس و در نتيجه ترويج فرهنگ آن، كه در اينجا فرهنگ ايثار ناميده مي شود مي باشد. از اين رو مقاله حاضر را به بحثي تحت عنوان استراتژي نقل سينه به سينه اختصاص داده ايم تا به واسطه و به كارگيري آن، در نهادينه شدن فرهنگ ايثار كوشا باشيم. در اين راستا، به تجارب تاريخي و به طور خاص به واقعه كربلا نظر داريم. بسيار اميدواريم اين نوشتار ايده هاي جديدي را پيش روي اهلش قرار دهد. انشاءالله. منظور از استراتژي نقل سينه به سينه چيست؟ فرهنگ ايران، فرهنگي است شفاهي. به تعبير دقيق تر، فرهنگ اين مرز و بوم بيشتر شفاهي است تا كتبي. وقايع تاريخي، داستان ها و افسانه ها، همه قبل از آن كه مدون شوند، سالها نقل محافل بوده اند وزبان به زبان گشته اند و به نسل هاي ديگر رسيده اند. برخي از اين افسانه ها، داستان ها و امثال و ... هنوز مكتوب نشده اند، ولي همچنان در بين اقشار مختلف، بويژه جوامعي كه از هجوم ماشين تا حدي در امان مانده اند، سينه به سينه مي گردد. سينه مردم ايران همواره لوح سپيد و بي خش براي ضبط و ثبت وقايع بوده و هست و زبان آن بيانگر، روشنگر و بازگوكننده اي بي بديل است. آن زمان كه نقل مجالس به راه بود و معتبر، زماني بود كه شب نشيني هاي مكرر و كم خرج مردم عادتي ديرينه و پسنديده بود و موجودي به نام تلويزيون جاي كسي را نگرفته بود؛ برعكس امروز كه تلويزيون به جاي همه حرف مي زند و به جاي همه مي خندد و مي گريد و تصميم مي گيرد! عرف شب نشيني ها كه همان سنت حسنه صله ارحام نيز هست در جوامع ما كمرنگ شده است، اما به خاطر بياوريم كه اين گردهمايي هاي خودجوش و كوچك، چقدر پربار و بزرگ بود. هر كس شنيده اي داشت مي گفت و اگر نداشت مي شنيد. از جمله چيزهايي كه باعث دوام اين همايشهاي شبانه شد، همانا سادگي، كم خرجي، نقل شفاهي داستان ها و روايت ها و مشاركت ساده و بي رياي همه در آنها بود. از اين گذشته، در دوراني نه چندان دور، نقال يا پرده خوان به محله اي سر مي زند، يا پرده هفت خوان رستم بود يا نقل واقعه كربلا بود و يا طفلان مسلم يا پرده اي ديگر؛ هر چه بود نشان دهنده اثربخشي و تاثير مستقيم نقل شفاهي و نقالي و پرده خواني بر مردم بود. با اين توضيح مختصر، به جاست اين سوال در ذهن نقش ببندد كه آيا مي توان دوباره از آن سنتهاي قومي و محلي براي ترويج فرهنگ ايثار بهره برد؟ موضوع شب نشيني ها و نقل مجالس خودماني، آنقدر خودماني و درون خانوادگي است كه كمتر مي توان در راستاي اجراي آن برنامه ريزي كرد، با اين حال انجام اين امر غيرممكن است. عده زيادي از رزمندگان هستند كه همچنان با حرارت و را علاقه درصدد بيان جلوه هايي از وقايع دفاع مقدس اند. اين نعمتي است كه اگر الان استفاده نشود در سالهاي بعد با وفات رزمندگان دوران دفاع مقدس غيرممكن خواهد بود. و اين بيان صريح و گزنده، اما حقيقتي محض است. عمر حماسه آفرينان دفاع مقدس رو به پايان است، آنها هم از اين دنيا خواهند رفت، اما چرا اين رفتن ها حس نمي شود، بحث ديگري است. هيچ كس مانند حماسه آفرينان آن دوران، وجهه و موقعيت بيان وقايع دفاع مقدس را ندارد. شنونده به خوبي با كسي كه وقايع را از نزديك ديده و يا خود آن را آفريده است. رابطه برقرار مي كند و سخنانش را باور خواهد داشت. رزمندگان دوران دفاع مقدس الان نيز هرازچندگاهي در محفلي گرد هم مي آيند و شب خاطره اي برگزار مي كنند. اين نشان مي دهد كه براي گسترده كردن اين گونه محافل هم خواست هست و هم توانايي. آنچه اينجا گم شده است احساس نياز عمومي و برنامه ريزي و سرمايه گذاري مناسب يك سازمان هدايتگر است. با هدف گسترش اين برنامه و بهره مندي از عرف و سنت شب نشيني هاي ايرانيان، با توضيح مختصري كه در بالا آمده مي توان امور زير را به اجرا درآورد: 1. در ابتدا تشكلي تنها با هدف حمايت مالي و امكاناتي به وجود آ ورد. در سالهاي اخير، تشكل هاي غيردولتي از وجاهت و اهميت برخوردار شده اند و روز به بروز به تعداد آنها افزوده مي شود. در زمينه دفاع مقدس و به طور كلي ايثار، توجه به نهادهاي غيردولتي و تشكل هاي مردمي مفيد خواهد بود. 2. عده زيادي از رزمندگان را شناسايي و انتخاب كرد و از آنها خواست كه در منزل خود يا ديگر دوستان و يا در مسجد محل حداقل هفته اي يكبار مجلس نقل و گفتگو و بيان خاطرات دفاع مقدس برگزار نمايند. 3. مشكل امروز اين گونه محافل، نياز به اندك بودجه اي براي پذيرايي است. همواره اين مشكل توسط افراد و مردم خير حل شده است؛ ولي اين مساعدت ها اغلب مقطعي بوده و اختصاص به مراسم ويژه اي مانند شبهاي شهادت ويا تولد معصومين و ديگر مراسم خاص داشته است. حال اگر بخواهيم در هر محل حداقل هفته اي يك شب خاطره و حضور دسته جمعي رزمندگان را داشته باشيم، نياز به برنامه اي ساده و بودجه اي حداقل داريم. 4. در ادامه برنامه مي توان محافل شب نشيني رزمندگان را در محلات مختلف و سپس نواحي، مناطق، شهرها و استانها با هم مرتبط كرد و به راحتي به جرياني بزرگ و برگرفته از سنت اصيل ايراني دست يافت. اين عمل ساده اما اثربخش به راحتي توسط تشكل مورد نظر قابل برنامه ريزي و با حمايت بسيج و ديگر سازمانها و نهادها قابل اجرا است. به هر تقدير، آنچه موردنظر است اين است كه انتظار گنجاندن تمام وقايع دفاع مقدس در چند برگ كاغذ و چند دقيقه در صدا و سيما، ممكن نيست و اگر ممكن است، چندان اثربخش نيست. اين ابزارهاي اطلاع رساني جمعي هر چه هستند و هر چه باشند، در ديدگاه مردم ايران صورت و سيرتي دولتي و حال و هوايي تصنعي و ساختگي دارند، و حكومت و دولت هر چقدر هم مصلح و اسلامي و مردمي باشد، باز هم تاثير فعاليت آن با چنين ابزارهايي، چندان قوي نخواهد بود؛ اگر هم قوي بوده، تا امروز به حد اشباع و پايان مطلوبيت خود رسيده است. از اين گذشته فرهنگ شفاهي و سنت گفتمان نزديك و رو در