تظاهر می‌کنم که ترسیده‌ام

تظاهر می‌کنم به بُن‌بَست رسیده‌ام

 

دستم به قلم نمی‌رود

کلماتم کناره گرفته‌اند

و سکوت ... سایه‌اش سنگین است،

و خلوتی که گاه یادم می‌رود خانه‌ی خودِ من است

از اعتمادِ کاملِ پَرده به باد بیزارم

از خیانتِ همهمه به خاموشی

از دیو و از شنیدن، از دیوار

 

برای من

دوست داشتن

آخرین دلیلِ دانایی‌ست

اما هوا همیشه آفتابی نیست

عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست

و من گاهی اوقات مجبورم

به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم

چقدر خیالش آسوده است

چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست

چقدر..

 

نباید کسی بفهمد

دل و دستِ این خسته‌ی خراب

از خوابِ زندگی می‌لرزد

باید تظاهر کنم حالم خوب است

راحت‌ام، راضی‌ام، رها

راهی نیست

مجبورم

باید به اعتمادِ آسوده‌ی سایه به آفتاب برگردم

 

#سید_علی_صالحی

مجموعه اشعار - جلد دوم

#نشرنگاه