راشین گوهرشاهی


او را کشتید
چونان قاصدکی
که دم مرگ
هزار بذر در هزار سوی جهان
می‌پراکند!
چونان ققنوسی
که دم مرگ
هزار ققنوس تازه
ز جانش
برمی‌خیزد...
چه کسی می‌تواند
رودی را بکشد
که در دل کوهی مسکن دارد؟
او را
کشتید
اما ندانستید
که هزاران چشمه،
از هزار سوی این میهن
برمی‌خیزد...
سلام سردار!
سلام به خون تو
که برهوت مردانگی را
سیراب خواهد کرد!