رو در ايران همواره ثابت كرده كه بيش از هر چيز ديگر اثربخش است. با اين حركت، رزمندگان دوران دفاع مقدس نيز از لاك انزوا و تنهايي و بي تفاوتي خارج مي شوند و باز هم در عرصه مجاهدت، ابتكار عمل را به دست خواهند گرفت. پرده خواني و نقالي دفاع مقدس پرده خواني، شبيه خواني، نقالي و يا هر اسم ديگري كه بتوان بر آن نهاد ابزار مفيدي است كه منطبق بر فرهنگ و سنت فرهنگي مردم ايران زمين است. هنوز با به ياد آوردن ماجراي سياوش افسرده مي شويم و با دريده شدن پهلوي سهراب مو بر بدنمان راست مي شود وبا مرور هفت خوان رستم به شور مي آييم و با كمان كشي آرش به تب و تاب مي افتيم. چه كسي مي تواند مدعي باشد كه مانايي شاهنامه فردوسي از نقالي نقالان زبردست جدا بوده است و چه كسي مي تواند مدعي باشد كه حال و هواي شاهنامه را خود از خواندن اشعار دريافت است يا در فلان تفسير و تحليل در سينما يا فلان سمينار يا ... نعره ها و دست بر هم زدن و طبل كوفتن و خم و راست شدن نقال را به ياد بياوريم تا دريابيم يك پاي مانايي و گسترش شاهنامه فردوسي چه بوده است. نگارنده معتقد است كه همين تدبير مي تواند حماسه دفاع مقدس را يكبار ديگر آن چنان كه مردم مي خواهند و مي پسندند، زنده كند و در جاي جاي كشور گسترش دهد. حماسه ها و ايثارها را بايد به زبان هاي مختلف بيان كرد تا همه در حد خود و بر حسب استعداد، سليقه و توانايي خود دريابند آنچه را كه بايد دريابند. بايد گفت، به هر زبان سالم و به هر روش درست شك نبايد كرد كه اگر ما نگوييم آنچه را كه بايد بگوييم، اغيار خواهند گفت آنچه را كه نبايد بگويند. يادمان باشد كه تحريف كرده اند چندان مشكل نخواهد بود و اگر ما از تمام ابزار و توانايي هاي خود در نشر سالم و درست حقايق بهره نگيريم، كار را براي آنها آسان تر كرده ايم. اين ايده بر آن است تا روايت دفاع مقدس و در پي آن گسترش فرهنگ ايثار و شهادت را بيش از پيش به ميان مردم ببرد و مردمي تر كند. شكي نيست كه مردم بهتر مي توانند با هم رابطه برقرار كنند و زمينه پذيرش و بسط و گسترش اين فرهنگ را در ميان خود ايجاد نمايند. فرهنگ عاشورا را بنگريد؛ آنقدر مردمي است كه دولت ها نتوانستند مانع شوند و در كميت و كيفيت آن چندان اثري بگذارند. فرهنگ دفاع مقدس هم اين چنين است. هر چه آن را دولتي و منحصر به سازمان و نهادهاي خاص كنيم و زير پارچه هاي تبليغاتي نام سازمان يا ارگان خاصي را بنويسيم، اثربخشي كاررا كاهش داده ايم و هر چه اين زيرنويس ها را كاهش دهيم و امور اين چنيني را به مردم واگذاريم، كاري به مراتب اثربخش تر كرده ايمغ تا زماني كه مردم در اين قبيل امور بنشينند و منتظر طرح و برنامه اي و محفل و مجلسي از سوي فلان نهاد و سازمان بمانند، فرهنگ دفاع مقدس بيش از اين گسترده و همه گير نخواهد شد. آيا مردم براي بزرگداشت حماسه كربلا منتظر اوامر ملوكانه اند؟! فرهنگ ايثار و شهادت با اجراي برنامه ديگري مي تواند متحول و زودتر نهادينه شود. اين برنامه همان طور كه اشاره شد، به كارگيري دوباره هنر پرده خواني و نقالي است. اين امر به نوعي تحت عنوان روايت فتح با استفاده از بسيجيان آموزش ديده با نام راوي فتح در بسيج اجرا مي شود. اما آنچه گستره اين اقدام را كاهش داده است به شرح زير است: 1. راويان فتح تنها متخص بسيج و سازمان بسيج هستند. 2. راويان فتح تنها در دوره زماني كوتاه – از اواخر اسفند تا پايان خرداد ماه – فعال اند. 3. راويان فتح منحصر به مكان هستند و تنها در حيطه مناطق عملياتي براي بازديدكنندگان از آن مناطق در زمان گفته شده، دفاع مقدس را تشريح مي كنند. 4. تعداد اين افراد كم است و ظرفيت سازماني بسيج و بودجه وي امكان گسترش كميت و كيفيت اين برنامه را در سطح كشور ندارد. 5. راويان فتح تنها به تشريح كلاسيك و مدرسه اي دفاع مقدس مشغول اند و از آنچه تحت عنوان هنر پرده خواني و نقالي مي شناسيم استفاده نمي كنند. و ... آنچه ما مورد نظر داريم، تركيبي از دو عنصر راويان فتح و هنر پرده خواني، نقالي و شبيه خواني است به اين ترتيب كه: افرادي كه ويژگيهاي لازم را دارند، دو آموزش ويژه را طي كنند، يكي آشنايي دقيق و عميق با حماسه دفاع مقدس و دوم تسلط كافي بر هنر نقالي، پرده خواني يا شبيه خواني. اين افراد در سطح گسترده اي در محافل، مجالس و ميادين (مانند تئاترهاي خياباني) عمل كنند و با استفاده از هنر نقالي و بهره گيري از اشعار، روايات و حركات زيبا و سخنان دلنشين، به روايت وقايع دفاع مقدس بپردازند. اهل نظر مي دانند كه تفاوت زيادي بين بيان كلاسيك و مدرسه اي يك تاريخ تا بيان حماسي و احساسي آن وجود دارد. توجه كنيد كه بسيار متفاوت است اگر بنويسيم و به سادگي بگوييم كه علي اصغر(ع) توسط حرمله به شهادت رسيد تا اينكه اين واقعه را مانند يك مداح حرفه اي با آميخته اي از شعر و روايت و تفسير و فرياد و گريه و دست به سينه كوبيدن، اعلام كنيم. در چنين بياني است كه فغان از ناي جان برمي آيد. در بيان كلاسيك تنها يك دانش به مغز وارد مي شود؛ اما در بيان حماسه و احساسي، علاوه بر آن، احساس به دل و تصوير به چشم مي آيد و هيجان و يا اندوه بر قلب چنگ مي زند. با تمام اينها اين سوال با جوابي مبهم ذهن را آزار مي دهد كه آيا مي توان چنين برنامه اي براي روايت دفاع مقدس اجرا كرد؟ اگر پذيرش اثربخشي اين برنامه در بسط، توسعه و نهادينه كردن فرهنگ عاشورا آسان است و اگر پذيرش آن براي نهادينه كردن فرهنگ دفاع مقدس هم آسان باشد، باز هم جاي سوال است كه چگونه مي توان آن را به كار بست؟ براي جواب دوباره به اين سوال، يك بار ديگر تصوير و تصور كلي اين حركت را مرور مي كنيم: افرادي آموزش ديده كه هم به دفاع مقدس آشنا هستند و هم از هنر روايت به سبك و سياق پرده خواني، نقالي و شبيه خواني تسلط دارند، معاني و وقايع دفاع مقدس و حماسه هاي اعجازگونه رزمندگان را براي گروهي از مردم بيان مي كنند. اين افراد با ابزاري مانند عكس، نقاشي، طبل و سرنا و ... با هيجان و با بيان و فرياد و حركاتي هنرمندانه صحنه اي از دفاع مقدس را بازسازي و بازخواني مي كنند. به عنوان مثال و به تبع مثال قبل، به جاي علي اصغر(ع)، حماسه فهميده ها و محمدي ها مرور مي شود. نوجوانان در مدرسه، محله، مسجد، كانون يا هر مركز فرهنگي ديگر جمع شده اند و شعر و موسيقي و آواي حماسي نقالي دفاع مقدس (راوي دفاع مقدس) را مي شنوند، عكس ها و تصاوير را مي بينند و فضاي جبهه و جنگ را حس مي كنند. در اين عمل ما به جاي اينكه مانند كاروان هاي راهيان نور، افراد را به جبهه ها ببريم، جبهه ها و معاني و مفاهيم آن را به ميان نوجوانان و جوانان و به طور كلي مردم آورده ايم (توجه داشته باشيم كه اين برنامه ها با روضه و روضه خواني هاي معمول متفاوت است). ما مي دانيم كه ديگر نوجوانان و جوانان و به طور كلي نسل هايي كه از آنها تحت عنوان دوم و سوم ياد مي كنيم، با چشم دوختن به يك صفحه چنداينچي وي يا با برنامه هاي معمولي نهادها و سازمان ها، نمي توانند رابطه دلخواه خود را با جنگ و دفاع مقدس ايجاد كنند. نسل هاي مذكور مايلند به روش ديگر و به نوعي زنده تر با آن وقايع رابطه برقرار نمايند ودر آن وقايع احساس حضور كنند. روايت دفاع مقدس به سبكي شبيه نقالي و پرده خواني و شبيه خواني مي تواند تاحد زيادي خلا موجود را پر كند. شكي نيست كه در جريان هنرهاي مذكور بايستي تاحد خاصي تعديل ايجاد شود و تركيبي ويژه در حركات، پوشش، اشعار و بيانات به وجود آيد. اين امر؛ بهره گيري از شاعران، نويسندگان و هنرمندان و نقالي و پرده خواني و شبيه خواني، با برنامه اي منظم و دوربرد امكان پذير است. بعد از پياده كردن چنين برنامه و نظامي، ترتيب دادن جشنواره اي سالانه براي برگزيدن بهترين روايت جاي مفيدي خواهد داشت. اين اقدام نيز در ادامه همان برنامه دوربرد قابل اجرا خواهد بود. براي تنوير بيشتر روايت هنرمندانه دفاع مقدس، به بررسي مختصري در مورد هنرمندي كه دفاع مقدس را روايت مي كند كه در ادامه اين مقاله از آنها تحت عنوان راوي دفاع مقدس ياد مي كنيم مي پردازيم. راوي دفاع مقدس بايد ويژگي هايي داشته باشد؛ از جمله: 1. به مفاهيم و معاني و وقايع دفاع مقدس آشنايي كافي داشته باشد تا بيانات وي افسانه گونه و خود پرداخته نباشد. 2. به هنرو فنون لازم مجهز باشد و در هنر روايت دفاع مقدس به شيوه اي شبيه پرده خواني و نقالي تسلط داشته باشد. در اين راستا همواره ابتكار و ابداع و خلاقيت جاي ويژه اي دارد و هر هنرمند مي تواند سبك و روش خاص خود را داشته باشد. 3. راست، درست و صادقانه روايت كند و از تحريف تاريخ دفاع مقدس بپرهيزد. البته بايستي از برخي موارد كه نقد منفي دفاع مقدس است نيز بپرهيزد و از بيان برخي مواردي كه باعث تضعيف است و لزومي هم براي افشا ندارد، دوري گزيند. با اين حال، حماسه ها و وقايع و نبردها را درست و صادقانه بگويد؛ در غير اين صورت و به استناد اطلاعات مفيدي كه خود مردم دارند، مقبوليت و مشروعيت، هنر و كار خود را از دست خواهد داد و ديگر راويان دفاع مقدس را نيز كم اعتبار خواهد كرد. 4. هر راوي دفاع مقدس حداقل در يك مقطع از تاريخ دفاع مقدس، در مورد يك عمليات يا يك منطقه اطلاعات كاملاً تخصصي داشته باشد. به عبارتي، راويان دفاع مقدس نيز بايد از كلي گرايي بپرهيزند و تخصصي عمل نمايند. در مورد ساير وقايع و تاريخ و مناطق دفاع مقدس، اطلاعات كلي كفايت مي كند. 5. راوي دفاع مقدس بايد درباره شهداي عمليات يا منطقه عملياتي كه درباره آن بحث مي كند اطلاعات كافي داشته باشد و زندگي، رفتار و منش آنها را بداند. 6. راوي دفاع مقدس نياز به اطلاعات كافي دربارهحزب بعث و امكانات نظامي آن، روشهاي تهاجم و دفاع عراق و حاميان وي داشته باشد. 7. هنرمند راوي دفاع مقدس، مانند هر هنرمند ديگر بايد مخاطب شناس بوده و شنونده و بيننده خود را درك كرده و در سطح و توان درك وي هنرنمايي كند. وي بايد قادر باشد شناخت دفاع مقدس را همراه با هيجان و تاثير و تاثر به مخاطب عرضه نمايد. بايد توجه داشت كه هنرهايي مانند نقالي، پرده خواني، شبيه خواني، تئاتر و ... از آن و براي مخاطب است، اگر وي جذب نشود به معني ناكارايي هنرمند و هنر اوست. 8. بديهي است كه هنرمند راوي دفاع مقدس، آن گونه كه مورد نظر داريم بايد از فن بيان و قدرت سخنوري خوب برخوردار و حركات موزون، جهت دار و اثرگذار يك هنرپيشه را داشته و قارد به تقليد حركات و نمايش رفتارها و حالات به نحو موثر باشد. در هنرنمايي به سبك نقالات و شبيه خوانان و پرده خوانان صداي خوش رساي راوي بسيار ضروري است. 9. وضعيت فيزكي راوي بايستي متناسب با موضوع روايت و ظاهر او بايستي در شأن دفاع مقدس و متناسب با موضوع و واقعه دفاع مقدس باشد. با بيان اين ويژگي هاي كلي، تصويري روشن تر از روايتگر دفاع مقدس به نمياش درمي آيد. هنرمندي مانند هنرمند تئاتر و سينما و شبيه همان نقل گويان و پرده خوانان و شبيه خوانان كه با آنها به خوبي آشناييم؛ با اين تفاوت كه ممكن است لباس يك رزمنده يا يك عراقي جاي لباس بلند پرده خوانان و ... را بگيرد. اشعار نيز اشعار حماسي است و از فردوسي گرفته تا شاعران معاصر با اين ويژگي كه ممكن است كميت اشعار معاصر كه در وصف دفاع مقدس سروده شده است بيشتر باشد. تاريخ وقايع دفاع مقدس نيز تكرارگونه اي است از واقعه عاشورا؛ اين بار به جاي علي اكبر(ع) و علي اصغر(ع) شهداي ديگر هستند و به جاي ابوالفضل علمدار(ع)، خيل آزادگان و جانبازان را مي بينيم كه نشان مي دهند همه چيز به نوعي همان است كه بوده و تنها حلقه گمشده، عدم به كارگيري و بهره مندي از هنري شبيه پرده خواني و ... در سطح گسترده است. برخي تئاترها و نمايش ها به اين فضا وارد شده اند؛ ولي به دليل مقطعي بودن و محدود به گروه هنري خاص و زمان مشخص و محدود، انتظارات را برآورده نمي كنند. از اين رو جا براي عرضه و به كارگيري مجدد اين روش باز است. اصول روايت دفاع مقدس در اين راستا، اصولي بر روايت دفاع مقدس حاكم است كه نبايد به آنها بي توجه بود. اصل اول: روايت دفاع مقدس، در راستا قرار دادن اين واقعه با واقعه كربلا است. حماسه دفاع مقدس را بايد تكرار حماسه عاشورا دانست. تفاوت اين دو تنها در سطح، گستردگي، ابزار جنگ و ديگر مظاهر فيزيكي است؛ اما در ماهيت كمترين تفاوتي با يكديگر ندارند. ممكن است 72 شهيد به بيش از 350000 شهيد تبديل شده باشند، ولي اساس، بنيان و فلسفه حركت را نمي توان دوگانه و مغاير و متفاوت با هم دانست. از اين رو، اصل اول روايت دفاع مقدس را بايد سرلوحه كار قرار داد. اصولاً بدون توجه به آنچه كه بر امام حسين(ع) و يارانش گذشت، نمي توان واقعه دفاع مقدس را به مردم مسلمان ايران تفهيم كرد. اصل دوم: تاسي از هدايت و مديريت امام چهارم(ع) و روايت هنرمندانه حضرت زينب كبري(س) است. بي توجه به رفتار، منش و خط مشي اين دو بزرگوار، از روايت دفاع مقدس محتوايي بي هويت خواهد ساخت. در مطالعه و تاثيرپذيري از سبك و سياق امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) نبايد شك كرد و رفتار و سكنان آنان را بايد در اين جريان، الگو قرار داد. در ادامه اين قماله به بررسي دقيق تر از اين دو اصل مي پردازيم و در ذيل به ساير اصول به اشاره اي بسنده مي كنيم. اصل سوم: توجه به نقش وجودي و رهبري الهي حضرت امام خميني(ره) است. روايت دفاع مقدس اگر خالي از امام(ره) باشد، به هيچ نمي ارزد. امام حسين(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت زينب كبري(س) و حضرت امام(ره)، چارچوب حماسه و روايت دفاع مقدس اند. توجه به امام حسين(ع) به عنوان الگو و دليل اصلي اين حماسه و توجه به حضرت امام(ره) به عنوان الگوي ثاني و دليل ثاني و الهام از مديريت و روش امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) مي تواند روايت دفاع مقدس را در مسير نگه دارد و به سرمنزل مقصود برساند. اصل چهارم: توجه به قهرمانان حماسه دفاع مقدس است. در اين راستا باز هم ابتدا بايد به واقعه عاشورا برگشت و اصالت را در آنجا جستجو كرد و سپس به دوران دفاع مقدس وارد شد. اصالت قهرمانان ما در وجود حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت علي اكبر و علي اصغر(عليهم السلام) و ديگر حماسه آفرينان متجلي است. بدون توجه به آنها نمي توان فهميده ها و محمدي ها را وصف كرد و فهميد و فهماند. به هر ترتيب بايد به قهرمانان جنگ، توجه ويژه كرد. اصل پنجم: اصل پرهيز است. اصل پرهيز از جناح گيري و سياست بازي، اصل پرهيز از جانب داري از سپاه، ارتش يا بسيج. اصل پرهيز از سلايق و نظرات شخصي. اصل پرهيز ازتخطئه فرد يا شخصيت و به طور كلي اصل عدم ورود به سياست يا هر جرياني كه باعث خدشه دار شدن چهره زيباي هنر روايت دفاع مقدس باشد. اين اصل بايد مورد توجه قرار گيرد. هيمشه يادمان باشد كه مردم را براي مردم بخواهيم و آنها را براي خودشان دوست بداريم نه اينكه آنها را بخواهيم تا كسي را علم كنيم يا فردي را محكوم نماييم. دفاع مقدس از آن همه مردم بوده و هست و همه در آن دخيل بودند و حماسه آفريدند. برخي در خط مقدم و برخي در پشت خط، مهم نيست! مهم اين است كه همه بودند و حضور داشتند. در جريان دفاع مقدس براساس اين حضور همه حق دارند و همه مالك اند و حقوق همه در چنين برنامه هايي يكسان است. حتي اقليت هاي ديني هم در اين جريان محترم شمرده مي شوند و كسي نمي تواند و نبايد تعلق آنها را از اين آب و خاك و هشت سال حماسه، جدا نمايد؛ البته در اين جريان كسي بيشتر تلاش كرده و كسي ديگر در حد توانايي خود زحمت برده است، اما بايد عنايت داشت كه تشخيص اين كم و زيادها نه به عهده ماست و نه در عهده و توان ما، اين را بايد به صاحب اصلي اين حماسه ها، يعني خداوند (جل جلاله) واگذاشت و براي پرهيز از تفرقه و اختلاف از آن دوري جست. اصول ديگري را مي توان برشمرد؛ ولي به اعتقاد نگارنده رعايت اين پنج اصل مي تواند شهد شيرين موفقيت در اين راه را در كام ما بنشاند... و همين كافي است. در پايان اين مقاله به اصول اول و دوم برمي گرديم و براي تشريح بيشتر و عميق تر آن، نظري به مديريت روايت كربلا مي اندازيم و رابطه آن را با دفاع مقدس بررسي مي كنيم؛ با اين اميد كه راويان دفاع مقدس و برنامه ريزان را بيش از پيش متوجه رابطه عميق دو مقطع تاريخ كرده باشيم و نشان دهيم كه در حقيقت يك واقعه رخ داده است؛ با اين ويژگي كه بخشي از آن ديروز در نينوا و بخشي از آن امروز در دوران هشت سال دفاع مقدس بروز كرده است. چيزي شبيه يك روح در دو بدن! مديريت روايت، از كربلا تا دفاع مقدس (يا تجربه عملي حفظ و نشر ايثار) حفظ و انتقال ارزش ها، به وسيله فرهنگ و فعاليت هاي فرهنگي از اهميت فوق العاده اي برخوردار است. مقاله سعي دارد بار ديگر به بيان ارتباط ارزش هاي دفاع مقدس با ارزش هاي اسلام بپردازد و روش حفظ و انتقال آن را در چارچوب رفتاري بزرگان دين، يادآوري كند. بحث در اين باره بسيار است اما، اين قلم قادر نيست در اين فضا به تمامي ابعاد موضوع به طور گسترده بپردازد؛ بنابراين به كليتي از آن، آن هم به اشاره اي بسنده مي كند. قبل از هر چيز، بررسي چگونگي حفظ و انتقال ارزش ها، منوط به تشخيص شش شناسه است: 1. ارزش شناسي: شناسايي دقيق آنچه كه در رابطه با دفاع مقدس تلقي مي شود و بيان و ثبت آنها به منظور جلوگيري از اعمال نظر و سليقه اقراد و گروه هاي افراطي 2. رتبه شناسي: تعيين اولويت و ترتيب و ترتب هر كدام از آن ارزش ها به منظور ايجاد امكان برنامه ريزي دقيق و استراتژيك 3. مخالف (دشمن) شناسي: تشخيص دقيق و تعريف فرد و يا جوامعي كه در داخل و يا خارج با فرهنگ و جهت سازنده دفاع مقدس مخالفند و به نوعي در مقابل آن قرار مي گيرند و سعي در انحراف جهت و يا تحريف وقايع آن دارند. 4. موافق (مخاطب) شناسي: تعريف دقيق موافقان فرهنگ و جهت گيري ارزشهاي دفاع مقدس و كساني كه به نوعي در ارتباط با اين فرهنگ قرار مي گيرند. 5. روش شناسي: تشخيص مديرانه و مدبرانه روش هايي كه به وسيله آنها حفظ و اشاعه و انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل ها امكان پذير باشد. 6. ابزارشناسي: ابزار، وسايل، امكانات و تجهيزات، سرمايه، تكنولوژي و ... كه به كمك آنها روش هاي پيش بيني شده قابليت اجرا يابند و به اجرا درآيند. بدين معني كه ابتدا بايد «ارزش ها» را شناخت و «دستاورد» را تعريف كرد تا در همان ابتدا مشخص شود كه چه چيز را بايد حفظ كرد وانتقال داد. بعد از شناسايي ارزش ها، با قبول اصل اهم و مهم و با توجه به محدويت هاي مادي وغيرمادي، بايد ارزش ها را رتبه بندي و اولويت حفظ وانتقال هر كدام را معين كرد. در ادامه، دشمن شناسي نيز از آن جهت ضرورت مي يابد كه لازم است بدانيم «ارزش» را در مقابل چه كس يا چه چيزي بايد حفظ كرد؛ به بيان ديگر، معارض ارزش ها چه كس يا كساني و با چه روش و امكاناتي است و اگر انتقال ارزش با مانع يا موانعي مواجه است، عامل اصلي ايجاد موانع كيست يا چيست؟ در همين راستا بايد با موافقان حفظ و انتقال ارزش هم آشنا شد. به عبارت بهتر، بايد نسل هاي فرهنگي را كه عامل حفظ و انتقال و يا پذيرنده انتقال هستند، شناخت و به توان، ظرفيت و استعداد آنها پي برد تا جهت، تنوع، پيچيدگي و گسترده برنامه ريزي و اجرا مشخص شود. به بيان ديگر، مجري فرهنگي بايد مخاطب خود را به درستي بشناسد تا به زبان، زمان و مكان او سخن بگويد. بعد از تشخيص ارزش ها و شناسايي معارضان و موانع و موافقان و مشتاقان و ... بايستي روش شناسي كرده تا معلوم شود كه به هر كدام از مقوله هاي حفظ وانتقال و نهادينه كردن فرهنگ ايثار و شهادت با چه روش و سبكي پرداخته شود. بديهي است در كنار روش شناسي، ابزارشناسي هم نياز است. در اين مسير، وسيله اي كه روش مورد نياز با استفاده از آن قابل اجرا شود، به پيدايي درمي آيد. اما تشخيص و اجراي شناسه هاي ششگانه فوق، خود نياز به نظامي مدون و تعريف شده دارد؛ به نحوي كه استراتژي، اهداف، خط مشي، رويه و روش هاي آن تبيين شده باشد و بتوان در حيطه آن اقدام به برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت، كنترل و رهبري كرد و آن را با همراهي افراد فرهنگي به اجرا درآورد. از اين سيستم مي توان تحت عنوان «مديريت حفظ و انتقال و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت» ياد كرد. در همين باره، نكته ديگري كه قابل توجه است و آن لزوم وجود الگويي عملي براي اين نوع مديريت ويژه فرهنگي است. الگوي «مديريت اشاعه فرهنگ ايثار» براي هر ملت و قومي، ويژگي هاي خاص خود را دارد واين ويژگي ها در فرد يا افراد معيني از آن فرهنگ، تجلي مي يابد. اما اين حفظ وانتقال، با شدت و ضعف هايي همراه بوده است. در مواردي كه اين حفظ و انتقال به درستي انجام شده، از تحريف مصون مانده و اصل آن ارزش، بدون هيچ خدشه اي به نسل هاي ديگر رسيده و به خوبي درك و پذيرفته و باز به نسل بعد تحويل شده است. انتقال واقعه كربلا، يكي از حفظ و انتقال هايي است كه به خوبي انجام شده است، آن گونه كه عوامل و روش هاي آن مي تواند الگوي مناسبي باشد تا با پيروي از آن، ديگر ارزش هاي مشابه را صيانت و گسترش داد. بررسي واقعه كربلا و مداقه در احوال عوامل و روش به كار رفته آن، ما را به اين نتيجه مي رساند كه امر حفظ و انتقال ارزش ها نه تنها كاري مقطعي و موردي نيست، بلكه فرايندي پيچيده و بلندمدت است. پيچيده از آن حيث كه اين عمل، صرفاً فعاليتي احساسي نيست و از اصول عقلي، كاملاً بهره مي برد. به بياني، ذوق و سليقه و احساس عشق و عقل وانديشه در هم مي آميزند و ابزار و لوازم اصلي آن را فراهم مي آورندن. براي درك اين موضوع كه «حفظ و انتقال ارزش » نياز به «مديريت» دارد، آن هم مديريتي بلندمدت، دقيق و همه جانبه؛ مديريتي كه به نوعي «مديريت بر مبناي هدف» (manggement gy objective) را كه امروزه يكي از انواع مديريت علمي است تداعي مي كند. به واقعه كربلا و عاملين آن، از ديدگاه مختلف نگاه شده است. ما از منظر «مديريت حفظ و انتقال فرهنگ ايثار و شهادت» به اين قضيه نگاه مي كنيم و به بررسي اجمالي آن مي پردازيم. مديريت اين مقطع تاريخ با «امام حسين(ع)» بود. اصول مديريت اين مدير شايسته به خوبي قابل بيان است. 1. استراتژي: استراتژي امام حسين(ع)، در راستاي هدف پيامبر(ص) بود و آن حفظ و انتقال ارزشي بود به نام اسلام؛ ضمن اينكه پيامبر اكرم(ص)، واقعه كربلا را پيش بيني كرده بود. اين نشان مي دهد كه استراتژي مورد نظر از عمق زماني، برخوردار است. با انتقال مفاهيم و پيام هاي كربلا، دريافتيم كه حدود و ثغور آن به مكاني كوچك مانند كوفه يا شام، محدود نشد؛ اين بدان معني است كه استراتژي كربلا، از بعد مكاني هم نامحدود است. رساندن يك پيام، بنا به ارزشي كه دارد، ساز و كار مناسب خود را مي طلبد و رساندن ارزشي ديگر، مثل اسلام، از حضرت محمد(ص) به حضرت مهدي(عج) نيز ساز و كار در خور خود را مي طلبد. در اين راستا، بايد روشي ويژه به كار بست و هزينه اي همسنگ «ارزش» هم پرداخت. به خوبي روشن است كه اين روش و هزينه، در كربلا، به رهبري امام حسين(ع) و هنر روايت زينب(س)، خلق شد و نتيجه هم داد. شكي نيست كه حصول چنين نتيجه اي اتفاقي و حادثه اي نبوده و بينشي عميق و راهبردي دقيق پشت آن نبوده و اهداف معيني دنبال مي كرده است. 2. هدف استراتژي كربلا: «مديريت كربلا» از طرح استراتژي خود، اهدافي مدنظر داشت از جمله: ـ تعالي و تكامل انسان؛ يعني ادامه روند تربيتي، پرورشي و فرهنگي اسلام ناب محمدي(ص). ـ عدالت اجتماعي؛ يعني ادامه روند اصلاحات اقتصادي و كاهش اختلاف بين طبقات طبق اسلام ناب محمدي(ص). ـ مجد و عظمت و آزادگي همه انسانها؛ بدون توجه به دين و مذهب آنها (اگر دين نداريد آزاده باشيد). ـ نابودي ظلم و دوري از ذلت (هيهات من الذله) ـ ايجاد سيستم نظارت اجتماعي اسلامي (جاري شدن نيت امر به معروف و نهي از منكر). ـ جلوگيري از تحريف دين و انحراف دين و انحراف اخلاقي ـ ديني امت پيامبر(ص) ـ و ... براي درك موفقيت مديريت كربلا، كافي است كه بررسي كنيم، آيا اين اقدام به اهداف موردنظر خود رسيده است يا خير؟! سياست ها و خط مشي مديريت كربلا رسيدن به اهداف عاليه استراتژي بزرگ كربلا، بدون تبيين خط مشي كلان و سياست هاي اصلي، امكان پذير نبوده است. سياست هاي اين اقدام بزرگ كدامند؟ آيا اين سياست ها بنا به اقتضاي زمان و مكان، تغيير پيدا كردند و يا با چنان صلابتي دنبال شدند كه تصور تغيير در آنها ناممكن است؟ آيا آن سياست ها امروزه هم قابل دفاع و به كارگيري هستند؟... بررسي اين سوالات و رسيدن به جواب كامل، فرصت زياد و فضاي نگارشي وسيعي مي خواهد. همان طور كه سالها است اين قضايا بررسي مي شود و در اينجا، همچنان به نگاهي گذرا بسنده مي كنيم. از جمله سياست هاي مديريت كربلا عبارتند از: ـ طرفداري از حق در همه حال ـ اطاعت از ولي الامر ـ برنامه ريزي خردمندانه و بلندمدت ـ اجراي برنامه هاي فرهنگي، قبل، حين و بعد از نهضت ـ و ... در ادامه، هر كدام از اين سياست ها، با تدابير و روش هاي معين و معقولي به اجرا درآمد. نكته قابل توجه در روش اجرايي مديريت كربلا، توجه به اقتضاي زمان و مكان، و به كارگيري نوعي «مديريت اقتضايي» است، تا حصول هدف، حتمي و قطعي شود. به عنوان مثال، براي اجراي سياست اطاعت از ولي امر، در همه حال امام حسين(ع) را در كودكي در كنار پيامبر(ص) مي بينيم و سپس در كنار پدر و برادر. در كنار پدر به اطاعت، دفاع و نبرد پرداخت؛ اما در كنار برادر، روش اطاعت، دفاع و صلح را پي گرفت. در اين روش اطاعت از ولي امر، همچنان وجود داشت، دفاع از حق ثابت ماند، ولي نبرد جاي خود را ـ در زمان امام حسن(ع) ـ به صلح داد و امام حسين(ع)، حسب امر ولي امر، آن را پذيرفت. هجرت از موطن به سوي كوفه، به صورت كارواني، يكي ديگر از روشهاي اجرايي بود؛ روشي كه عدم اجراي آن مي توانست، هزينه اين مديرت را كه همانا خون و اسارت اهل بيت و ياران بود، زير سوال شبهه آفرينان ناتمام گذاشتن حج نيز يكي ديگر از مهمترين تدابيري بود كه اتخاذ شد. اين انديشه اجرايي هم از حيث ارزش گذاري و رتبه بندي ارزش ها ـ اهم و مهم ـ و به طور كلي از نظر اهميت يك سيستم نسبت به سيستم ديگر و يك فعاليت نسبت به فعاليت ديگر در شرايط زماني و مكاني خاص، (مديريت اقتضايي) و هم از حيث فرهنگي بودن اين اقدام قابل توجه و تعمق است. اين كنش مديريتي نشان مي دهد كه «مديريت فرهنگي» نيز مدنظر مديريت كربلا بوده است و اتخاذ اين تدبير فرهنگي، بي مناسب با حصول نتايج نهايي از پيش تعيين شده، نبوده است. به موارد ديگري از اين اقدامات مبنايي مي توان اشاره كرد: ـ پذيرش تربيت در خانه خدا رسول خدا ـ اطاعت از پدر (امام اول) ـ اطاعت از برادر (امام دوم) ـ توجه به زمان و مكان ـ برنامه ريزي دقيق و عقلاني ـ بيعت نكردن با يزيد و ... گفتني است كه تدبير به خودي خود موفقيت را تضمين نمي كند، بلكه روش اجراي آن هم مهم است. در مديريت كربلا، هنر اجراي تدبير مشهود است. از آنجا كه مديريت كربلا، تنها يك مديريت نظامي و به منظور يك برخورد صرف نظامي نبود، و همه زمان و مكان تاريخ و جغرافيا را در نظر داشت. اجراي اين تدابير بسيار ظريف و حساس بود؛ ضمن اينكه مدير در تقاطع مختلف زماني و مكاني قادر به حضور مستقيم نبود. بنابراين، در بحث واگذاري اختيارات به نيروهاي تحت امر، عقلانيت و بينش بالايي به كار رفته است. به نحوي كه مي توان از آن تحت عنوان «هنر واگذاري اختيار و مسووليت» ياد كرد. واگذاري بخردانه اختيارات در مواردي چون ممانعت از جهاد امام سجاد(ع)، برداشتن بيعت از ديگران، واگذاري مسووليت پرچمداري و آب رساني به عباس(ع) و ... پديدار است. براي واگذاري اختيار و مسووليت، رعايت دو شرط كلي ضروري است؛ يكي اينكه، مسووليت متناسب با توان جسمي، روحي و دانشي فرد باشد و ديگر اينكه، واگذاري اختيار به معني برداشتن نظارت مستقيم است. مي بينيم كه مديرت كربلا بهترين فرد را براي مسووليتي خاص انتخاب كرده است و اختيارات كامل به او سپرده و بر او نظارت مستقيم و آمرانه ندارد، بلكه به رهبري و هدايت وي مي پردازد. معلوم است كه مديريت كربلا از پيامد اين واگذاري مسووليت و اختيار، آگاهي كامل دارد. اگرچه در هر صحنه اي كه لازم بود، مدير، خود حضوري مستقيم و موثر داشت؛ اما اين حضور براي محدود كردن اختيار و كم كردن اختيار و كم كردن مسووليت ها نبود، بلكه تاريخ ثبت كرده است كه اين وانهي مسووليت و اختيار و جايگزيني هدايت و رهبري به جاي نظارت مستقيم و آمرانه و تحكمي، اثرگذار بوده و سالها بعد از شهادت مدير كربلا، نافذ و اثربخش بوده است. اگر غير از اين بود...! تناسب شغل و مشاغل، مسوول و مسووليت، مخير و اختيارات و ... درست وحتي اعجاب آور است. در اين راستا، انتخاب حضرت زينب(س) و حضرت سجاد(ع) به عنوان پيام رسانان و مبلغان فرهنگي، تحسين برانگيز است. ابزار اجرا در فرايند كربلا، آنچه انديشيده و به برنامه تبديل شد با وسيله و ابزاري مناسب به اجرا درآمد. پيام، با بيان و رفتار ابلاغ، انديشه و هدف با سخنراني ها و سفيران تبيين، به همگان فرصت تصميم گيري و مشاركت داده، هرگونه اجبار و اعمال نظر حذف، زمان مناسب صرف و هزينه لازم، از رنج سفر تا بريده شدن گلوي اصغر و ... پرداخت شد. رافت و مهرباني به كار رفت و سپاه يزيد سيراب شد. كه حر، يكي از نتايج اين مهرباني بود. در زماني مقتضي «شمشير» به كرا رفت و باز هزينه لازم، از شهادت مدير و يارانش، تا اسارت اهل بيت. تاريخ، موضع گيري اين مدير سياسي و نفوذ و اثربخشي اين مدير فرهنگي و توان اين امير نظامي را به اثبات رساند. اثرپذيري رهبران جهان از امام حسين(ع) او رابه يك قهرمان جهاني و مديري بين المللي تبديل كرد و اين جهاني شدن دليلي بر وسعت استراتژي و حقانيت مواضع و درستي رفتار و انتخاب اوست. ويژگي خاص مديريت كربلا، توجه كامل به هدف اصلي است كه تمامي تدابير و برنامه ها، ابزار و هزينه ها، با توجه به هدف به كار رفته اند و اين ويژگي نشان مي دهد كه همه فعاليتها در طول يكديگر قرار گرفته اند و مجموع فعاليتها در حقيقت يك فعاليت اند و مربوط به يك آرمان و به منظور تحقق يك هدف اجرا شده اند. اين فعاليت ها، اعم از اطاعت، دفاع، صلح، جهاد، شهادت، اسارت و ... همه وسايل، تدابير و هزينه هايي است كه در يك راستا صرف شده اند. هزينه خون همان قدر در راستاي اهداف و به تناسب اهميت هدف است كه هزينه اسارت و ماندگاري تاريخ كربلا، بدون تحريف حاكمان زورمدار تاريخ نويس! و ايجاد انگيزه در ايجاد انقلاب ها از قيام زيد و مختار تا دفاع مقدس نظامي و دفاع مقدس فرهنگي و ... به معني درستي و اثربخشي مديريت كربلا است. هرچند هر كدام با انگيزه اي منحصر و در ابعاد خاص خود، صورت پذيرفته اند و خواهند پذيرفت. شكي نيست تحقق قيام مهدي موعود(عج) ادامه قيام كربلا و در راستاي «مديريت اثربخش كربلا» است؛ مديريتي كه در حقيقت بايد از آن تحت عنوان «رهبري فرهنگي» ياد كرد. چرا زينب؟! حضرت زينب(س) يكي از مجريان انديشه هاي فرهنگي مديريتي كربلا است. كسي كه وظيفه اي سنگين را به دوش كشيد و به سرمنزل مقصود رساند؛ اين وظيفه چيزي نيست مگر روايت و انتقال حماسه كربلا به نسل ها و ملت ها. دلايل متعددي بر اين انتخاب مترتب است، از جمله: ـ عالم بودن، زن بودن، فصيح بودن، شاهد بودن، سلامت و شجاعت و ... در علم وي همين بس كه به «عالمه غيرمعلمه» معروف است. كسي كه بدون معلم، از علم خدادادي برخوردار بود. ـ در آن شرايط جنسيت زن، شرايط «زنده ماندن» را فراهم مي كرد. مبلغ بايد زنده مي ماند تا بتواند «پيام رساني» كند! علاوه بر اين، اين جنسيت از ظرايف فرهنگي و تبليغي به خصوصي بهره مند است و به كارگيري آن، علاوه بر حس انتقال پيام ارزشي كربلا، الگويي براي جهانيان است تا شخصيت «زن» را حركت بگذارند و او را اكرام كنند. با اين انتخاب، مديريت كربلا نه تنها تاريخ را از تحريف نجات داد و پيام قيام خود را به درستي به جهانيان ابلاغ كرد، بلكه شاخصي براي حق و باطل با ميزان ارزش هاي زن و حريك حرمت او قرار داد. اين شاخص، «زينب» است. پس هر كه در عرصه تبليغ و پيام رساني به «پيام رسان» شخصيتي «زينبي» مي دهد، حق است و غير آن باطل. ـ زينب(س) از فصاحت كلام برخوردار و در سخن و بيان توانا و چيزه دست بود. خطبه هاي او در يادها ماند. فصاحت بيان و خطبه هاي محكم، ارثي بود كه از پدر به يادگار داشت. ـ زينب(س) شاهد تاريخي بود كه به شمشير ناحق و خون حق رقم خورد تا او را براي حضور نداشتن، متهم به داستان سرايي نكنند. ـ زينب(س) بيمار نبود تا او را به هذيان گويي متهم كنند. كما اينكه اگر امام سجاد(ع) به پيام رساني اقدام مي كرد، اين تهمت، سخنان و تلاشهايش را بي اثر مي كرد. ـ زينب(س) شجاع بود و در ميان شاميان ديوصفت، با صلابت و بدون ترس گفت آنچه بايد بگويد... به هر صورت، وظيفه مهم، اساسي و فرهنگي زينب(س)، در مسير تاريخ جاري شد و امروز، اگر خانواده ها از كربلاييان، رهبران از امام حسين(ع)، جوانان از علي اكبر(ع)، خردسالان از علي اصغر(ع) و رقيه(س)، آزادگان از اسراي كربلا، جانبازان از عباس علمدار(ع) و ... سرمشق، تاثير و الهام مي گيرند، از يمن وجود آن بانوي فرهيخته و فرهنگي است. اين تاثير را در هنر و ادبيات اسلامي مي توان پي جست. در دوران دفاع مقدس هم تاثير بيان زينب(س) را بر پيشاني بندها، تابلونوشته ها، رمز عمليات ها، نوحه و سينه زني ها و ... مي توان ديد و شنيد و خواند. انتقال فرهنگ ايثار و شهادت به نسل ها دفاع مقدس، مقطعي از تاريخ ايران و به طريق اولي، اسلام است. اين تاريخ مقدس نيز كه ادامه روزگار كربلا است، بايد صيانت شده و به نسل ها منقتل شود. تحريف در تاريخ چيز جديدي نيست كه نتوان آن را شناخت و به وجود آن شك كرد! در تاريخ ايران زمين اين مساله بارها نمود داشته است. به عنوان مثال، ورود اسكندر مقدوني به ايران، تاريخي است. مبهم و پر از شبهه، تا آنجا كه هنوز معلوم نيست كه آيا اسكندر به ايران پا نهاده است يا نه؟! ضمن اينكه، اسناد و استدلالهاي تاريخي و منطقي مبني بر عدم ورود اسكندر به ايران وجود دارد، اين در حالي است كه قبول ورود اسكندر و تصرف ايران زمين، به كتب درسي دانش آموزان ما وارد شده و برخي كتب تاريخي ديگر هم آن را پذيرفته اند، اگرچه اين موضوع جاي سوال بسيار دارد. دفاع مقدس هم، از ديد تاريخي، اگر به خوبي حفظ و به نسل ها تحويل نشود، مي تواند دچار تحريف شود و نه تنها افسانه اي از آن به آيندگان برسد، بلكه ديگرگون شود و به نفع دست هاي پنهان تاريخ نگار و قلم هاي فرصت طلب و دگرانديش منحرف شود. بنابراين وظيفه حفظ و انتقال را بايد جدي گرفت و با مديريت صحيحي كه در راستاي «مديريت كربلا» باشد، به آن پرداخت. روايت دفاع مقدس، جدا از روايت كربلا نيست، در اين اصل نبايد شك كرد. بنابراين، شيوه امام(ع) در انتخاب مجريان فرهنگي و نيز روش زينب(س) براي رويداد، بايد الگوي علمي و عملي قرار گيرد. اشاره به اين اصول و الگوها در اين نوشتار براي تاكيد بر اين مهم بود. «شناخت دفاع مقدس»، «آگاهي فني و تخصصي در هنر و ادبيات جنگ و مقاومت و ...» از ويژگي هاي يك عنصر فرهنگي است كه در زمينه دفاع مقدس فعاليت مي كند. «قدرداني» يكي ديگر از اين خصايص است. به قول شهيد آويني «قدر انقلاب ديني را آن بسيجي وارسته مي داند كه با ذائقه روح، لذت محفل انس را چشيده است.» تكليف امروزين ما، از مرور واقعه كربلا، به ويژه يادآوري تاريخ حماسه و رنج حضرت زينب(س) معلوم است: «به روشي درست ـ نه هر روشي ـ و با استفاده از ابزار درست ـ و نه هر ابزاري ـ شجاعانه ـ و نه با هراس ـ هنرمنداه ـ و نه غير آن ـ با مديريتي فرهنگي ـ و نه هر مديريتي ـ ارزش ها را دريابيم، از انها حفاظت و حراست كنيم و تمام و كمال به نسلهاي شايسته انقلاب تحويل نماييم تا هديه قدوم مبارك آقا امام زمان(عج) كنيم.» در اين باره چند نكته بسيار مهم و اساسي وجود دارد: 1. استراتژي امام حسين(ع) در راستاي استراتژي پيامبر اكرم(ص) بود. استراتژي حضرت زينب(س) نيز در راستاي استراتژي امام سجاد(ع) و راهبردهايشان هم، تداوم انديشه امامان و در نهايت پيامبر بود و ... اين بدان معني است كه استراتژي مديريت حفظ وانتقال ارزشهاي امروز ما نيز بايستي به دنبال استراتژي حضرت زينب كبري(س)، و به عبارت دقيق تر، عين استراتژي حضرت، به عنوان الگوي حفظ و انتقال ارزش و در نهايت تداوم انديشه پيامبراكرم(ص) و پيگير خواست ايشان باشد. روشن است كه در اين رابطه توجه به تمامي ابعاد كار و شخصيت هاي هدايت گر و ابزار كار و ... ضروري مي باشد، و اين به مفهوم «تحقيق و پژوهش فرهنگي» است. ويژگي اين پژوهش، گستره و عميق نگري است. يعني همه ابعاد و جوانب را در نظر مي گيرد و به هر موضوع هم كاملاً عميق مي نگرد و از غرق شدن در موضوعي و بي توجهي به موضوع ديگر مي پرهيز. 2. يكي از موضوعاتي كه «پژوهش فرهنگي براي حفظ و انتقال ارزش و اشاعه فرهنگ دفاع مقدس» بايد بدان بپردازد، نقش امام سجاد(ع) در رهبري و هدايت فرهنگي واقعه كربلا است. به عنوان نمونه: ايشان در خيلي از موارد مستقيم دخالت نكردند، چرا كه بيماري ايشان دستمايه اي براي تحريف سخنانشان و بي اثر كردن «تاريخ واقعي» مي شد؛ با اين حال وقوف و نظارت كامل بر اوضاع داشتند. در كوفه، آنجا كه زينب(س) خطبه اي محكم بيان فرمودند كه نزديك بود به قيام كوفيان پشيمان! بينجامد و يا به شهادت اسراي كربلا، به ويژه شخص زينب(س)، امام سجاد(ع) به موقع و با قاطعيت به او مي فرمايد كه: ـ اسكتي يا عمتي (عمه ساكت باش). چرا كه هدف نهايي در «شام» محقق مي شود، نه در كوفه. يعني درك «مكان تحقق هدف» با رهبر بود، همان گونه كه درك «زمان تحقق هدف» هم با اوست. زينب(س) اين را مي دانست، پس اطاعت امر ولي كرد و ساكت شد، اگر چه زخم درون لب باز مي كرد تا همه رنج ها را فرياد كند. همان طور كه اشاره شد، يكي از دلايل موفقيت حضرت زينب(س) در امر «روايت تاريخ كربلا» و «انتقال ارزش هاي آن»، استفاده از «هنر بيان» بود. تسلط ايشان بر واژه ها، و تركيب كلمات و جمله هايي كه اقتدار ادبي او را نشان مي دهد و اقتدار و توان پدر را به يادها متبادر مي كند، ابزار موثر هنرمندانه به كار مي رفت، به نحوي كه در دل سياه و سنگ كافران هم اثر مي كرد. اين نشان مي دهد كه زينب(س) مي دانست چه بگويد و مي دانست چگونه بگويد و به آنچه مي انديشيد و مي گفت نيز اعتقاد داشت. آيا همين الگو و روش براي موفقيت هر كارگزار فرهنگي، كافي نيست؟! بهره گيري از ابزار مفيد و موثري مانند هنر، در حفظ و انتقال ارزش، امري تفريحي و اتفاقي نيست. ماهيت اثرگذار هنر، براي همگان آشكار است. گفته اند «هنر آينه اي است كه هم از تاريخ تاثر مي پذيرد و هم در نهايت، تاريخ را معنا مي كند.» زينب(س) از هنر استفاده كرد و تاريخي را از تحريفات نجات داد، تاريخي كه آن زمان «اكثريت قريب به اتفاق» درصدد مرگ آن بودند و الحق اگر زينب نبود، اسلام چيزي كم داشت و چيزي را گم مي كرد، چيزي مثل يك «الگوي فرهنگي»، «هنر روايت»، «مديريت حفظ و انتقال ارزش ها»، «بسط و گسترش فرهنگ ايثار و شهادت.» ... بياييد، زينبي بينديشيم و بدانيم كه: ما كمبود قهرمان نداريم، بلكه كمبود معرفي قهرمان داريم و بدانيم دفاع مقدس ما با كربلا بي ربط نبوده و نيست و رهبر ما هم با امام حسين(ع) بي مناسبت نبوده و نيست و ما هم با زينب(س) ناآشنا نيستيم. براي نيل به نتايج در خور حماسه آفرينان هشت سال نبردي بي امان و نابرابر و براي انتقال اين ارزش بي بديل در تمام تاريخ كشورمان، بايد با تمام قوا و با تمام نفرات به پيش تاخت و همانند خود آن عزيزان از كمبود امكانات و موانع راه، انديشه نكرد و هراس به دل راه نداد. براي پيشبرد راه همانند خود آن حماسه آفرينان به بزرگان دين روي آوريم تا راه گم نكنيم و بينش درست را دريابيم و دانش لازم را بياموزيم وهنر مناسب را به كار بنديم و غيرت كنيم تا حماسه اي ديگر همسان و در شان رزمندگان بيافرينيم و بالاتر از شاهنامه فردوسي و افسانه هاي او، حماسه هاي واقعي اما تكرارناپذير غيورمردان ايران را ثبت كنيم تا به افسانه تبديل شوند و نسل آينده آن را رويا و فسانه تلقي نكند؛ چرا كه اعجازهاي دفاع مقدس آن چنان بلند و بزرگ اند كه اگر درست ترويج نشوند براي نسل هاي آتي به خيال پردازي و تبليغات شاهنامه اي بدل خواهند شد. و در نهايت: هيچ شكي نبايد كرد كه نهادينه كردن فرهنگي كه از هيچ همه چيز ساخت و با دست تهي و سلاحي ابتدايي ايران را در برابر همه تورانيان عصر از زوال نجات بخشيد و به اوج مجد وعظمت رسانيد، مي تواند بار ديگر و بارهاي ديگر در عرصه هاي گونه گون سياسي، اقتصادي، فني، علمي و ... اين كشور عزيزتر از جان را به شكوفايي بشكوهي و بلندي برساند.